indicate

/ˈɪndəˌket//ˈɪndɪkeɪt/

معنی: نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر
معانی دیگر: اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور مجمل بیان کردن، خاطر نشان کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: indicates, indicating, indicated
(1) تعریف: to show or point out.
مترادف: designate, point out, show
مشابه: denote, evince, manifest, mean, name, point, register

- The police officer asked her to indicate the man she thought was the attacker.
[ترجمه علیرضا رحمتی] افسر پلیس از او ( مونث ) درخواست کرد تا مردی را که به گمانش مهاجم می رسید ، نشان دهد .
|
[ترجمه Rezvaneh] افسر پلیس از او خواست که مردی را که فکر می کرد مهاجم است را شناسایی کند.
|
[ترجمه viana] افسر پلیس از او درخواست کرد که کسی را که فکر می کند مهاجم است به او نشان دهد.
|
[ترجمه گوگل] افسر پلیس از او خواست که مردی را که فکر می‌کرد مهاجم است را نشان دهد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس از او خواست تا مردی را که فکر می کرد مهاجم است را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The results of the study indicate that their hypothesis was correct.
[ترجمه ابوالفضل] نتایج این بررسی حاکی از آنند که فرضیه شان صحیح بود.
|
[ترجمه شان] نتایج این بررسی حکایت از صحت فرضیه آن ها می کند.
|
[ترجمه گوگل] نتایج تحقیق نشان می دهد که فرضیه آنها درست بوده است
[ترجمه ترگمان] نتایج این مطالعه نشان می دهد که فرضیه آن ها صحیح بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to signify or serve as a token, index, or sign.
مترادف: betoken, signal, signify
مشابه: connote, denote, designate, imply, import, portend, promise, say, suggest, token

- The presence of a fever usually indicates illness.
[ترجمه گوگل] وجود تب معمولاً نشان دهنده بیماری است
[ترجمه ترگمان] حضور تب معمولا نشانه بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The expression on his face indicated great displeasure.
[ترجمه گوگل] حالت صورتش حکایت از ناراحتی شدید داشت
[ترجمه ترگمان] حالت چهره اش حاکی از نارضایتی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to briefly state or express.
مترادف: express, state
مشابه: show, signify, specify, tell

- Please indicate your choice by putting a check mark in one of the boxes.
[ترجمه گوگل] لطفا انتخاب خود را با علامت زدن در یکی از کادرها مشخص کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا انتخاب خود را با قرار دادن علامت چک در یکی از جعبه ها نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We had to put our pencils down when the proctor indicated that time was up.
[ترجمه گوگل] وقتی ناظر نشان داد که زمان تمام شده است، مجبور شدیم مدادهایمان را زمین بگذاریم
[ترجمه ترگمان] وقتی the نشان می داد که زمان به پایان رسیده است، ما باید pencils را پایین بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You use your turn signals to indicate your intention to turn.
[ترجمه keivan] شما از چراغ راهنما استفاده میکنید تا نشان دهید قصد دارید دور بزنید.
|
[ترجمه شان] شما از چراغ راهنما ، برای نشان دادن قصد خود - که می خواهید دور بزنید - استفاده میکنید.
|
[ترجمه گوگل] شما از چراغ های راهنما برای نشان دادن قصد خود برای گردش استفاده می کنید
[ترجمه ترگمان] تو از علائم your استفاده می کنی تا نشون بدی که قصد داری تبدیل شی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The attendant indicated to us that the park was closed.
[ترجمه گوگل] متصدی به ما اشاره کرد که پارک تعطیل است
[ترجمه ترگمان] متصدی هتل به ما نشان داد که پارک بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. indicate your position on this map
روی این نقشه جای خود را مشخص کنید.

2. to indicate guidlines for action
رهنمودهای کار را بیان کردن

3. recent polls indicate that he will not be elected
نظر سنجی های اخیر نشان می دهد که او انتخاب نخواهد شد.

4. the scientists' conflicting findings indicate further research
یافته های متغایر دانشمندان،ضرورت پژوهش بیشتر را نشان می دهد.

5. Reports from the area indicate that it was a bloodless coup.
[ترجمه گوگل]گزارش ها از منطقه حاکی از آن است که کودتای بدون خونریزی بوده است
[ترجمه ترگمان]گزارش های منطقه حاکی از آن است که این یک کودتای بدون خونریزی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wilcox jerked his head to indicate that they should move on.
[ترجمه گوگل]ویلکاکس سرش را تکان داد تا نشان دهد که باید ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]استفان سرش را تکان داد تا نشان دهد که باید حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Indicate whether the following statements are true or false .
[ترجمه گوگل]درست یا نادرست بودن عبارات زیر را مشخص کنید
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که آیا اظهارات زیر صحیح یا غلط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company could not indicate a person even nominally responsible for staff training.
[ترجمه گوگل]این شرکت نمی‌توانست شخصی را حتی به طور اسمی مسئول آموزش کارکنان معرفی کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت نمی تواند نشان دهد که فرد حتی مسئول آموزش کارکنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Record profits in the retail market indicate a boom in the economy.
[ترجمه گوگل]رکورد سود در بازار خرده فروشی نشان از رونق اقتصاد دارد
[ترجمه ترگمان]ثبت سود در بازار خرده فروشی نشان دهنده شکوفایی در اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The first twofigures after the decimal point indicate tenths and hundredthsrespectively.
[ترجمه گوگل]دو رقم اول بعد از نقطه اعشار به ترتیب دهم و صدم را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]اولین twofigures پس از اعشار نشان می دهد که دهم و hundredthsrespectively را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The starter waved a green flag to indicate that the race would begin.
[ترجمه Ghazal] شروع کننده پرچم سبز را تکان داد تا نشان دهد که مسابقه شروع شده
|
[ترجمه گوگل]استارتر یک پرچم سبز را به نشانه شروع مسابقه تکان داد
[ترجمه ترگمان]استارتر، پرچم سبز را تکان داد تا نشان دهد که مسابقه شروع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is nothing to indicate the building's past, except the fireplace.
[ترجمه گوگل]به جز شومینه هیچ چیزی برای نشان دادن گذشته ساختمان وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]چیزی برای نشان دادن گذشته وجود ندارد، جز بخاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gross National Product is conventionally used to indicate economic development.
[ترجمه گوگل]تولید ناخالص ملی معمولاً برای نشان دادن توسعه اقتصادی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]تولید ناخالص ملی به طور قراردادی برای نشان دادن توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The needles that indicate your height are at the top right-hand corner.
[ترجمه گوگل]سوزن هایی که نشان دهنده قد شما هستند در گوشه بالا سمت راست قرار دارند
[ترجمه ترگمان]The که نشان دهنده ارتفاع شما هستند در گوشه سمت راست سمت راست قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Fossil records indicate that Africa was the cradle of early human evolution.
[ترجمه گوگل]اسناد فسیلی نشان می دهد که آفریقا مهد تکامل انسان اولیه بوده است
[ترجمه ترگمان]فسیل شناسان نشان می دهند که آفریقا مهد تکامل انسان اولیه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشان دادن (فعل)
introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate

نمایان ساختن (فعل)
detect, indicate

حاکی بودن (فعل)
indicate, portend

اشاره کردن بر (فعل)
suggest, infer, indicate

تخصصی

[نساجی] علامت - اشاره
[ریاضیات] مجموعه ی زیرنویس خانواده، نشان دادن، مشخص کردن، ذکر کردن، اشاره کردن

انگلیسی به انگلیسی

• show; point out; mark, signify; imply; exhibit, reveal; suggest
if something indicates a fact or situation, it shows that it exists.
if you indicate a fact, you mention it in a rather indirect way.
if you indicate something to someone, you point to it.
when a driver indicates, flashing lights on the car show which way he or she is going to turn.

پیشنهاد کاربران

نشان دادن
مثال: The red light indicates that the device is charging.
نور قرمز نشان می دهد که دستگاه در حال شارژ است.
show and point out
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : indicate
✅️ اسم ( noun ) : indication / indicative / indicator
✅️ صفت ( adjective ) : indicative / indicatory
✅️ قید ( adverb ) : indicatively
۱. نشان دادن
۲. با انگشت نشان دادن ( اشاره کردن )
۳. موجودیت و واقعیت و وجود چیزی را نشان دادن و ثابت کردن
۴. نمایانگر/سمبل/نماد/نشانه ای از . . . بودن - حاکی بودن
۵. بطور خلاصه بیان کردن و گفتن
...
[مشاهده متن کامل]

۶. راهنما زدن حین پیچیدن و دور زدن با خودرو ( در بریتانیا )
◀️ High prices indicate scarcity and that is how things are priced : قیمت بالا نشان دهنده ی کمیابی است و بدین شکل است که چیزها قیمت گذاری میشوند

متوجه کردن
Imply
آشکار ساختن
Show or make clear
حکایت از . . . . . . . . . . . داشتن
اشاره رفتن
در pre 2 نشان دادن معنی میده
دلالت داشتن
means : show or make clear
for example: indicate your location in map
💜thank you 💜
بیانگر
نشانگر
Indicate your location in map
معنی: نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر😍😍
گفتن، اعلام کردن
خسیس . متضاد generous
دال بر _ دلالت
چراغ راهنما زدن : indicate
تبیین ( کردن ) ، حکایت داشتن از
نشان دادن ، مسجل کردن ، قبولاندن

مبیّن/مثال:حرف شما مبین این نکته است که. . . . indicate
نشان دادن ، مدرک بر علیه چیزی ، ثابت کردن
گفتن، اظهار داشتن
اشاره کردن
تعیین کردن
نشان دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس