imperfect

/ˌɪmˈpɜːrfɪkt//ɪmˈpɜːfɪkt/

معنی: ناقص، نا تمام، ناکامل، از بین رفتنی
معانی دیگر: نابسمند، کم دار، کاستی دار، معیوب، ناهام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not perfect or complete; having defects or shortcomings.
متضاد: flawless, immaculate, impeccable, perfect
مشابه: defective, faulty, ragged, rough

- an imperfect machine part
[ترجمه گوگل] یک قطعه ماشین ناقص
[ترجمه ترگمان] بخش ناقص دستگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- imperfect understanding
[ترجمه گوگل] درک ناقص
[ترجمه ترگمان] و درک ناقص داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in grammar, of or denoting a tense that indicates an uncompleted or ongoing action or state; progressive.
مشابه: progressive

(3) تعریف: in law, not valid or enforceable.
اسم ( noun )
مشتقات: imperfectly (adv.), imperfectness (n.)
(1) تعریف: an item of goods that contains a defect but still is considered usable and is offered for sale usu. at a lower price.

- This clothing store sells imperfects.
[ترجمه گوگل] این فروشگاه پوشاک محصولات ناقص را به فروش می رساند
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه پوشاک imperfects می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the imperfect tense, or a verb or verb form in this tense or with a similar meaning; progressive.

جمله های نمونه

1. an imperfect view of parliamentary procedures
دریافت ناقصی از شیوه های پارلمانی

2. in the imperfect light of the moon
در نور کم ماه

3. he has an imperfect understanding of english
انگلیسی را کامل نمی فهمد.

4. we humans are all imperfect
ما انسان ها جملگی دارای کاستی هستیم.

5. We live in an imperfect world.
[ترجمه گوگل]ما در یک دنیای ناقص زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در دنیای ناقص زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our understanding of cancer remains imperfect.
[ترجمه گوگل]درک ما از سرطان ناقص است
[ترجمه ترگمان]درک ما از سرطان ناکامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We're living in an imperfect world.
[ترجمه گوگل]ما در یک دنیای ناقص زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در دنیای ناقص زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Soot is usually the product of the imperfect combustion of fuel.
[ترجمه گوگل]دوده معمولاً محصول احتراق ناقص سوخت است
[ترجمه ترگمان]Soot معمولا محصول احتراق کامل سوخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The system is highly imperfect.
[ترجمه گوگل]سیستم به شدت ناقص است
[ترجمه ترگمان]این سیستم بسیار ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Soot is the product of the imperfect combustion of fuel.
[ترجمه گوگل]دوده محصول احتراق ناقص سوخت است
[ترجمه ترگمان]Soot محصول احتراق کامل سوخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The only nice thing about being imperfect is the joy it brings to others. Doug Larson
[ترجمه گوگل]تنها چیز خوب در مورد ناقص بودن، لذتی است که برای دیگران به ارمغان می آورد داگ لارسون
[ترجمه ترگمان]تنها چیز خوب در مورد ناقص بودن لذتی است که برای دیگران می آورد داگ لارسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We love the imperfect shapes in nature and in the works of art(Sentence dictionary), look for an intentional error as a sign of the golden key and sincerity found in true mastery. Dejan Stojanovic
[ترجمه گوگل]ما عاشق اشکال ناقص در طبیعت و در آثار هنری هستیم (فرهنگ لغت جملات)، به دنبال خطای عمدی به عنوان نشانه ای از کلید طلایی و صداقت موجود در تسلط واقعی باشید دژان استویانوویچ
[ترجمه ترگمان]ما شکل های ناقص طبیعت را دوست داریم و در آثار هنری (حکم جمله)، به دنبال یک خطای عمدی به عنوان نشانه ای از کلید طلایی و صمیمیت واقعی که در تسلط حقیقی یافت می شوند، نگاه می کنیم Dejan Stojanovic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Assets are imperfect substitutes because they possess different characteristics with respect to liquidity, marketability and profitability.
[ترجمه گوگل]دارایی ها جایگزین های ناقصی هستند زیرا دارای ویژگی های متفاوتی از نظر نقدینگی، بازارپذیری و سودآوری هستند
[ترجمه ترگمان]دارایی ها جایگزین ناقص هستند زیرا دارای ویژگی های متفاوتی نسبت به نقدینگی، marketability و سودآوری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The conversation was limited by my imperfect Spanish.
[ترجمه گوگل]مکالمه توسط اسپانیایی ناقص من محدود شد
[ترجمه ترگمان]گفتگو محدود به اسپانیایی ناقص من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The managers' experience was an imperfect lens with which to make sense of their new position.
[ترجمه گوگل]تجربه مدیران یک لنز ناقص بود که با آن موقعیت جدید خود را معنا کرد
[ترجمه ترگمان]تجربه مدیران یک لنز ناقص بود که به معنای موقعیت جدید آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

نا تمام (صفت)
inconclusive, defective, imperfect, incomplete, unfinished, partial, incompleted, imperfective, roughcast

ناکامل (صفت)
semiyearly, imperfect

از بین رفتنی (صفت)
imperfect

تخصصی

[برق و الکترونیک] ناکامل

انگلیسی به انگلیسی

• (grammar) imperfect tense, form which expresses an ongoing action; verb form in the imperfect tense
not perfect; flawed, defective; of a tense which expresses ongoing action (grammar)
something that is imperfect has faults.
in grammar, the imperfect or the imperfect tense is used in describing continuous actions in the past. it is also called the `past continuous'.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : imperfection / imperfect
✅️ صفت ( adjective ) : imperfect
✅️ قید ( adverb ) : imperfectly
مشکل دار
غیر حرفه ای

در زبان شناسی به معنی ماضی استمراری می باش.
ناقص
دارای عیب و کاستی
معیوب

بپرس