importune

/ˌɪmpəˈtjuːn//ˌɪmpəˈtjuːn/

معنی: عذاب دادن، عاجز کردن، مصرانه خواستن، اصرار کردن به، سماجت کردن، ابرام کردن
معانی دیگر: اصرار کردن، پافشاری کردن، (با التماس و درخواست) تحت فشار قرار دادن، (فواحش و غیره) جلب مشتری کردن، (قدیمی) گدایی کردن، دریوزگی کردن، تکدی کردن، (مهجور) مصدع شدن، مزاحم شدن، (نادر) رجوع شود به: importunate

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: importunes, importuning, importuned
• : تعریف: to pester with insistent demands or requests.
مشابه: nag, tout

- Fans importuned the actor with requests for autographs.
[ترجمه گوگل] طرفداران این بازیگر را با درخواست امضا وارد کردند
[ترجمه ترگمان] هواداران از این بازیگر خواستند که امضا بگیرد و امضا بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make urgent or persistent demands or requests.
مشابه: nag

(2) تعریف: to make improper sexual advances.
مشابه: accost

جمله های نمونه

1. As a tourist, you are importuned for money the moment you step outside your hotel.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک توریست، لحظه ای که از هتل خارج می شوید، برای پول وارد می شوید
[ترجمه ترگمان]شما به عنوان توریست در حال حاضر از هتل تان تقاضای پول می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was arrested for importuning a young boy outside the station.
[ترجمه علی عامری] او بخاطر اذیت کردن یه پسر بچه خارج از مرکز دستگیر شد
|
[ترجمه آرمن] او بدلیل تقاضای سرویس جنسی از یک پسر جوان در بیرون ایستگاه دستگیر شد
|
[ترجمه Tina] او به خاطر ایجاد مزاحمت برای یک پسر جوان خارج محل مأموریت دستگیر شد
|
[ترجمه گوگل]او به دلیل ورود پسر جوانی به بیرون ایستگاه دستگیر شد
[ترجمه ترگمان]او به اتهام importuning یک پسر جوان خارج از پاسگاه دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. One can no longer walk the streets without seeing beggars importuning passers by.
[ترجمه گوگل]دیگر نمی توان بدون دیدن گداهایی که رهگذران را وارد می کنند، در خیابان ها راه رفت
[ترجمه ترگمان]دیگر کسی نمی تواند در خیابان ها راه برود، بی آن که beggars را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I bombarded the War Office, and importuned the Red Cross; but all to no avail.
[ترجمه Tina] من دفتر اداره جنگ را زیر و رو کردم و مصرانه از صلیب سرخ پیگیری کردم اما فایده ای نداشت.
|
[ترجمه گوگل]من دفتر جنگ را بمباران کردم و صلیب سرخ را وارد کردم اما همه بی فایده است
[ترجمه ترگمان]اداره جنگ را بمباران کردم و به صلیب سرخ رفتم؛ ولی بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It might have been true once - and she was glad now that she had never succumbed to Hugh's importuning.
[ترجمه گوگل]ممکن بود یک بار درست باشد - و حالا خوشحال بود که هرگز تسلیم سختگیری های هیو نشده بود
[ترجمه ترگمان]ممکن بود که زمانی حقیقت داشته باشد - و حالا خوشحال بود که او تا به حال از رد importuning رد نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A few months later he was fined for persistently importuning for immoral purposes.
[ترجمه گوگل]چند ماه بعد او به دلیل واردات مداوم برای اهداف غیراخلاقی جریمه شد
[ترجمه ترگمان]چند ماه پس از آن، وی به علت persistently مداوم، به خاطر مقاصد غیر اخلاقی جریمه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So now I am not importune others, don't try to give others to bring pressure.
[ترجمه گوگل]پس الان من به دیگران مهم نیستم، سعی نکنید به دیگران فشار بیاورید
[ترجمه ترگمان]بنابراین اکنون من مزاحم دیگران نیستم، سعی نکنید به دیگران فشار وارد کنید تا فشار بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Above all I do not wish to importune or compromise you. I only want to love you to my last sight.
[ترجمه گوگل]مهمتر از همه، من نمی خواهم شما را تحت فشار قرار دهم یا به خطر بیاندازم فقط میخوام تا آخرین نگاهم عاشقت باشم
[ترجمه ترگمان]مهم تر از همه این است که میل ندارم شما را زیر فشار بگذارم یا شما را به خطر بیندازم من فقط می خواهم شما را تا آخرین دیدار دوست داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But I will no longer importune my young cousin.
[ترجمه گوگل]اما من دیگر پسر عموی جوانم را وارد نمی کنم
[ترجمه ترگمان]اما من دیگر این پسر عموی جوانم را زیر فشار نمی گذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I importune you to help them.
[ترجمه گوگل]من از شما دعوت می کنم که به آنها کمک کنید
[ترجمه ترگمان]من تو را فشار می دهم تا به آن ها کمک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Above all I do not wish to importune or compromise you.
[ترجمه گوگل]مهمتر از همه، من نمی خواهم شما را تحت فشار قرار دهم یا به خطر بیاندازم
[ترجمه ترگمان]بیش از هر چیز میل درد را دوست ندارم و یا شما را به خطر بیندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Everything has it 's destiny, we cannot importune.
[ترجمه گوگل]هر چیزی سرنوشت خود را دارد، نمی‌توانیم آن را وارد کنیم
[ترجمه ترگمان]همه چیز سرنوشت است، ما نمی توانیم با این کار سر و کار داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That may importune the administration to act, but if they don't, there's a strong move in Congress to do so.
[ترجمه گوگل]این ممکن است دولت را وادار به اقدام کند، اما اگر این کار را نکنند، یک حرکت قوی در کنگره برای انجام این کار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این کار ممکن است دولت را زیر فشار قرار دهد تا اقدام کند، اما اگر این کار را نکنند، یک حرکت قوی در کنگره برای انجام این کار وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Come to receive vote, but cannot importune others to poll for a certain person, but it is to want communal circumstance to establish ballot box commonly.
[ترجمه گوگل]بیایید تا رأی بگیرید، اما نمی توانید دیگران را وادار به رأی گیری برای یک شخص خاص کنید، بلکه این است که شرایط جمعی را بخواهید تا صندوق رأی را به طور معمول ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]بیایید رای بدهیم، اما نمی توانیم دیگران را زیر فشار قرار دهیم تا برای یک فرد خاص رای گیری کنیم، اما این باید یک موقعیت عمومی باشد تا صندوق رای را به طور معمول ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عذاب دادن (فعل)
annoy, pester, trouble, bother, irk, hassle, give trouble, molest, importune

عاجز کردن (فعل)
annoy, hassle, harass, bay, disable, importune, weaken, make unable

مصرانه خواستن (فعل)
importune

اصرار کردن به (فعل)
importune

سماجت کردن (فعل)
importune, persist, insist

ابرام کردن (فعل)
urge, importune

انگلیسی به انگلیسی

• pester, harass with insistent demands, persistently beseech
if you importune someone, you persistently ask them for something or urge them to do something; a formal word.

پیشنهاد کاربران

پیله کردن،
Beg persistently and urgently
She was left with importuning memories
He was being importuned for favors

بپرس