inducing

جمله های نمونه

1. Moreover, the person responsible for inducing this state is likely to be held at least partially liable if misfortune does occur.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، شخصی که مسئول ایجاد این حالت است احتمالاً در صورت وقوع بدبختی حداقل تا حدی مسئول شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، فرد مسیول القای این حالت ممکن است حداقل تا حدی مسئول باشد اگر بدبختی رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The cremation ritual was directed mainly at inducing the spirit of the dead person to go on to the afterworld.
[ترجمه گوگل]مراسم سوزاندن مرده عمدتاً برای القای روح شخص مرده برای رفتن به جهان آخرت بود
[ترجمه ترگمان]مراسم سوزاندن اجساد به طور عمده به تحریک روح انسان مرده برای رفتن به the هدایت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This is usually done by chemically inducing a thin surface coating of corrosion.
[ترجمه گوگل]این معمولاً با القای شیمیایی یک پوشش سطح نازک خوردگی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این کار معمولا توسط ایجاد یک لایه نازک سطحی از خوردگی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Doppler allows identification of submucosal arteries inducing haemorrhage.
[ترجمه گوگل]داپلر امکان شناسایی شریان های زیر مخاطی را فراهم می کند که باعث خونریزی می شوند
[ترجمه ترگمان]داپلر باعث شناسایی arteries of می شود که خونریزی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is no sound evidence of Ginseng inducing harmful side effects.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرک معتبری مبنی بر اینکه جینسینگ باعث ایجاد عوارض جانبی مضر می شود وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ شاهدی مبنی بر القای اثرات جانبی مضر وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There were many ways of inducing the deities to reside in the shrines and temples.
[ترجمه گوگل]راه های زیادی برای ترغیب خدایان به اقامت در زیارتگاه ها و معابد وجود داشت
[ترجمه ترگمان]راه های زیادی برای القای این خدایان در معابد و معابد وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In patients taking insulin this may mean deliberately inducing hypoglycaemia under controlled circumstances.
[ترجمه گوگل]در بیمارانی که انسولین مصرف می کنند، این ممکن است به معنای ایجاد عمدی هیپوگلیسمی تحت شرایط کنترل شده باشد
[ترجمه ترگمان]در بیمارانی که انسولین را مصرف می کنند ممکن است عمدا hypoglycaemia تحت شرایط کنترل شده را تحریک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nothing is more conducive to inducing mains spikes than heavy duty switch gear.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز به اندازه دنده سوئیچ سنگین برای القای جهش های برق مساعد نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز برای القای جریان برق به اندازه لوازم تعویض وظیفه سنگین مساعد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Aristotle answered: by inducing heavy doses of pity and terror.
[ترجمه گوگل]ارسطو پاسخ داد: با القای دوزهای سنگین ترحم و وحشت
[ترجمه ترگمان]ارسطو پاسخ داد: با القای مقدار زیاد ترحم و وحشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. IFN α and Ara c acted synergistically in inducing cell apoptosis.
[ترجمه گوگل]IFN α و Arac به طور هم افزایی در القای آپوپتوز سلولی عمل کردند
[ترجمه ترگمان]IFN آلفا و Ara c در القای آپوپتوز سلولی عمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many activists say that beer advertisements play a strong role in inducing teenagers to drink.
[ترجمه گوگل]بسیاری از فعالان می گویند که تبلیغات آبجو نقش مهمی در ترغیب نوجوانان به نوشیدن دارد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فعالین می گویند که تبلیغات آبجو نقش مهمی در تحریک نوجوانان به نوشیدن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Several case reports have suggested that oral cyclosporin is effective in inducing clinical and endoscopic remission.
[ترجمه گوگل]چندین گزارش موردی نشان داده اند که سیکلوسپورین خوراکی در القای بهبودی بالینی و آندوسکوپی موثر است
[ترجمه ترگمان]چندین گزارش موردی نشان داده اند که cyclosporin شفاهی در القای درمان بالینی و endoscopic موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But leaving no trace on the breath, never impairing speech or inducing a slight stagger, faro had escaped her view.
[ترجمه گوگل]اما فارو هیچ ردی بر نفس باقی نگذاشته بود و هرگز به گفتار آسیب نمی رساند یا باعث ایجاد تلنگری خفیف نمی شد، از دید او دور مانده بود
[ترجمه ترگمان]تیم اسلایترین از نظر الیزابت هیچ نشانی از نفس نداشت و به سرعت تلوتلو می خورد و به نظر می رسید که تیم اسلایترین از نظر او فرار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The interventionist state has political as well as economic ill-effects by inducing unrealistic expectations on the part of voters and electoral trade-offs between parties bargaining for votes.
[ترجمه گوگل]دولت مداخله گر از طریق ایجاد انتظارات غیرواقع بینانه از سوی رای دهندگان و داد و ستدهای انتخاباتی بین احزاب چانه زنی بر سر رای، آثار سوء سیاسی و همچنین اقتصادی دارد
[ترجمه ترگمان]دولت interventionist با القای امید غیر واقعی به بخشی از رای دهندگان و موازنه انتخابات میان طرفین برای رای دادن، دارای اثرات سیاسی و اقتصادی نیز می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• spurring, impelling, persuading; causing, bringing about

پیشنهاد کاربران

اغوا، تحمیل، القا، وادار، فراهم، اسنتتاج ( نمودن، کردن )
تشویق
ترغیب

بپرس