implementation

/ˌɪmpləmenˈteɪʃn̩//ˌɪmplɪmenˈteɪʃn̩/

معنی: انجام، اجرا
معانی دیگر: اجرا، انجام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act, process, or way of carrying (something) out or putting (something) into effect.

جمله های نمونه

1. he mediated the implementation of a cease-fire
او برای ایجاد آتش بس پادرمیانی کرد.

2. Implementation of the reforms was kept to a very strict timetable.
[ترجمه گوگل]اجرای اصلاحات در یک جدول زمانی بسیار دقیق رعایت شد
[ترجمه ترگمان]اجرای اصلاحات در یک جدول زمانی بسیار دقیق انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Detailed implementation of the plans was left to the regional offices.
[ترجمه گوگل]اجرای دقیق طرح ها به ادارات منطقه واگذار شد
[ترجمه ترگمان]اجرای تفصیلی این برنامه ها به دفاتر منطقه ای واگذار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Very little has been achieved in the implementation of the peace agreement signed last January.
[ترجمه گوگل]در اجرای توافقنامه صلح که ژانویه گذشته امضا شد، دستاوردهای بسیار کمی حاصل شده است
[ترجمه ترگمان]در اجرای قرارداد صلح که ژانویه گذشته به امضا رسید بسیار اندک به دست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه Hamed] امیدواریم از فرهنگ لغات آنلاین مان استفاده کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
|
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The UN is to supervise the implementation of the peace treaty.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل باید بر اجرای پیمان صلح نظارت کند
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل قرار است بر اجرای پیمان صلح نظارت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The practical implementation of the regulations proved difficult.
[ترجمه گوگل]اجرای عملی مقررات دشوار بود
[ترجمه ترگمان]اجرای عملی مقررات سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We will consult widely to ensure smooth implementation.
[ترجمه محمد جواد] ما برای تضمین اجرای منظم به طور گسترده مشورت میکنیم.
|
[ترجمه Hamed] برای اطمینان از اجرای بی دردسر، رایزنی های گسترده ای می کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما به طور گسترده برای اطمینان از اجرای روان مشورت خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما به طور گسترده برای تضمین اجرای آرام با آن ها مشورت خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A UN spokesman insisted that the implementation of the peace plan is back on track.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی سازمان ملل تاکید کرد که اجرای طرح صلح به مسیر خود بازگشته است
[ترجمه ترگمان]سخنگوی سازمان ملل تاکید کرد که اجرای طرح صلح به مسیر خود بازگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ministers will also propose stricter implementation of laws against racist and sexist remarks at matches.
[ترجمه گوگل]وزرا همچنین اجرای سخت‌گیرانه‌تر قوانین علیه اظهارات نژادپرستانه و جنسیتی در مسابقات را پیشنهاد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]وزرا همچنین اجرای سخت تری در مورد قوانین نژادپرستانه و تبعیض جنسیتی در مسابقات را مطرح خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A rapid acceleration took place in the implementation of the agrarian reform.
[ترجمه گوگل]شتاب سریعی در اجرای اصلاحات ارضی رخ داد
[ترجمه ترگمان]تسریع در اجرای اصلاحات ارضی صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Delays in implementation deadlines have, however, produced a lukewarm response from campaigners.
[ترجمه گوگل]با این حال، تأخیر در ضرب‌الاجل‌های اجرایی، واکنشی گرم از سوی مبارزان ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، تاخیری در اجرای مهلت های اجرایی، واکنش ملایم را از سوی مبارزان ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The TCP/IP implementation is still poorly documented.
[ترجمه گوگل]پیاده سازی TCP/IP هنوز مستند ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان]پیاده سازی TCP \/ IP هنوز به طور ضعیفی مستند نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Instead, the initial implementation will appear as an Ethernet switch called the DragonSwitch, which fits into its existing Access/One hubs.
[ترجمه گوگل]در عوض، پیاده‌سازی اولیه به‌عنوان یک سوئیچ اترنت به نام DragonSwitch ظاهر می‌شود که در هاب‌های Access/One موجود قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]در عوض، اجرای اولیه به عنوان یک سوییچ اترنت به نام the ظاهر خواهد شد که متناسب با مرکز دسترسی و دسترسی فعلی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Programme contracts were also to govern the implementation of the 1987 rail transport plan.
[ترجمه گوگل]قراردادهای برنامه ای نیز بر اجرای طرح حمل و نقل ریلی در سال 1987 نظارت می کرد
[ترجمه ترگمان]قراردادهای برنامه همچنین بر اجرای طرح حمل و نقل ریلی ۱۹۸۷ نیز نظارت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انجام (اسم)
achievement, accomplishment, performance, implementation, implement, fulfillment, execution, completion, conclusion, commission, sequel, enforcement, god-speed

اجرا (اسم)
accomplishment, performance, implementation, execution, administration

تخصصی

[حسابداری] استقرار و اجراء
[عمران و معماری] اجرا
[کامپیوتر] انجام ؛ پیاده سازی
[برق و الکترونیک] پیاده سازی
[ریاضیات] پیاده سازی، اجرا، انجام
[آب و خاک] پیاده سازی

انگلیسی به انگلیسی

• execution, carrying out, performing; putting into effect; act of equipping with tools

پیشنهاد کاربران

( سیستم ها و فرایندها ) استقرار
برقراری
برقرار شدن
به راه افتادن
راه اندازی
اجرا. تحقق.
he mediated the implementation of a cease - fire
او برای تحقق یک آتش بس میانجی گری کرد.
( نرم افزار ) استقرار، پیاده سازی
اجرا
استفاده
دستاورد
کاربرد
اجرا
تحقق
اقدام
implementation ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پیاده‏سازی
تعریف: محقق ساختن یک طرح نرم‏افزاری و عملیاتی نمودن آن
بالفعل ساختن
عملیاتی کردن
عملیات
سطحِ اجرایی
طرح، نمونه اجرایی
اجرا کردن
پایبندی
اعمال
اجرا، پیاده سازی
" اجرا "
توجه داشته باشید که این کلمه اسم است و نه فعل.
بکار گیری
در علم سیاستگذاری و مدیریت دولتی: ( policy implementation )
اجرای خط مشی
تحقق خط مشی
پیاده سازی خط مشی
جایگزاری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس