implosion

/ɪmˈploʊʒn̩//ɪmˈpləʊʒn̩/

معنی: انفجار از داخل
معانی دیگر: (انفجار ازداخل) درترکیدن، درپکیدن، انفجار درونی

جمله های نمونه

1. The implosion of the Soviet regimes and the ensuing collapse of state capitalism caused great suffering to women.
[ترجمه گوگل]فروپاشی رژیم های شوروی و متعاقب آن فروپاشی سرمایه داری دولتی باعث رنج فراوان زنان شد
[ترجمه ترگمان]انفجار ناشی از انفجار رژیم های شوروی و فروپاشی سرمایه داری دولتی موجب رنج بسیاری برای زنان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. "Wall Street caused the implosion in the first place and is getting away Scot-free while workers, transit workers, everybody, is forced to pay for their excesses, " he explained.
[ترجمه گوگل]او توضیح داد: «وال استریت در وهله اول باعث انفجار شد و بدون اسکاتلند دور می‌شود در حالی که کارگران، کارگران حمل‌ونقل و همه مجبور به پرداخت هزینه‌های اضافی خود هستند
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد: \" وال استریت در وهله اول انفجار ناشی از انفجار را ایجاد کرد و Scott را آزاد می کند در حالی که کارگران، کارگران ترانزیت، همه، مجبور هستند بابت زیاده روی خود پول پرداخت کنند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A year on, the threat of implosion of another prime broker has receded.
[ترجمه گوگل]یک سال بعد، خطر سقوط یک کارگزار اصلی دیگر کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]یک سال بعد، تهدید ناشی از انفجار یک دلال دیگر فروکش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mr. Fox was devastated by the implosion of Bear Stearns and the financial hit he was likely to face, says Fred Philippi, his longtime companion.
[ترجمه گوگل]فرد فیلیپی، همراه قدیمی او، می گوید که آقای فاکس از انفجار Bear Stearns و ضربه مالی که احتمالاً با آن مواجه می شد، ویران شد
[ترجمه ترگمان]اقای فاکس از انفجار انفجار خرس و از برخورد مالی او به شدت ناراحت شد و گفت: به احتمال زیاد هم با هم صحبت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It'said the implosion had the power of the atom bomb the US dropped on Nagasaki.
[ترجمه گوگل]گفته می شود این انفجار قدرت بمب اتمی را داشت که ایالات متحده روی ناکازاکی انداخت
[ترجمه ترگمان]این گزارش حاکی از آن است که انفجار داخلی، قدرت بمب اتم آمریکا را در ناکازاکی انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But any is preferable to the implosion of the euro zone.
[ترجمه گوگل]اما هر کدام نسبت به فروپاشی منطقه یورو ارجحیت دارد
[ترجمه ترگمان]اما هر کس نسبت به انفجار منطقه یورو بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the movement's implosion is nevertheless astonishing.
[ترجمه گوگل]اما انفجار جنبش با این وجود شگفت‌انگیز است
[ترجمه ترگمان]اما انفجار ناشی از انفجار هنوز حیرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cause of implosion, including the variations during MFT and the influence of draft fan mal-operation, was analyzed in detail on the foundation of furnace balance theory.
[ترجمه گوگل]علت انفجار، از جمله تغییرات در طول MFT و تأثیر سوء عملکرد فن پیش نویس، به طور مفصل بر اساس نظریه تعادل کوره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]علت انفجار ناشی از انفجار، شامل تغییرات در طول MFT و تاثیر خدمت او در عمل، به طور مفصل در مورد اساس نظریه تعادل کوره مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The population explosion is accompanied by a population implosion.
[ترجمه گوگل]انفجار جمعیت با انفجار جمعیت همراه است
[ترجمه ترگمان]انفجار جمعیت با انفجار جمعیت همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If not prudent, he could trigger an implosion of all pent-up conflicts.
[ترجمه گوگل]اگر محتاط نباشد، می‌تواند باعث انفجار همه درگیری‌ها شود
[ترجمه ترگمان]اگر عاقلانه نباشد، می تواند انفجار ناشی از انفجار ناشی از انفجار را آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the indirect driven implosion, the scattering laser from the hohlraum wall will partially irradiate on the capsule and influence its implosion.
[ترجمه گوگل]در انفجار غیرمستقیم، لیزر پراکنده از دیوار hohlraum تا حدی بر روی کپسول تابش می کند و بر انفجار آن تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]در انفجار غیر مستقیم داخلی، لیزر پراکنده از دیواره hohlraum تا حدی بر روی محفظه قرار خواهد گرفت و انفجار آن را تحت تاثیر قرار خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The radiation-driven implosion asymmetry can be obviously improved using time-modulation of radiation temperature source .
[ترجمه گوگل]عدم تقارن انفجار ناشی از تشعشع را می توان به وضوح با استفاده از مدولاسیون زمانی منبع دمای تابش بهبود بخشید
[ترجمه ترگمان]عدم تقارن داخل ناشی از تشعشعات را می توان با استفاده از نوسان زمان منبع درجه حرارت تابش، بهبود بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the years following the real estate implosion, foreign purchases have been one of the few bright spots in an otherwise gloomy market.
[ترجمه گوگل]در سال‌های پس از انفجار املاک و مستغلات، خریدهای خارجی یکی از معدود نقاط روشن در یک بازار تیره و تار بوده است
[ترجمه ترگمان]در سال های بعد از انفجار املاک و مستغلات، خریده ای خارجی یکی از معدود نقاط روشن در بازار تاریک دیگری بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But no more; after the extraordinary self-induced implosion of the financial system, the future of the market system now rests in the hands of governments.
[ترجمه گوگل]اما نه بیشتر؛ پس از انفجار خودساخته نظام مالی، آینده نظام بازار اکنون در دست دولت هاست
[ترجمه ترگمان]اما نه بیشتر؛ بعد از انفجار غیرعادی ناشی از انفجار سیستم مالی، آینده سیستم بازار اکنون در دست دولت ها قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is covered with enlarged images of the explosion, the rescue efforts and the implosion.
[ترجمه گوگل]با تصاویر بزرگ‌نمایی از انفجار، تلاش‌های نجات و انفجار پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]آن با تصاویر بزرگ از انفجار، عملیات نجات و انفجار از داخل پوشش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انفجار از داخل (اسم)
implosion

تخصصی

[برق و الکترونیک] درون پاشی فروپاشی یک ضرف خلأ نظیر پوشش شیشه ای لامپ پرتو کاتدی به طرف داخل ظرف.

انگلیسی به انگلیسی

• bursting inward, collapsing inward

پیشنهاد کاربران

فروپاشی
1 -
PHYSICS specialized
the act of falling towards the inside with force
فیزیک، تخصصی
عمل افتادن به سمت داخل با قدرت، درون پاشی
Cleanup at the site began in 1993 with the implosion of the 565 - foot smokestack
...
[مشاهده متن کامل]

Scientists linked some gamma ray bursts to the implosions of massive stars into black holes
2 -
a situation in which something fails suddenly and completely
وضعیتی که در آن چیزی به طور ناگهانی و کامل شکست می خورد، سقوط
The nation seemed on the verge a of cultural implosion
His campaign’s sudden implosion came as a surprise
The industry suffered an economic implosion
an economic/financial/market implosion

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/implosion
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : implode
✅️ اسم ( noun ) : implosion
✅️ صفت ( adjective ) : implosive
✅️ قید ( adverb ) : _
رُمبش
رمبیدن
اسم:
باعث وبانی/ علت رویداد یا وجود چیزی/سبب
یکی از معانی
the act or action of bringing to or as if to a center;
also : integration this implosion of cultures makes realistic for the first time the age - old vision of a world culture
— webster

بپرس