immediately

/ˌɪˈmiːdiətli//ɪˈmiːdɪətli/

معنی: مستقیما، بلافاصله
معانی دیگر: در دم، فورا، فی الفور، آنا، یکدم، بیدرنگ، سرراست، یکسره، بی میانگیر، بلاواسطه، (بیشتر در انگلیس) به مجرد اینکه، زود، عاجلا، بیواسطه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: without delay; promptly.
مشابه: forthwith, instantly, on the double, on the spot, outright, right, right away, right off, right off the bat, soon, straight away

- Come immediately!
[ترجمه A.M.J] بلافاصله بیا!
|
[ترجمه یاماناشا] فورا بیا!
|
[ترجمه خ] بی معطلی بیا
|
[ترجمه Hannan] بدون هیچ درنگی بیا
|
[ترجمه موسی] یالا بیا!
|
[ترجمه گوگل] فورا بیا!
[ترجمه ترگمان] زود بیا!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without anything between.

(3) تعریف: closely at hand.

- immediately around the next corner
[ترجمه رعد323] بلافاصله
|
[ترجمه گوگل] بلافاصله در گوشه بعدی
[ترجمه ترگمان] بلافاصله در گوشه ای دیگر،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. immediately after death, the body begins to decay
بلافاصله پس از مرگ،بدن شروع می کند به گندیدن

2. immediately beyond the river is a small, red building
درست پس از رودخانه،بنای کوچک و قرمز رنگی قرار دارد.

3. i immediately understood the full import of her words
فورا مفهوم کامل حرف های او را درک کردم.

4. return immediately when you are done
به مجرد اینکه کارت تمام شد برگرد.

5. she stood up immediately and opened the window
او بیدرنگ بلند شد و پنجره را گشود.

6. mistakes must be rectified immediately
اشتباهات باید فوری برطرف شوند.

7. she took my hint immediately
فورا به اشاره ی من پی برد.

8. they welcomed ali's suggestion immediately
فورا از پیشنهاد علی استقبال کردند.

9. captured soldiers must be disarmed immediately
سربازان اسیر باید فورا خلع سلاح شوند.

10. i am going to leave immediately
من فوری خواهم رفت.

11. you must notify the police immediately
بایستی فوری به شهربانی اطلاع بدهی.

12. we will outlaw the rebels unless they surrender immediately
اگر شورشیان فورا تسلیم نشوند آنها را از حمایت قانون و حقوق محروم خواهیم کرد.

13. they asked me to repair to the hotel lobby immediately
از من خواستند فورا به سرسرای هتل بروم.

14. Will found himself immediately surrounded by screaming fans.
[ترجمه گوگل]ویل بلافاصله خود را در محاصره طرفدارانی که فریاد می زدند، یافت
[ترجمه ترگمان]ویل خود را در محاصره طرفداران جیغ و فریاد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The young couple decided to start their voyage immediately.
[ترجمه گوگل]زوج جوان تصمیم گرفتند فورا سفر خود را آغاز کنند
[ترجمه ترگمان]این زوج جوان تصمیم گرفتند بلافاصله سفر خود را آغاز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The smell was immediately noticeable when you walked in the front door.
[ترجمه گوگل]وقتی از در ورودی وارد شدی، بو بلافاصله قابل توجه بود
[ترجمه ترگمان]وقتی از در جلویی وارد شدید، بو فورا محسوس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Do not be pressurized into making your decision immediately.
[ترجمه گوگل]برای تصمیم گیری فوری تحت فشار قرار نگیرید
[ترجمه ترگمان]تحت فشار قرار ندهید که بلافاصله تصمیم خود را بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He proposed to set off immediately.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که فوراً حرکت کند
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که بلافاصله دست به کار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Clean up this room immediately - and that's an order!
[ترجمه گوگل]فوراً این اتاق را تمیز کنید - و این یک دستور است!
[ترجمه ترگمان]فورا این اتاق را تمیز کن و این یک دستوره!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He immediately booked a flight to Toulouse.
[ترجمه گوگل]او بلافاصله یک پرواز به تولوز رزرو کرد
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله یک پرواز به تولوز را رزرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Most people immediately associate addictions with drugs, alcohol and cigarettes.
[ترجمه اکرم] اغلب مردم به سرعت به مواد مخدر، الکل و سیگار وابسته می شوند.
|
[ترجمه شان] بیشتر مردم بی درنگ به مواد مخدر ، الکل و سیگار وابسته ( معتاد ) می شوند.
|
[ترجمه گوگل]اکثر مردم بلافاصله اعتیاد را با مواد مخدر، الکل و سیگار مرتبط می دانند
[ترجمه ترگمان]اغلب مردم، اعتیاد به مواد مخدر، الکل و سیگار را تامین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستقیما (قید)
nearly, straight, square, instantly, directly, immediately, straightly, per se, first-hand, point-blankly

بلافاصله (قید)
immediately

تخصصی

[فوتبال] فورا-بدون واسطه

انگلیسی به انگلیسی

• right away, shortly, at once, without delay
as soon as
if something happens immediately, it happens without any delay.
you can use immediately when you are talking about something that can be understood or used without delay.
immediately also means next in time or position.
immediately is also used to show that something is closely and directly involved in a situation.
you also use immediately when you are saying that something happens as soon as something else has happened.

پیشنهاد کاربران

بی درنگ
After dinner, we immediately adjourned to the school room:
پس از ناهار، بی درنگ از آن جا بیرون آمدیم و به کلاس درس رفتیم.
به محضِ، بی درنگ، بلافاصله
immediately: بلافاصله
به سرعت
مثال؛
the potential to ‘stretch’ the overall 707 design to increase passenger volume was immediately reduced.
پتانسیل/امکان "کشیده کردن" طرح کلی ۷۰۷ برای افزایش ظرفیت مسافر به سرعت کاهش یافت.
نزدیک به چیزی
just like that
گاهی نیز به چم: در آغاز، در ابتدا و از ابتدا است.
سه سوته
on the instant
At once; immediately
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : immediacy
✅️ صفت ( adjective ) : immediate
✅️ قید ( adverb ) : immediately
✅ کلمه ربط ( conjunction ) : immediately
در تعریف آکسفورد این گونه آمده: معمولا با حروف اضافه به معنی کنارِ یا بسیار نزدیک به زمان یا مکانی است، پس در بعضی جمله ها معنی دقیقا می دهد
( usually with prepositions ) next to or very close to a particular place or time.
The years immediately before the war.
بی معطلی
immediately=فورا، سریع، بلافاصله
You must leave this house immediately
As soon as
تفاوت mediate , immediate, immediately رو کسی میتونه بگه
in an instant ( =immediately )
به مجرد/ به مجرد اینکه
right away
دقیقاً
بی درنگ
درحال
فوری
بی درنگ
یکهو/سریع/فوری
immediately ( adv ) = instantly ( adv )
به معناهای: فوراً، بی درنگ، در یک آن
پشت سرهم
به طور مستقیم
فورا
He may die unless he is taken to hospital immediately
او ممکن است که بمیرد اگر چه سریعا به بیمارستان برده شد ↔️
همان لحظه
کنار یا خیلی نزدیک به مکان یا زمانی خاص
فوری . if something happens immediately it's happens the next moment without wait
فورا مستقیما
Do not drink water immediately after eating.
Right now
Exactly at that time
دقیقا
مستقیما
زود بیا
فورا

فی المجلس.
فورا. بیدرنگ
فورا
As soon as possible
فورا
هرچه زودتر
آنی
بلافاصله، فورا
متصل
فورا - بلافاصله
درست ( مثال: درست بالای: Immediately above )
فوری
Without delay , at once
بلافاصله
فوری, سریع
به یک مرتبه
درجا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس