incoherence

/ˌɪnkoʊˈhɪərəns//ˌɪnkəʊˈhɪərəns/

معنی: نا سازگاری، تناقض، ناجوری، عدم ربط، تمجمج، عدم چسبندگی
معانی دیگر: عدم انسجام، گسستگی، تنافر، ناهمدوسی، ناهمدوسش، ناسامان مندی، ناسازواری، عدم تطابق، تناق­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or quality of being incoherent.
متضاد: coherence

(2) تعریف: that which is incoherent.

جمله های نمونه

1. Beth's incoherence told Amy that something was terribly wrong.
[ترجمه گوگل]عدم انسجام بث به امی گفت که چیزی به طرز وحشتناکی اشتباه است
[ترجمه ترگمان]و به آ می گفته بود که چیزی بسیار اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Having lapsed into complete incoherence, he fell silent.
[ترجمه گوگل]در حالی که در عدم انسجام کامل فرو رفته بود، ساکت شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن که حالت ناهنجاری به خود گرفت خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Incoherence, ugliness, and a steep learning curve were indicators that a machine was powerful.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی، زشتی، و منحنی یادگیری تند، نشانگر قدرتمند بودن یک ماشین بودند
[ترجمه ترگمان]Incoherence، زشتی، و منحنی یادگیری شیب، شاخص هایی بودند که یک دستگاه قدرتمند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The world of muddle and incoherence, of being seventeen, of home, of unidentified feelings, of unresolved questions.
[ترجمه گوگل]دنیای آشفتگی و ناهماهنگی، هفده سالگی، خانه، احساسات ناشناخته، سوالات حل نشده
[ترجمه ترگمان]دنیای آشفته و ناهنجاری، از هفده سالگی، از خانه، از احساسات نامشخص، از مسائل حل نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Yet Germany too is guilty of incoherence.
[ترجمه گوگل]با این حال آلمان نیز به دلیل عدم انسجام مقصر است
[ترجمه ترگمان]با این وصف آلمان نیز به هیچ وجه guilty نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The result is incoherence in US strategic thought which will ultimately create a dysfunctional foreign policy.
[ترجمه گوگل]نتیجه عدم انسجام در تفکر استراتژیک ایالات متحده است که در نهایت باعث ایجاد یک سیاست خارجی ناکارآمد خواهد شد
[ترجمه ترگمان]نتیجه در تفکر استراتژیک آمریکا نا incoherence است که در نهایت سیاست خارجی ناکارآمد را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But certainly the dissolute incoherence of Rome was an invitation to people to have a go.
[ترجمه گوگل]اما مطمئناً ناهماهنگی ناپیوسته رم دعوتی بود از مردم برای رفتن
[ترجمه ترگمان]اما بی شک the و incoherence روم دعوتی برای مردم بود که بتوانند بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Vagueness, in turn, led to incoherence.
[ترجمه گوگل]ابهام به نوبه خود به عدم انسجام منجر شد
[ترجمه ترگمان]Vagueness به نوبه خود به ناهنجاری و incoherence منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Main clinical manifestations were consciousness disorder accompanied by incoherence of thinking, amnesia, visual hallucination and behavioral disturbance.
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی اصلی اختلال هوشیاری همراه با عدم انسجام تفکر، فراموشی، توهم بینایی و اختلال رفتاری بود
[ترجمه ترگمان]manifestations بالینی اصلی به همراه اختلال تفکر، فراموشی، توهم بصری و اختلالات رفتاری همراه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. De Gaulle warned of a return to the bad old days of incoherence and irresponsibility.
[ترجمه گوگل]دوگل در مورد بازگشت به روزهای بد گذشته از عدم انسجام و بی مسئولیتی هشدار داد
[ترجمه ترگمان]دو گل در مورد بازگشت به روزه ای بد اخلاق و بی مسئولیتی خود هشدار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In times of crisis, you get a public reaction that is incoherence on stilts.
[ترجمه گوگل]در مواقع بحران، شما یک واکنش عمومی دریافت می کنید که ناهماهنگی در چوب است
[ترجمه ترگمان]در زمان بحران، شما یک واکنش عمومی دریافت می کنید که بر روی پایه هایی بنا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Finally, Smith showed up, enraged to the point of incoherence, not without reason.
[ترجمه گوگل]در نهایت، اسمیت ظاهر شد، خشمگین تا حد ناهماهنگی، نه بی دلیل
[ترجمه ترگمان]سرانجام اسمیت از جا بلند شد، خشمگین تا حد بی نظمی، نه بدون دلیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This paper introduces a kind of adjustable fixture in which processes incoherence oil groove.
[ترجمه گوگل]این مقاله نوعی فیکسچر قابل تنظیم را معرفی می کند که در آن شیار روغن ناهماهنگی را پردازش می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله، یک نوع ثابت قابل تنظیم را معرفی می کند که در آن فرآیندها، شیار نفتی نامنظم را پردازش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

تناقض (اسم)
repugnance, inconsistency, antithesis, contradiction, incoherence, inconsistence, contradictoriness

ناجوری (اسم)
dissonance, inconvenience, contrariness, inconsistency, incoherence, inconsistence, unlikelihood, discordance, disparity, heterogeny, incommodity, inconsonance, xenogenesis

عدم ربط (اسم)
disconnection, incoherence, disconnexion

تمجمج (اسم)
incoherence, dodge

عدم چسبندگی (اسم)
incoherence

تخصصی

[شیمی] ناهمدوسی، 1- عدم انسجام، گسستگی، تنافر، ناهمدوسش، ناسامان مندى، ناسازوارى 2- فکر گیسخته، (اندیشه یا سخن ) ناهمدوس (incoherency هم می گویند)
[ریاضیات] بی ارتباطی
[روانپزشکی] گسیختگی

انگلیسی به انگلیسی

• disjointedness, lack of continuity, incongruity; confusion
the incoherence of something is the fact that it is unclear and difficult to understand.

پیشنهاد کاربران

فروریزی یا شکستن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incoherence
✅️ صفت ( adjective ) : incoherent
✅️ قید ( adverb ) : incoherently
عدم انسجام، گسیختگی، ناپیوستگی، آشفتگی، بی ربطی
۱ - ناسازگاری و عدم انسجام
۲ - ناتوانی در ابراز احساسات به خاطر شرایط روحی
بی انسجامی | incoherence
کلامی که بخش عمده آن غیرقابل فهم است، بین لغات، جملات یا عبارات ارتباط منطقی و معنی دار وجود ندارد. جملات ناقص فراوان و تغییر موضوع بحث دیده می شود. در گرامر و دستور زبان تحریف دیده می شود ( اشتباهات دستوری یا لغوی ناشی از بی سوادی نباید با بی ربطی اشتباه گردد ) . همچنین باید دقت کرد که در زبان پریشی یا اختلال تکلم شبیه به بی ربطی مشاهده می شود. بی ربطی در اختلال های روانی - ارگانیک، اسکیزوفرنیا و سایر اختلال های روان پریشی مشاهده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

بی انسجامی

بپرس