in charge


مسئول (کاری)، متصدی

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: having the power and responsibility for doing or deciding something.

- Who is in charge of this department?
[ترجمه گوگل] چه کسی مسئول این بخش است؟
[ترجمه ترگمان] مسئول این اداره کیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The supervisor is in charge of quality control.
[ترجمه گوگل] سرپرست کنترل کیفیت را بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان] سرپرست مسئول کنترل کیفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He is in charge of the municipal housing project.
[ترجمه گوگل]وی مسئولیت پروژه مسکن شهرداری را بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان]او مسئول پروژه خانه سازی شهری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mr. Lee, instead of the manager, is in charge of this.
[ترجمه گوگل]آقای لی به جای مدیر این کار را بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان]آقای لی، به جای مدیر، مسئول این قضیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm transferring ur call to the person in charge.
[ترجمه Alireza] من تماس تلفنیمان را به شخص مسئول انتقال میدهم
|
[ترجمه گوگل]من تماس شما را به مسئول منتقل می کنم
[ترجمه ترگمان]من ur را به فرد مسئول انتقال می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The teacher is in charge of the class.
[ترجمه محمد] معلم مسئول این کلاس است
|
[ترجمه گوگل]معلم مسئول کلاس است
[ترجمه ترگمان]معلم مسئول کلاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It really depends on who is in charge.
[ترجمه گوگل]این واقعا بستگی به این دارد که چه کسی مسئول است
[ترجمه ترگمان]این واقعا بستگی به این دارد که چه کسی مسئول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You are not in charge of the universe; you are in charge of yourself.
[ترجمه گوگل]شما مسئول کائنات نیستید تو مسئول خودت هستی
[ترجمه ترگمان]تو مسئول جهان نیستی، تو مسئول خودت هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chief cadre in charge should bear greater responsibility.
[ترجمه گوگل]کادر اصلی مسئول باید مسئولیت بیشتری داشته باشد
[ترجمه ترگمان]کادر اصلی مسئول باید مسئولیت بیشتری بر دوش داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. 'Are you in charge here?' 'That's correct. '
[ترجمه گوگل]آیا شما مسئول اینجا هستید؟ 'این درست است '
[ترجمه ترگمان]شما مسئول اینجا هستید؟ درس ته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She is in charge of the housework.
[ترجمه گوگل]او مسئول کارهای خانه است
[ترجمه ترگمان]او مسئول کاره ای خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The local council is/are in charge of repairing roads.
[ترجمه گوگل]شورای محلی مسئول تعمیر جاده ها است
[ترجمه ترگمان]شورای محلی مسئول تعمیر جاده ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Send it to whoever is in charge of sales.
[ترجمه گوگل]برای هرکسی که مسئول فروش هست بفرست
[ترجمه ترگمان]بفرستش به هر کی که مسئول فروش بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr. Smith is in charge of this class.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت مسئول این کلاس است
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت مسئول این کلاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm in charge of the west side.
[ترجمه گوگل]من مسئول ضلع غربی هستم
[ترجمه ترگمان]من رئیس بخش غربی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ms Leighton will be in charge during my absence .
[ترجمه گوگل]خانم لیتون در غیاب من مسئول خواهد بود
[ترجمه ترگمان]خانم لیتون در غیاب من مسئول این کار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Chancellor of the Exchequer is the minister in charge of finance in Britain.
[ترجمه گوگل]وزیر دارایی بریتانیا وزیر دارایی است
[ترجمه ترگمان]وزیر خزانه داری، وزیر امور مالی بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in command, responsible over

پیشنهاد کاربران

Be in charge of sth: مسئول کاری بودن
Put someone in charge: کسی را مسئول کردن
فعلی
جمله نمونه:
Brent Eaton DEA special agent in charge
"برنت ایتان" مأمور ویژه فعلی بخش مبارزه با مواد مخدر
to be in charge
- مسئول کاری یا چیزی بودن
- کاری را بر عهده گرفتن
?Who is charge of this restaurant -
Mr. Smith -
. The teacher is in charge of the class.
مسئول کاری بودن
Idiom: in charge ( of someone/something )
I would like to apply for a job. . . . — The one thing that I don't like about this job is being in charge of the Christmas party so I've asked my supervisor if someone else could do it from now on.
...
[مشاهده متن کامل]

مثلا میگن یه دکتر رو گذاشتن in charge گردوندن کشور

زمام امور را در دست گرفتن
At the helm of
in the driving seat of
at the wheel of
In command of
responsible for
in control of
Commanding
leading
managing
running
administering
directing
supervising
controlling
looking after
taking care of

مسئولیت کاری را برعهده داشتن
صاحب اختیاری you're in charge
in control or with overall responsibility.
"he was in charge of civil aviation matters
( مسئولیت امور هواپیماهای غیر نظامی بر عهدۀ او بود )
مسئول چیزی/ کاری بودن
مسئولیت چیزی /کاری را برعهده داشتن
درخدمت بودن
Responsible
Accepts his or her behavior
In charge of
In a position of control over sth /Sb .
SYN responsible for sth /sb
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس