inalienable

/ˌɪˈneɪljənəbl̩//ˌɪnˈeɪlɪənəbl̩/

معنی: لایتجزا، محرومنشدنی
معانی دیگر: سلب نشدنی، لاینفک، انتقال ناپذیر، بیع ناپذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inalienably (adv.), inalienability (n.)
• : تعریف: not subject to transfer, surrender, or removal, esp. one's rights as a citizen.
مشابه: inherent

جمله های نمونه

1. inalienable rights
حقوق سلب نشدنی

2. He said the republic now had an inalienable right to self-determination.
[ترجمه سید امیر عباس طباطبایی] او گفت که جمهوری الان یک حق مسلم و غیر قابل سلب برای تعیین سرنوشت خودشان دارد
|
[ترجمه گوگل]او گفت که جمهوری اکنون حق مسلم خود برای تعیین سرنوشت دارد
[ترجمه ترگمان]وی گفت که این جمهوری در حال حاضر حق inalienable برای خودمختاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He maintains that Taiwan has always been an inalienable part of China.
[ترجمه فریبا دیبافر] او ادعا می کرد که تایوان همیشه یک بخش جدایی ناپذیر از چین بوده است .
|
[ترجمه گوگل]او معتقد است که تایوان همیشه بخشی جدا نشدنی از چین بوده است
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که تایوان همیشه بخش inalienable از چین بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We have an inalienable right to play college basketball.
[ترجمه فریبا دیبافر] ما یک حق سلب نشدنی برای بازی بسکتبال کالج داریم .
|
[ترجمه گوگل]ما حق مسلم بازی بسکتبال دانشگاهی داریم
[ترجمه ترگمان]ما حق inalienable برای بازی بسکتبال کالج داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is an inalienable duty.
[ترجمه فریبا دیبافر] این یک وظیفه انتقال ناپذیر است.
|
[ترجمه گوگل]این یک وظیفه مسلم است
[ترجمه ترگمان]این یه وظیفه inalienable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The first inalienable right of a trainee was to dawdle and amuse himself before he settled into his chair for the morning.
[ترجمه گوگل]اولین حق مسلم یک کارآموز این بود که قبل از اینکه صبح روی صندلی خود بنشیند، دست و پا بزند و خود را سرگرم کند
[ترجمه ترگمان]نخستین inalienable که از کار آموز trainee بود برای سرگرم کردن و سرگرم کردن خودش بود قبل از اینکه صبح ها روی صندلیش بنشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Childbirth might seem to be the last inalienable right of any female citizen within a civilized society.
[ترجمه گوگل]ممکن است به نظر برسد که زایمان آخرین حق مسلم هر شهروند زن در یک جامعه متمدن است
[ترجمه ترگمان]وضع حمل و نقل ممکن است آخرین حق مسلم هر شهروند زن در جامعه متمدن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hong Kong is an inalienable part of China.
[ترجمه گوگل]هنگ کنگ بخشی جدا نشدنی از چین است
[ترجمه ترگمان]هنگ کنگ یک بخش جدایی ناپذیر از چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was the inalienable important component in the Mountain Resort.
[ترجمه گوگل]این جزء مهم جدا نشدنی در استراحتگاه کوهستان بود
[ترجمه ترگمان]این عنصر مهم در تفریحگاه کوهستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Taiwan is an inalienable part of Chinese territory from ancient times.
[ترجمه گوگل]تایوان از دوران باستان بخشی جدایی ناپذیر از قلمرو چین بوده است
[ترجمه ترگمان]تایوان از زمان های باستان بخشی جدایی ناپذیر از قلمرو چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Freedom of speech should be an inalienable right.
[ترجمه گوگل]آزادی بیان باید حق مسلمی باشد
[ترجمه ترگمان]آزادی بیان باید حق لاینفک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. New Democratism Culture had an inalienable relationship with Socialism Culture.
[ترجمه گوگل]فرهنگ نو دمکراتیسم با فرهنگ سوسیالیسم رابطه ای غیرقابل تفکیک داشت
[ترجمه ترگمان]فرهنگ جدید Democratism رابطه inalienable با سوسیالیسم فرهنگ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Taiwan is an inalienable part of the Chellonese territory.
[ترجمه گوگل]تایوان بخشی جدایی ناپذیر از قلمرو Chellonese است
[ترجمه ترگمان]تایوان بخش inalienable از قلمرو Chellonese است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At the same time it is an integral, inalienable right.
[ترجمه گوگل]در عین حال این یک حق جدایی ناپذیر و مسلم است
[ترجمه ترگمان]در عین حال، این یک حق لاینفک، غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Literacy may not be an inalienable human right.
[ترجمه گوگل]سواد ممکن است یک حق مسلم بشری نباشد
[ترجمه ترگمان]سواد ممکن است یک حق مسلم انسانی نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لایتجزا (صفت)
inalienable

محروم نشدنی (صفت)
inalienable

تخصصی

[عمران و معماری] غیر قابل انتقال
[حقوق] غیر قابل خرید و فروش یا انتقال (از قبیل مشترکات عمومی یا بعضی حقوق فردی)، لاینفک، جدایی ناپذیر
[ریاضیات] انتقال ناپذیر

انگلیسی به انگلیسی

• not alienable, non-transferable, may not be taken away or given to another
an inalienable right is one that cannot be taken away; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بیگانه نشدنی
غیر قابل اسقاط
غیرتعلّقی ( در زبانشناسی: مالکیت غیر تعلقی در برابر مالکیت تعلّقی alienable )
adjective
formal :
🔴impossible to take away or give up
◀️inalienable rights
◀️Nuclear energy/Power is our inalienable right : انرژی هسته ای حق مسلم ماست
غیر قابل انکار - تغییر ناپذیر
Inalienable Rights حقوق مسلم
مسلّم، قطعی
جدانشدنی
تفکیک ناپذیر
جدایی ناپذیر

بپرس