independently

/ˌɪn.dɪˈpen.dənt.li//ˌɪn.dɪˈpen.dənt.li/

معنی: سوا، سرخود
معانی دیگر: مستقلا، خودباشانه، به طور ناویخته یا ناوابسته، جداسرانه، بدون وابستگی، مستقلانه، ازادانه، برای خود، پیش خود، بدون منت کشیدن منت از دیگران

جمله های نمونه

1. independently
مستقلا،خودباشانه،به طور ناویخته یا ناوابسته،جداسرانه،بدون وابستگی

2. The ability to initiate and operate independently.
[ترجمه گوگل]توانایی شروع و عملکرد مستقل
[ترجمه ترگمان]توانایی آغاز و فعالیت مستقل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The enquiry must be independently conducted.
[ترجمه گوگل]پرس و جو باید به طور مستقل انجام شود
[ترجمه ترگمان]تحقیق باید مستقل انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two scientists both made the same discovery independently, at roughly the same time.
[ترجمه گوگل]این دو دانشمند هر دو به طور مستقل و تقریباً در یک زمان یک کشف را انجام دادند
[ترجمه ترگمان]هر دوی این دانشمندان به طور مستقل این کشف را به طور مستقل انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My limbs seemed to be working independently of each other.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید اندام های من مستقل از یکدیگر کار می کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید اعضای بدنم به طور مستقل از هم کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I prefer travelling independently to going on a package holiday.
[ترجمه گوگل]من سفر مستقل را به رفتن به تعطیلات بسته ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم به طور مستقل سفر کنم و به تعطیلات بسته ای بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The two departments work independently of each other.
[ترجمه گوگل]این دو بخش مستقل از یکدیگر کار می کنند
[ترجمه ترگمان]این دو بخش به طور مستقل از هم کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He argued that ideas do not exist independently of the language that expresses them.
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که ایده ها مستقل از زبانی که آنها را بیان می کند وجود ندارند
[ترجمه ترگمان]او استدلال می کند که ایده ها به طور مستقل از زبان وجود ندارد که آن ها را بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scientists in different countries, working independently of each other, have come up with very similar results.
[ترجمه گوگل]دانشمندان کشورهای مختلف که مستقل از یکدیگر کار می کنند، به نتایج بسیار مشابهی دست یافته اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در کشورهای مختلف، که مستقل از هم کار می کنند، نتایج مشابهی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The two departments operate independently of each other.
[ترجمه گوگل]این دو بخش مستقل از یکدیگر عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]این دو بخش مستقل از یکدیگر عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Older children often like to operate independently.
[ترجمه گوگل]کودکان بزرگتر اغلب دوست دارند مستقل عمل کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان بزرگ تر اغلب دوست دارند مستقلا عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Husbands and wives may be taxed independently/together.
[ترجمه گوگل]ممکن است زن و شوهر به طور مستقل / با هم مالیات بگیرند
[ترجمه ترگمان]شوهران و شوهران به طور مستقل و مستقل مالیات می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The commission will operate independently of ministers.
[ترجمه گوگل]این کمیسیون مستقل از وزرا فعالیت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این کمیسیون مستقل از وزرا عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The student union is run independently of college authorities.
[ترجمه گوگل]اتحادیه دانشجویی مستقل از مقامات کالج اداره می شود
[ترجمه ترگمان]اتحادیه دانش آموزان مستقل از مقامات دانشگاهی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Most elderly people prefer to live independently if they can.
[ترجمه گوگل]اکثر افراد مسن ترجیح می دهند اگر بتوانند مستقل زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر افراد مسن ترجیح می دهند که به طور مستقل زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوا (قید)
apart, asunder, independently

سرخود (قید)
independently, freely, high-handedly

انگلیسی به انگلیسی

• freely, without dependence on another person or thing

پیشنهاد کاربران

جداگانه
به تنهایی
بدون توجه، خودسرانه، به طور مستقل، صرف نظر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : independence / independent
✅️ صفت ( adjective ) : independent
✅️ قید ( adverb ) : independently
1 - مستقلا 2 - بطور مستقل 3 - ازادانه
بی منت
بطور مستقل، خودسرانه، ازادانه
مستقل
صرفنظر
ازادانه
بدون وابستگی
جدا جدا
بدون در نظر گرفتن حواشی، جدا از سایر مسائل
آزادانه، بدون وابستگی به شخص یا چیز دیگری، بطور مستقل
خودسرانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس