incipient

/ˌɪnˈsɪpiənt//ɪnˈsɪpɪənt/

معنی: بدوی، اولیه، نخستین
معانی دیگر: در مرحله ی ابتدایی، آغازین، در شرف تکوین، تکوینی، مرحله ابتدایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incipiently (adv.), incipience (n.)
• : تعریف: starting to exist or become apparent; in an early stage of development.
متضاد: full-blown
مشابه: primitive

- The incipient danger caused some to flee the country.
[ترجمه راشد] در شرف خطر، تعداد از کشور گریختند
|
[ترجمه گوگل] خطر اولیه باعث شد عده ای از کشور فرار کنند
[ترجمه ترگمان] خطر اولیه باعث گریختن برخی از کشور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an incipient illness
بیماری در حال شروع

2. Costner, with his easy grin, incipient beer belly, thinning hair and bright devilish eyes, plays broken-down convincingly.
[ترجمه گوگل]کاستنر، با پوزخند آسان، شکم آبجوی اولیه، موهای نازک و چشمان شیطانی درخشان، متقاعد کننده بازی می کند
[ترجمه ترگمان]کاستنر با نیشخند ساده، شکم incipient، موهای ریز و چشمان شیطانی و چشمان شیطانی که به طور متقاعد کننده ای درهم می شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The incipient spouses are of course excited by the adventure, the new life, heralded by marriage.
[ترجمه گوگل]همسران ابتدایی البته از ماجراجویی، زندگی جدید، که با ازدواج خبر داده شده، هیجان زده هستند
[ترجمه ترگمان]این زوج تازه از ماجراجویی، زندگی جدید که از ازدواج خبر می دهد، به هیجان می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Yet despite these incipient industrial concentrations, the economy of Piedmont remained overwhelmingly agrarian and rural.
[ترجمه گوگل]با این حال، با وجود این تمرکز صنعتی اولیه، اقتصاد پیمونت عمدتاً کشاورزی و روستایی باقی ماند
[ترجمه ترگمان]با این حال، علی رغم این غلظت اولیه صنعتی، اقتصاد of به صورت چشمگیری کشاورزی و روستایی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was on full wets, grappling with incipient understeer, while the Ferraris were using their intermediates to brilliant effect.
[ترجمه گوگل]او در حالت خیس کامل بود و با کم فرمانی اولیه دست و پنجه نرم می کرد، در حالی که فراری ها از واسطه های خود برای تاثیرگذاری درخشان استفاده می کردند
[ترجمه ترگمان]او در حالی که با understeer اولیه دست و پنجه نرم می کرد، در حالی که the از واسط ها به effect عالی استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Duty and intake systems to detect incipient problems early and to provide a rapid response.
[ترجمه گوگل]سیستم های وظیفه و ورودی برای تشخیص زودهنگام مشکلات اولیه و ارائه پاسخ سریع
[ترجمه ترگمان]سیستم های دریافت وظیفه برای تشخیص زودهنگام مشکلات ابتدایی و ارائه پاسخ سریع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some assiduously fill notebooks with writing: incipient novelists or thesis writers?
[ترجمه گوگل]برخی با جدیت دفترچه ها را با نوشتن پر می کنند: رمان نویسان ابتدایی یا پایان نامه نویسان؟
[ترجمه ترگمان]برخی با پشت کار دفترداری را با نوشتن: رمان نویسان تازه کار و یا نویسندگان پایان نامه پر می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some of the incipient school-to-work systems I visited had made only minimal changes to the school program.
[ترجمه گوگل]برخی از سیستم های ابتدایی مدرسه به محل کار که من از آنها بازدید کردم، تنها تغییرات اندکی در برنامه مدرسه ایجاد کرده بودند
[ترجمه ترگمان]برخی از سیستم های آموزشی ابتدایی که من از آن ها بازدید کردم، تنها تغییرات در برنامه مدرسه را به حداقل رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. John's incipient school problems were nipped in the bud.
[ترجمه گوگل]مشکلات ابتدایی مدرسه جان در جوانی برطرف شد
[ترجمه ترگمان]مشکلات مدرسه ابتدایی جان در نطفه خفه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. During its incipient Asiatic stage, the Mormon state was not based on a large-scale hydraulic system.
[ترجمه گوگل]در طول مرحله آسیایی اولیه خود، دولت مورمون بر اساس یک سیستم هیدرولیک در مقیاس بزرگ نبود
[ترجمه ترگمان]در طول مرحله ابتدایی آسیایی، وضعیت مورمون ها براساس یک سیستم هیدرولیکی در مقیاس بزرگ نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The incipient bankrupts were almost as bad.
[ترجمه گوگل]ورشکستگان اولیه تقریباً به همان اندازه بد بودند
[ترجمه ترگمان]The incipient هم تقریبا به اندازه bankrupts
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. China's incipient rebound relies on a timeworn stimulus formula: upping the ante on infrastructure spending to support growth in anticipation of a return of global demand for Chinese-made goods.
[ترجمه گوگل]بازگشت اولیه چین به یک فرمول محرک فرسوده متکی است: افزایش هزینه های زیرساختی برای حمایت از رشد با پیش بینی بازگشت تقاضای جهانی برای کالاهای ساخت چین
[ترجمه ترگمان]بازگشت اولیه چین به یک فرمول محرک timeworn تکیه دارد: افزایش هزینه پیش بینی شده بر روی هزینه های زیرساخت برای حمایت از رشد در پیش بینی بازگشت تقاضای جهانی برای کالاهای ساخت چین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The distinction between liquefaction and incipient failure has been clarified. Furthermore, a preliminary scheme of open-type effective stress dynamic analysis method is proposed.
[ترجمه گوگل]تمایز بین روانگرایی و شکست اولیه روشن شده است علاوه بر این، یک طرح اولیه از روش تحلیل دینامیکی تنش موثر نوع باز پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]این تمایز بین روانگرایی و شکست تدریجی روشن شده است علاوه بر این، یک طرح اولیه از روش تحلیل پویای فشار باز از نوع باز پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pneumococcus tympanitis (middle ear infection) the incipient symptoms are an earache, has a fever, as well as grasps the ear frequently.
[ترجمه گوگل]پنوموکوک تمپانیت (عفونت گوش میانی) علائم اولیه گوش درد است، تب دارد و مکررا گوش را می گیرد
[ترجمه ترگمان]Pneumococcus Pneumococcus (عفونت گوش میانی)علائم اولیه بیماری earache است که تب دارد و نیز به همان اندازه گوش را در آغوش می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt for him an incipient tenderness, but scarcely any passion.
[ترجمه گوگل]او نسبت به او لطافت اولیه ای احساس می کرد، اما به ندرت هیچ اشتیاق
[ترجمه ترگمان]احساسی تازه داشت، اما به هیچ وجه شور و شوق نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدوی (صفت)
initial, rudimentary, primitive, germinal, seminal, incipient

اولیه (صفت)
primary, preliminary, rudimentary, primitive, prime, early, primal, embryonic, incipient, primeval, rudimental

نخستین (صفت)
primary, initial, prime, premier, premiere, incipient

انگلیسی به انگلیسی

• initial, beginning, commencing, starting
incipient means starting to happen or appear; a formal word.

پیشنهاد کاربران

در حال وقوع
آغازین ابتدایی
نوپا - تازه شکل گرفته
در شرف آغاز یا رشد
در شرف
قریب الوقوع
آغازین، نخستین، ابتدایی
( میوه و . . . ) زود رس

بپرس