inbuilt


روانشناسى : درون بافته

جمله های نمونه

1. His height gives him an inbuilt advantage over his opponent.
[ترجمه گوگل]قد او به او برتری درونی نسبت به حریفش می دهد
[ترجمه ترگمان]قد او به او یک مزیت درونی نسبت به حریف نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. History has an inbuilt tendency to repeat itself.
[ترجمه گوگل]تاریخ تمایل درونی به تکرار دارد
[ترجمه ترگمان]تاریخ یک تمایل درونی برای تکرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children had this inbuilt awareness that not everyone was as lucky as they were.
[ترجمه گوگل]بچه ها این آگاهی درونی داشتند که همه به اندازه آنها خوش شانس نبودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها این آگاهی درونی را داشتند که همه به اندازه آن ها خوش شانس نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had an inbuilt Dash Riprock decoding device.
[ترجمه گوگل]من یک دستگاه رمزگشایی Dash Riprock داخلی داشتم
[ترجمه ترگمان]من یه کپی از این دستگاه \"inbuilt Dash\" داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They do have an inbuilt desire to lay down dominance over one another.
[ترجمه گوگل]آنها تمایلی درونی دارند که بر یکدیگر تسلط پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]حس inbuilt دارن که بر سر هم تسلط پیدا کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Thus the scientific model of verification has an inbuilt mechanism for the evolution and promotion of generally accepted standards.
[ترجمه گوگل]بنابراین مدل علمی تأیید دارای یک مکانیسم داخلی برای تکامل و ارتقای استانداردهای پذیرفته شده عمومی است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مدل علمی بررسی، یک مکانیزم درونی برای تکامل و ترویج عموما استانداردهای پذیرفته شده، دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Includes an inbuilt conditioning formula to protect hair during perming.
[ترجمه گوگل]دارای فرمول حالت دهنده داخلی برای محافظت از مو در هنگام پر کردن
[ترجمه ترگمان]شامل یک فرمول تهویه درونی برای محافظت از مو در طول perming
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The privatised boards have given themselves an inbuilt incentive to exploit their monopoly position.
[ترجمه گوگل]هیئت‌های خصوصی‌شده انگیزه‌ای درونی به خود داده‌اند تا از موقعیت انحصاری خود استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]هیات های خصوصی به خود یک انگیزه درونی برای بهره برداری از موقعیت تک قطبی خود داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unlike some singers, she has an inbuilt discipline.
[ترجمه گوگل]برخلاف برخی از خوانندگان، او یک رشته درونی دارد
[ترجمه ترگمان]برخلاف برخی خوانندگان، او یک نظم درونی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some modern projectors have an inbuilt device for quickly switching to a new bulb.
[ترجمه گوگل]برخی از پروژکتورهای مدرن یک دستگاه داخلی برای تغییر سریع به یک لامپ جدید دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از projectors مدرن یک دستگاه داخلی برای سوئیچینگ سریع به یک لامپ جدید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Charlatans know this. With their inbuilt Brit arrogance, they are avoiding the back-breaking circuit slog.
[ترجمه گوگل]شارلاتان ها این را می دانند آنها با غرور درونی بریتیش، از شلوغی مدارهای کمرشکن اجتناب می کنند
[ترجمه ترگمان] The اینو میدونن با این حس غرور و تکبر، اونا خیلی دوری میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The creatures have their own inbuilt magnetic compass.
[ترجمه گوگل]این موجودات دارای قطب نمای مغناطیسی داخلی خود هستند
[ترجمه ترگمان]این موجودات، این حس inbuilt را دارند که دارای یک قطب نمای مغناطیسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A inbuilt - enveloping glue was developed successfully by using the materials such as PPT, TDI.
[ترجمه گوگل]یک چسب پوششی داخلی با استفاده از موادی مانند PPT، TDI با موفقیت ساخته شد
[ترجمه ترگمان]یک چسب در پوشش داخلی با استفاده از موادی مانند PPT، TDI، با موفقیت توسعه داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Indicates whether the framework has an inbuilt template engine.
[ترجمه گوگل]نشان می دهد که آیا فریم ورک دارای موتور قالب داخلی است یا خیر
[ترجمه ترگمان]مشخص می کند که آیا چارچوب یک موتور الگوی درونی دارد یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• built-in; integrated as part of a device or structure; inherent
an inbuilt quality is one that someone is born with, or one that something has had from the time it was produced.

پیشنهاد کاربران

ذاتی، فطری، درونی.
درون ساخته
نهفته
داخلی، درونی

بپرس