impartially


بیطرفانه، بیغرضانه، منصفانه، ازروی بیطرفی، ازروی راست بینی

جمله های نمونه

1. he acted impartially
او با بی غرضی عمل کرد.

2. Employers must consider all candidates impartially and without bias.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان باید همه نامزدها را بی طرفانه و بدون تعصب در نظر بگیرند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان باید تمام نامزدها را بی طرفانه و بدون تعصب در نظر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has vowed to oversee the elections impartially.
[ترجمه گوگل]او قول داده است که بر انتخابات نظارت بی طرفانه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او قول داده است که بر انتخابات بی طرفانه نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The leader should always conduct the meeting impartially and avoid stating his preferences and objections.
[ترجمه گوگل]رهبر باید همیشه جلسه را بی طرفانه انجام دهد و از بیان ترجیحات و اعتراضات خود بپرهیزد
[ترجمه ترگمان]رهبر همیشه باید در این جلسه بی طرفانه عمل کند و از بیان ترجیحات و ایرادات خود اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The judge is there to hold the ring impartially and to direct the jury on the law.
[ترجمه گوگل]قاضی آنجاست تا حلقه را بی طرفانه نگه دارد و هیئت منصفه را بر اساس قانون هدایت کند
[ترجمه ترگمان]قاضی آنجاست که حلقه را بی طرفانه برگزار کند و هیئت منصفه را به قانون هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The test was administered fairly and impartially.
[ترجمه گوگل]آزمون منصفانه و بی طرفانه برگزار شد
[ترجمه ترگمان]آزمایش منصفانه و بی طرفانه اجرا می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Scarce any nation has dealt equally and impartially with every sort of industry.
[ترجمه گوگل]به ندرت هیچ کشوری با هر نوع صنعتی به طور یکسان و بی طرفانه برخورد کرده است
[ترجمه ترگمان]هنوز هر کشوری با هر نوع صنعت یک سان و بی طرفانه رفتار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Judges shall handle cases impartially and in accordance with the law.
[ترجمه گوگل]قضات باید بی طرفانه و طبق قانون به پرونده ها رسیدگی کنند
[ترجمه ترگمان]قضات با بی طرفی و مطابق با قانون رسیدگی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yangxian ya brother and sister do not look impartially settle a lawsuit, appealed the decision.
[ترجمه گوگل]Yangxian یا برادر و خواهر نگاه بی طرفانه حل و فصل یک دعوی قضایی، تجدید نظر تصمیم
[ترجمه ترگمان]اگر برادر و خواهر شما به بی طرفی نگاه نمی کنند به این تصمیم متوسل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We hope that they're going to administer justice impartially.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که آنها عدالت را بی طرفانه اجرا کنند
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که بی طرفانه عدالت را اجرا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He speaks so mildly, yet firmly and impartially, about politics.
[ترجمه گوگل]او خیلی ملایم و در عین حال محکم و بی طرفانه درباره سیاست صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]او خیلی آرام صحبت می کند، اما با این همه محکم و قاطع درباره سیاست حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Impartially handling lawsuits itself benefits the masses.
[ترجمه گوگل]رسیدگی بی طرفانه به دعاوی حقوقی به نفع توده هاست
[ترجمه ترگمان]رسیدگی به شکایات خود، به نفع توده های مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The adjudicator have to decide impartially between the two parties.
[ترجمه گوگل]قاضی باید بی طرفانه بین دو طرف تصمیم بگیرد
[ترجمه ترگمان]The باید بی طرفانه بین دو طرف تصمیم بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As a leader, he must handle a matter impartially.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک رهبر باید بی طرفانه به موضوع رسیدگی کند
[ترجمه ترگمان]به عنوان رهبر، او باید به یک impartially رسیدگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The adjudicator has to decide impartially between the two parties.
[ترجمه گوگل]قاضی باید بی طرفانه بین دو طرف تصمیم بگیرد
[ترجمه ترگمان]The باید درباره هر دو طرف تصمیم بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without bias, objectively, in an unprejudiced manner, fairly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : impartiality
صفت ( adjective ) : impartial
قید ( adverb ) : impartially
بدون جانب داری
بدون غرض ورزی

بپرس