in place


1- در جای معمولی خود (یا خارج از جای معمولی خود) 2- مناسب (یا نا مناسب)، بجا (یا بی جا)

جمله های نمونه

1. In place waiting for one person, may not have thought about, maybe that person had been there long forgotten here.
[ترجمه گوگل]در محل انتظار برای یک نفر، ممکن است در مورد آن فکر نمی کردم، شاید آن فرد مدت زیادی آنجا فراموش شده بود اینجا
[ترجمه ترگمان]برای یک نفر، ممکن است در این باره فکر نکرده باشد، شاید آن شخص، مدت ها بود که اینجا از یاد برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Carter is playing in place of the injured O'Reilly.
[ترجمه گوگل]کارتر به جای اوریلی مصدوم بازی می کند
[ترجمه ترگمان]کارتر در محل مجروح او Reilly بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'll keep the trouser patch in place with pins while I sew it on.
[ترجمه گوگل]وصله شلوار را تا زمانی که آن را می دوزیم با سنجاق در جای خود نگه می دارم
[ترجمه ترگمان]تا آن را بدوزم، با سنجاق سر جایم میخکوب خواهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The seat is bolted in place for extra safety.
[ترجمه گوگل]صندلی برای ایمنی بیشتر در جای خود پیچ ​​شده است
[ترجمه ترگمان]صندلی برای ایمنی بیشتر چفت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The seat covers are held in place by tapes.
[ترجمه گوگل]روکش صندلی ها توسط نوارها در جای خود ثابت می شوند
[ترجمه ترگمان]این صندلی ها توسط نوارها در محل نگهداری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They put in place the tools of my new business.
[ترجمه گوگل]آنها ابزارهای کسب و کار جدید من را قرار دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها ابزار کار جدیدم را کنار گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chairs are all in place.
[ترجمه گوگل]صندلی ها همه سر جای خود هستند
[ترجمه ترگمان]صندلی ها همه جا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The grass had been pressed down in place where people had been lying.
[ترجمه حدیث] علف در جاهایی ک مردم خوابیده بودن فشرده شده بود
|
[ترجمه گوگل]علف ها در جایی که مردم دراز کشیده بودند فشرده شده بود
[ترجمه ترگمان]علف ها در محلی فشرده شده بودند که مردم در آن دروغ گفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If the collar won 't stay in place, I shall have to pin it back.
[ترجمه گوگل]اگر یقه در جای خود نمی ماند، باید آن را به عقب ببندم
[ترجمه ترگمان]اگر یقه باز نماند، باید آن را به عقب بیندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I screwed the curtain rail in place.
[ترجمه گوگل]نرده پرده را در جای خود پیچ ​​کردم
[ترجمه ترگمان] من نرده پرده رو خراب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The arrangements are all in place for the concert next Thursday.
[ترجمه سید مهران زارع] همه مقدمات برای کنسرت پنجشنبه آینده فراهم است.
|
[ترجمه گوگل]همه مقدمات برای کنسرت پنجشنبه آینده فراهم شده است
[ترجمه ترگمان]این مقدمات برای کنسرت روز پنج شنبه آینده برگزار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dentists use cement to hold crowns and bridges in place.
[ترجمه گوگل]دندانپزشکان از سیمان برای نگه داشتن روکش ها و بریج ها در جای خود استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]دندانپزشکان از سیمان برای نگه داشتن تاج و پل ها استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Make sure that the rails are securely bolted in place.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که ریل ها در جای خود محکم شده اند
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که ریل در جای امنی قرار گرفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cole went on in place of Beckham just before half-time.
[ترجمه گوگل]کول به جای بکهام درست قبل از نیمه تمام به میدان رفت
[ترجمه ترگمان]کول درست قبل از نصف شب به مکان بکهام رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A couple of screws should hold it in place.
[ترجمه گوگل]چند پیچ ​​باید آن را در جای خود نگه دارند
[ترجمه ترگمان]چند تا پیچ باید جای تو رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] در محل - درجا

انگلیسی به انگلیسی

• situated properly

پیشنهاد کاربران

In its place
به جاش ، در عوضه ش
Her usual scarf in the wash and its place an ugly scarf chosen by her mother
در جای مناسب خود قرار گرفتن
if a rule, system is in place, it has started to exist
موجود ( وجود داشتن )
آماده بودن
بر سر کار
در جای درست
ایجاد شدن، در جای خود قرار گرفتن
مستقر
پابرجا
● فورا، بی معطلی
● در محل حادثه ( اتفاق )
● در جای خود
آماده به کار
در محل
برقرار.
In place of=بجای
به جای
جاری کردن
در کار بودن، برقرار بودن، وجود داشتن
درست سر جایش بود مثلا I m back in place برگشتم سرجام . . در جایی هم معنی حی و حاضر برا استفاده . All machinery system s are in place تمام سیستم ماشین آلات برا استفاده موجود هستند
1. سر/در جای خود/مناسب 2. موجود/قابل استفاده
حاکم - برقرار
be in place = به جای خود بودن، در جای خود بودن، در جای مناسب خود قرار داشتن، برقرار /پابرجا بودن، آماده استفاده بودن
در عوض
در موقعیت
بجا، مناسب
در مکان ( جای ) درست، در جایگاه مناسب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس