impressive

/ˌɪmˈpresɪv//ɪmˈpresɪv/

معنی: گیرا، موثر، برانگیزنده، برانگیزنده احساسات
معانی دیگر: (آنچه که فکر یا احساسات را سخت تحت تاءثیر قرار دهد) برداشت گذار، اندیش گذار، شگفت انگیز، تحسین انگیز، ستایش انگیز، شکوهمند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impressively (adv.), impressiveness (n.)
• : تعریف: able to make a strong or lasting impact on the mind or emotions; striking.
مترادف: imposing, memorable, striking, unforgettable
متضاد: ordinary, unimpressive
مشابه: dramatic, grand, magnificent, mighty, moving, noble, notable, splendid

- an impressive building
[ترجمه گوگل] یک ساختمان چشمگیر
[ترجمه ترگمان] ساختمانی چشمگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an impressive piece of work
[ترجمه گوگل] یک اثر چشمگیر
[ترجمه ترگمان] یک اثر اثر گذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an impressive array of world leaders
گردهمایی چشمگیری از رهبران جهان

2. an impressive building
بنای پر ابهت

3. an impressive collection of short poems
مجموعه ای تحسین انگیز از اشعار کوتاه

4. a very impressive performance
بازیگری بسیار تاءثیر انگیز

5. new york's impressive skyline
نیم چهر با ابهت نیویورک

6. the layout of goods at the store was quite impressive
آرایش و نمایش کالاها در فروشگاه بسیار چشمگیر بود.

7. Poetry is simply the most beautiful, impressive and widely effective mode of saying things, and hence its importance.
[ترجمه گوگل]شعر به سادگی زیباترین، تأثیرگذارترین و بسیار مؤثرترین شیوه بیان چیزهاست و از این رو اهمیت آن است
[ترجمه ترگمان]شعر به سادگی زیباترین و موثرترین شیوه بیان چیزها و از این رو اهمیت آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cyril's most impressive quality was his innate goodness.
[ترجمه گوگل]چشمگیرترین ویژگی سیریل، خوبی ذاتی او بود
[ترجمه ترگمان]عالی ترین کیفیت عالی، خوبی ذاتی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The US economy is still an impressive generator of new jobs.
[ترجمه گوگل]اقتصاد ایالات متحده هنوز هم مولد چشمگیر مشاغل جدید است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد ایالات متحده هنوز مولد چشمگیر مشاغل جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Redskins opened the season by scoring a resounding/stunning/impressive 25-3 victory against/over Detroit.
[ترجمه گوگل]سرخپوشان فصل را با به ثمر رساندن یک پیروزی مهیج/ خیره کننده/ چشمگیر 25-3 مقابل/بر دیترویت آغاز کردند
[ترجمه ترگمان]تیم \"Redskins\" این فصل را با به ثمر رساندن یک پیروزی چشمگیر \/ خیره کننده ۲۵ بر ۳ بر علیه \"دیترویت\" آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company has got off to an impressive start this financial year.
[ترجمه گوگل]این شرکت در سال مالی جاری شروعی چشمگیر داشته است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال مالی جاری به یک شروع قابل توجه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Members of the community closed ranks in an impressive display of unity.
[ترجمه گوگل]اعضای جامعه در نمایشی چشمگیر از وحدت صفوف خود را بستند
[ترجمه ترگمان]اعضای جامعه در معرض نمایش چشمگیر اتحاد قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She put on an impressive turn of speed to overtake the others.
[ترجمه گوگل]او یک چرخش چشمگیر با سرعت انجام داد تا از دیگران سبقت بگیرد
[ترجمه ترگمان]به سرعت حرکت کرد تا به دیگران برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He has an impressive record of achievement.
[ترجمه گوگل]او رکورد قابل توجهی در موفقیت دارد
[ترجمه ترگمان]او سابقه موفقیت چشمگیری در دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. On paper our profits look impressive, but in reality we made very little money last year.
[ترجمه لخت] چرت و پرت
|
[ترجمه گوگل]بر روی کاغذ، سود ما چشمگیر به نظر می رسد، اما در واقع ما در سال گذشته پول بسیار کمی به دست آوردیم
[ترجمه ترگمان]روی کاغذ سود ما چشمگیر به نظر می رسد، اما در واقع ما سال گذشته پول کمی به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A large portico provides a suitably impressive entrance to the chapel.
[ترجمه گوگل]یک رواق بزرگ ورودی مناسب و چشمگیر به کلیسا را ​​فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]یک ایوان بزرگ ورودی مناسب مناسب به نمازخانه را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیرا (صفت)
adsorbent, impressive

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

برانگیزنده (صفت)
irritant, provocative, impressive, excitant

برانگیزنده احساسات (صفت)
impressive

تخصصی

[زمین شناسی] موثر، برانگیزنده، برانگیزندهاحساسات، گیرا

انگلیسی به انگلیسی

• grand, imposing, striking, magnificent
something that is impressive impresses you, usually because it is large or important.

پیشنهاد کاربران

کاردُرُست
This was life. . ?
It was very impressive. .
قابل توجه، چشمگیر
smashing
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : impress
اسم ( noun ) : impression
صفت ( adjective ) : impressive / impressed / impressionable
قید ( adverb ) : impressively
چشم نواز
بهترین معنیش میشه تاثیر گذار , چشمگیر
=Striking ✓✓
=Salient ✓✓
ستایش برانگیز
شورانگیز، شورآفرین، شورآور
شوق آفرین، شوق برانگیز
احساس برانگیز
درخورِ آفرین گفتن ( بودن )
Dramatic
مهیج
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس :
خردمند گفتا بشاه زمین
که ای نیک خو، شاه باآفرین .
دقیقی .
بدان بادپایان باآفرین
بآب اندرون غرقه کردند زین .
فردوسی .
...
[مشاهده متن کامل]

برآمد یکی باد باآفرین
هوا گشت خندان و روی زمین .
فردوسی .
که خواهم که بینم سراسر زمین
همه مرز ایران باآفرین .
فردوسی .
چنین گفت رستم بشاه زمین
که ای نام بردار باآفرین .
فردوسی .
همه بوسه دادند گردان زمین
به پیش سیاوخش باآفرین .
فردوسی .
چو پیران بیامد زهند و ز چین
سخن رفت از آن شهر باآفرین .
فردوسی .
چو گودرز و هشتاد پور گزین
همه نامداران باآفرین .
فردوسی .
چو کاموس ومنشور و خاقان چین
گهار و چو فرطوس باآفرین
فردوسی .
نخستین چو کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین
فردوسی .
یکی بزم جوید دگر رزم و کین
نگه کن که تا کیست باآفرین .
فردوسی .
چو پنجاه و سه روز بگذشت ازین
که شد کشته آن شاه باآفرین .
فردوسی .
بد او پورشاه سمنگان زمین
همان خال سهراب باآفرین .
فردوسی .
چنین گفت سهراب باآفرین
که چون اسپم آمد بدست این چنین .
فردوسی .
بجان و سر شاه ایران زمین
سرافراز کاوس باآفرین .
فردوسی .
نهادند بر نامها بر نگین
فرستادگان خواست باآفرین .
فردوسی .
کز ایران یکی مرد باآفرین
فرستند نزدیک خاقان چین .
فردوسی .
بدینگونه تا هفت سال از جهان
ندیدند سبزی کهان و مهان
بهشتم بیامد مه فرودین
برآمد یکی ابر باآفرین .
فردوسی .
وز آن پس چو گفتارها شد کهن
برآن بر نهادند یکسر سخن
کز ایران یکی مردباآفرین
فرستند نزدیک خاقان چین .
فردوسی .
چه گفت آن سخنگوی باآفرین
که چون بنگری مغزداد است دین .
فردوسی .
بفرمود تا برنهادند زین
بر آن بادپایان باآفرین .
فردوسی .

ارزشمند
گیرا
تاثیر گذار
موثر
برانگیزنده احساسات
چشمگیر
موثر
برای تحسین کردن مثلا: میگه آفرین چِشَمو گرفت!

قابل ستایش، درخور تحسین
ستودنی - تحسین برانگیز

به نقل از هزاره:
[ساختمان، مراسم و غیره] باعظمتی، باابهت
[شخص] پرابهت
[ظاهر، منظره و غیره] گیرا، که آدم را تحت تاثیر قرار می دهد
[مبلغ، مقدار] چشمگیر، قابل ملاحظه
[گزارش، نتیجه] چشمگیر
[سخن] مؤثر
باشکوه
( Larg and very good to look at ( of a building
قابل توجه
( of things or people ) making you admire them, because they are very large, good, skilful, etc
غیرقابل توصیف
تکان دهنده
شکوهمند
بشدت زیبا
effective
موثر
sth that is impressive makes you admire it because it is very good, large, important etc.
چشمگیر، برانگیزنده، تحسین برانگیز
مهیج
احساس برانگیز
چشمگیر
That's impressive اون تحسین برانگیزه
قابل تحسین ه
تاثیر گذار
having a strong affect
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس