incubation

/ˌɪŋkjuːˈbeɪʃn̩//ˌɪnkjʊˈbeɪʃn̩/

معنی: جوجهکشی، دوره نهفتگی یا کمون، بر خوابش
معانی دیگر: روی تخم نشینی (پرنده)، جوجه آوری، (در کشت ترکیزه و غیره) خسپش، (بیماری) دوران کمون، کمون، نهفتگی، نهانبود، خوابیدن روی تخم، طب دوره نهفتگی یاکمون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: incubational (adj.)
(1) تعریف: the act or process of incubating, or the state of being incubated.

(2) تعریف: the period between the contraction of an infection and the first appearance of symptoms.

جمله های نمونه

1. the optimum temperature for incubation
حرارت بهینه برای جوجه کشی

2. The illness has an incubation period of up to 1days.
[ترجمه گوگل]این بیماری تا 1 روز دوره نهفتگی دارد
[ترجمه ترگمان]این بیماری به مدت ۱ روز یک دوره کمون دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Male albatrosses share in the incubation of eggs.
[ترجمه گوگل]آلباتروس های نر در جوجه کشی تخم ها سهیم هستند
[ترجمه ترگمان]albatrosses مرد در جوجه کشی به اشتراک می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In smallpox, there is an incubation period of 8-18 days between initial infection and first symptoms.
[ترجمه رامین] در آبله 8 تا 18 روز دوره کمون بین عفونت اولیه تا اولین نشانه های بیماری وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]در آبله بین عفونت اولیه و اولین علائم یک دوره کمون 8-18 روز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در بیماری آبله، دوره incubation ۸ تا ۱۸ روز بین عفونت اولیه و علائم اولیه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hepatitis has a long incubation period.
[ترجمه گوگل]هپاتیت دوره کمون طولانی دارد
[ترجمه ترگمان]هپاتیت یک دوره رشد بلند مدت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Through incubation and fledging, it is entirely dependent on the care of its adopted parents.
[ترجمه گوگل]از طریق جوجه کشی و پرورش، کاملاً به مراقبت از والدین خوانده خود وابسته است
[ترجمه ترگمان]از طریق انکوباسیون و fledging، کاملا به مراقبت والدین پذیرفته شده خود وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If time of incubation is cut, decreased activity will be seen.
[ترجمه گوگل]اگر زمان انکوباسیون کاهش یابد، کاهش فعالیت مشاهده می شود
[ترجمه ترگمان]اگر زمان of کاهش یابد، فعالیت کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The baby Eagles are sharing the incubation room with some other new arrivals.
[ترجمه نرگس] جوجه عقابها در اتاقی مشترک با برخی جوجه های تازه متولدشدۀ دیگر قرار داده میشوند.
|
[ترجمه گوگل]بچه عقاب ها در اتاق جوجه کشی با تعدادی دیگر از تازه واردان سهیم هستند
[ترجمه ترگمان]عقاب ها به همراه چند ورودی جدید دیگر در اتاق جوجه کشی به اشتراک گذاشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The incubation period almost certainly varies with the number of bacteria originally passed on.
[ترجمه گوگل]دوره کمون تقریباً با تعداد باکتری هایی که در ابتدا منتقل شده اند متفاوت است
[ترجمه ترگمان]دوره انکوباسیون به طور حتم با تعداد باکتری هایی که در اصل از آن عبور کرده اند فرق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The time of incubation is related to enzyme activity in terms of product formed or substrate depleted.
[ترجمه گوگل]زمان انکوباسیون با فعالیت آنزیم از نظر محصول تشکیل شده یا سوبسترای تخلیه شده مرتبط است
[ترجمه ترگمان]زمان of مربوط به فعالیت آنزیم از نظر محصول شکل گرفته یا زیر لایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Step nine: Incubation and parental care Once the eggs are laid you must decide what to do with them.
[ترجمه گوگل]مرحله نهم: جوجه کشی و مراقبت از والدین پس از گذاشتن تخم ها، باید تصمیم بگیرید که با آنها چه کار کنید
[ترجمه ترگمان]مرحله ۹: پرورش و مراقبت والدین هنگامی که تخم گذاشته می شود، شما باید تصمیم بگیرید که با آن ها چه کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Leprosy was known to have a long incubation period-a fact considerably at odds with popular misconceptions about instant deformity.
[ترجمه گوگل]جذام به داشتن یک دوره نهفتگی طولانی شناخته شده است - واقعیتی که به طور قابل توجهی با تصورات غلط رایج در مورد تغییر شکل فوری در تضاد است
[ترجمه ترگمان]جذام به عنوان یک دوره کمون طولانی شناخته شده بود - حقیقتی که به طور قابل توجهی در تضاد با تصورات نادرست رایج در مورد بدشکلی فوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To imagine so is to ignore the whole incubation period that-precedes any such sudden spurt.
[ترجمه گوگل]چنین تصوری به معنای نادیده گرفتن کل دوره نهفتگی است که پیش از چنین جهش ناگهانی است
[ترجمه ترگمان]تصور کردن این است که تمام دوره جوجه کشی رو نادیده بگیری که - از هر جهش ناگهانی پیشی گرفت -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After incubation, tubes were centrifuged at 1000 g and the supernatant separated from the pellet.
[ترجمه گوگل]پس از انکوباسیون، لوله ها در 1000 گرم سانتریفیوژ شدند و مایع رویی از پلت جدا شد
[ترجمه ترگمان]پس از انکوباسیون، لوله ها در ۱۰۰۰ گرم سانتریفیوژ شدند و the از گلوله جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوجه کشی (اسم)
incubation

دوره نهفتگی یا کمون (اسم)
incubation

بر خوابش (اسم)
incubation

تخصصی

[بهداشت] نهفتگی - کمون

انگلیسی به انگلیسی

• act or process of incubating; hatching; growing, development; incubation period, time between the contraction of an infection and the appearance of symptoms

پیشنهاد کاربران

( اسم ) : 1. کمون/ نهفتگی: ایجاد عفونت در داخل بدن قبل از ظاهر شدن علائم بیماری 2. انکوباسیون: نگهداری نوزاد بیمار یا نارس در یک محیط کنترل شده در انکوباتور 3. گرم خانه گذاری: فرآیند کشت سلول ها یا میکروارگانیسم ها تحت کنترل شرایط
رشد دهی
در بحث استارتاپ ها:
مرکزیت دادن به رشد.
در بحث استارتاپ ها:
مرکزیت رشد
the process in which a bird, etc. keeps its eggs warm until the young come out, or the process in which an egg develops until the stage at which the young come out
اسم/ ( پرندگان ) خوابیدن روی تخم
...
[مشاهده متن کامل]

incubation period/ The incubation period varies depending on the time of year when the eggs were laid.
The chemical makes eggshells so thin and porous that they break during incubation.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/incubation
حرارت
incubation ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: گرم خانه گذاری
تعریف: نگهداری محیط کشت تلقیح شده در شرایط خاص محیطی برای مدت زمانی معین به منظور تأمین شرایط مناسب رشد
دوره پختگی
بهبودیافتن. بوجود امدن. اصلاح شدن. متولی شدن.
توی مدیریت ( فکر میکنم ) مترادف mass production یا همون تولید انبوه باشه
دوره کمون یا نهفتگی یا اینکوباسیون
گرم خانه گذاری
مرحله نهفته در پزشکی. بیانگر فاصله زمانی بین ورود میکروب تا بروز علائم
در روانشناسی به معنای دوره نهفتگی
عمل آوری
تدوین طرح
تلقیح، مایه کوبی ( در علم گیاهپزشکی )
ظهور
حمایت و کمک کردن
توسعه، ترقی و پیشرفت دادن/کردن
دوره تکوین یافتن ( اندیشه، طرح و. . . )
انکوباسیون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس