impiety

/ɪmˈpaɪəti//ɪmˈpaɪəti/

معنی: بی ایمانی، بی تقوایی، بد کیشی
معانی دیگر: ناپارسایی، ناپرهیزگاری، بی حرمتی (نسبت به خدا یا مقدسات)، نا پرهیزکاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: impieties
(1) تعریف: lack of reverence or respect, esp. for what others consider sacred.
متضاد: piety, reverence
مشابه: blasphemy

- The young man's refusal to bow his head in prayer at the table showed an impiety that was intolerable to his father.
[ترجمه گوگل] امتناع مرد جوان از خمیدن سر به نماز پشت میز، نشان از بی تقوایی داشت که برای پدرش غیرقابل تحمل بود
[ترجمه ترگمان] امتناع از این که مرد جوان سر خود را با دعا به سوی می زی که در آن نشسته بود نشان می داد، an بود که برای پدرش تحمل ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an act or practice that shows such disrespect.
متضاد: piety, reverence

جمله های نمونه

1. The church accused him of impiety and had all his writings burned.
[ترجمه گوگل]کلیسا او را به بی تقوایی متهم کرد و تمام نوشته هایش را سوزاند
[ترجمه ترگمان]کلیسا او را متهم به بیدینی کرده و نوشته های خود را سوزانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. At this shocking impiety, the tumult died away.
[ترجمه گوگل]در این بی تقوای تکان دهنده، هیاهو از بین رفت
[ترجمه ترگمان]با شنیدن این حرف، جنجال به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All around prevails a world of impiety and immorality.
[ترجمه گوگل]در اطراف دنیایی از بی تقوایی و بی اخلاقی حاکم است
[ترجمه ترگمان]همه این مناطق، دنیایی از impiety و فساد اخلاق را در بر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. More radically with "alma-matricidal impiety," as he put it Wells indicted academia; the university was itself medieval.
[ترجمه گوگل]همان طور که ولز دانشگاهیان را متهم کرد، به طور رادیکالی تر با «بی تقوای آلما-ماتریکشی»; خود دانشگاه قرون وسطایی بود
[ترجمه ترگمان]بیشتر با \"تحصیل - matricidal impiety\"، که آن را ولز تحت تعقیب قرار داد، دانشگاه را تحت تعقیب قرار داد؛ دانشگاه خودش قرون وسطایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then when Pistis saw the impiety of the chief ruler, she was filled with anger.
[ترجمه گوگل]سپس وقتی پیستیس بی تقوای حاکم را دید، خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن که Pistis the را دید، از خشم سرشار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His last act must be a deed of impiety.
[ترجمه گوگل]آخرین عمل او باید یک عمل بی تقوا باشد
[ترجمه ترگمان]آخرین اقدام او باید یک کار نا impiety باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had to leave his home because of impiety.
[ترجمه گوگل]به دلیل بی تقوایی مجبور شد خانه اش را ترک کند
[ترجمه ترگمان]به خاطر impiety نا دین مجبور شده بود خانه اش را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Perhaps she should be reading about infidelity instead of impiety.
[ترجمه گوگل]شاید او باید به جای بی تقوایی در مورد خیانت بخواند
[ترجمه ترگمان]شاید او به جای نا دین به بی وفایی خیانت کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Socrates' pupil Alcibiades was suspected to have been involved, and Socrates indirectly paid for the impiety with his life.
[ترجمه گوگل]شاگرد سقراط، آلکیبیادس، مشکوک به دست داشتن در این ماجرا بود و سقراط به طور غیرمستقیم تاوان این بی تقوا را با جان خود پرداخت
[ترجمه ترگمان]شاگرد سقراط Alcibiades مظنون بود که در این کار دخیل بوده است، و سقراط به طور غیر مستقیم برای the با زندگی اش پول پرداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Milton's treading an extraordinarily fine line between the tremendous beauty of this image, on the one hand, and its potential impiety or just grotesquery on the other.
[ترجمه گوگل]میلتون مرز بسیار ظریفی را بین زیبایی فوق‌العاده این تصویر از یک سو و بی‌تفاوتی بالقوه آن یا صرفاً عجیب و غریب آن از سوی دیگر طی می‌کند
[ترجمه ترگمان]میلتن خط فوق العاده زیبایی را بین زیبایی فوق العاده این تصویر، از یک سو، و impiety بالقوه آن، یا فقط بر روی دیگری، گام بر می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ایمانی (اسم)
unfaith, disbelief, unbelief, impiety

بی تقوایی (اسم)
impiety

بد کیشی (اسم)
impiety, irreligion

انگلیسی به انگلیسی

• ungodliness, lack of reverence for god or religious matters; lack of respect
impiety is a lack of respect or religious reverence that a person shows; a formal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impiety / impiousness
✅️ صفت ( adjective ) : impious
✅️ قید ( adverb ) : impiously
بی تقوایی. بی احترامی به چیزی مقدس
he blamed the fall of the city on the impiety of the people

بپرس