immovable

/ˌɪˈmuːvəbl̩//ɪˈmuːvəbl̩/

معنی: راسی، ثابت، استوار، راکد، غیر منقول
معانی دیگر: (آنچه که خود حرکت نمی کند) بی حرکت، بی جنبش، ناچمان، هاژه، ساکن، نشیمند، ثابت قدم، تسلیم ناپذیر، تغییر ناپذیر، استوار آهنگ، پایمان، عاری از احساس، سرد، (نسبت به درخواست و التماس) ناشنوا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: incapable of being moved; fixed.
متضاد: mobile, movable
مشابه: fast, stationary

(2) تعریف: incapable of change; unalterable.
متضاد: flexible, mutable
مشابه: rigid, set

(3) تعریف: not subject to appeal or influence; unyielding.
متضاد: yielding
مشابه: adamant, firm, impenetrable, inflexible, rigid, set

- He was immovable in his principles.
[ترجمه گوگل] او در اصول خود ثابت قدم بود
[ترجمه ترگمان] در اصول اخلاقی او بی حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: immovably (adv.), immovability (n.), immovableness (n.)
(1) تعریف: one that cannot be moved.

(2) تعریف: (pl.) in law, real property that cannot be moved.

جمله های نمونه

1. an immovable purpose
عزم راسخ

2. any immovable object such as a stone
هرچیز بی تحرک مثل یک سنگ

3. we begged him for mercy but he was immovable
به او التماس کردیم که رحم کند ولی گوش فرا نداد.

4. Lock your bike to something immovable like a railing or lamp-post.
[ترجمه گوگل]دوچرخه خود را روی چیزی غیرقابل حرکت مانند نرده یا تیر چراغ قفل کنید
[ترجمه ترگمان]bike رو قفل کن مثل نرده و تیر چراغ برق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. On this issue he is completely immovable.
[ترجمه گوگل]در این موضوع او کاملاً غیرقابل حرکت است
[ترجمه ترگمان]در این باره کاملا بی حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The president is immovable on this issue.
[ترجمه گوگل]رئیس‌جمهور نسبت به این موضوع بی‌تحرک است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در این مورد بی حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On one issue, however, she was immovable.
[ترجمه گوگل]با این حال، در یک موضوع، او غیرقابل حرکت بود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، به هر حال او بی حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In frightening contrast fitzAlan looked tough and completely immovable, and bigger than ever in the confined space of the alehouse.
[ترجمه گوگل]در تضاد وحشتناک فیتز آلن سخت و کاملاً غیرقابل حرکت و بزرگتر از همیشه در فضای محدود خانه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در حالت frightening، fitzAlan سخت و بی حرکت به نظر می رسید، و بزرگ تر از همیشه در فضای محدود of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the end the immovable object vanquished the irresistible force.
[ترجمه گوگل]در پایان شیء غیرقابل حرکت نیروی مقاومت ناپذیر را شکست داد
[ترجمه ترگمان]در پایان، هدف مقاومت ناپذیر نیروی مقاومت ناپذیر را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In this way the item was immovable, each joint relying on its neighbour for strength and support.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب اقلام غیر منقول بود و هر مفصل برای استحکام و پشتیبانی به همسایه خود متکی بود
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب این مورد بی حرکت بود، هر مفصل اتکا به همسایه خود برای قدرت و حمایت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. About all Payne did have were immovable deadlines and unreasonable expectations.
[ترجمه گوگل]تقریبا تمام چیزی که پین ​​داشت مهلت‌های غیرقابل حرکت و انتظارات غیرمنطقی بود
[ترجمه ترگمان]در مورد همه این Payne، deadlines و انتظارات غیر منطقی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is solid; immovable, iron-willed.
[ترجمه گوگل]او محکم است؛ غیر منقول، با اراده آهنین
[ترجمه ترگمان]او محکم و استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jim stopped inside the door, as immovable as a setter at the scent of quail.
[ترجمه گوگل]جیم در داخل در ایستاد، به همان اندازه که از بوی بلدرچین بی حرکت بود
[ترجمه ترگمان]جیم در آستانه در ایستاد، مثل a که بوی بلدرچین به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Immovable assets that are sold or leased are within China.
[ترجمه گوگل]دارایی های غیرمنقول که فروخته یا اجاره می شوند در چین هستند
[ترجمه ترگمان]دارایی هایی که به فروش یا اجاره می رسند در داخل چین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In a deep silence and immovable the others watched him dumbfounded.
[ترجمه گوگل]در سکوتی عمیق و متحرک بقیه مات و مبهوت او را تماشا کردند
[ترجمه ترگمان]در سکوتی عمیق و بی حرکت، دیگران مات و مبهوت او را نگاه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راسی (صفت)
capital, cephalic, capitate, immovable

ثابت (صفت)
stable, permanent, firm, constant, lasting, true, loyal, fixed, pat, fiducial, immovable, hard and fast, changeless, invariable, inalterable, steady, resolute, indelible, staid, equable, immobile, incommutable, invariant, irremovable, thetic, thetical

استوار (صفت)
stable, firm, constant, solid, tenacious, sound, steel, sure, secure, immovable, steady, consistent, steadfast, two-handed

راکد (صفت)
still, resting, dull, inert, static, immovable, stagnant

غیر منقول (صفت)
immovable, irreplaceable

تخصصی

[عمران و معماری] ثابت - غیر قابل حرکت - بی حرکت

انگلیسی به انگلیسی

• fixed in place, cannot be moved; unchangeable, unalterable; unyielding, uncompromising
an immovable object is fixed and cannot be moved.
immovable attitudes or opinions are firm and will not change.

پیشنهاد کاربران

بپرس