idly


به بیکاری، ازروی بیکاری، از روی تنبلی، به بیهودگی، ببطالت

جمله های نمونه

1. he passed his time idly
او وقت خود را به بطالت سپری کرد.

2. It eats in her to stand idly by.
[ترجمه گوگل]بیکار ایستادن در او می خورد
[ترجمه ترگمان]در او غذا می خورد که بی کار بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She flicked idly through a magazine.
[ترجمه گوگل]او بیکار مجله ای را ورق می زد
[ترجمه ترگمان]او به آرامی مجله را ورق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Idly she let her eyes drift over his desk.
[ترجمه گوگل]بیکار اجازه داد چشمانش روی میزش بچرخد
[ترجمه ترگمان]بی هدف سرش را روی میزش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I idly picked up a magazine and flicked through it.
[ترجمه گوگل]بیکار یک مجله برداشتم و آن را ورق زدم
[ترجمه ترگمان]من بی کار یک مجله را برداشتم و آن را ورق زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He sat on the bed,(sentence dictionary) idly plucking the strings of his guitar.
[ترجمه گوگل]روی تخت نشست، (فرهنگ جمله ها) بیکار سیم های گیتارش را می زد
[ترجمه ترگمان]روی تخت خواب نشست و (فرهنگ لغت)را بی کار کرد و رشته های گیتار او را زیر و رو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wondered idly what would happen.
[ترجمه گوگل]بیهوده فکر می کرد که چه اتفاقی می افتد
[ترجمه ترگمان]حیران بود که چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then for a time they sat idly.
[ترجمه گوگل]بعد مدتی بیکار نشستند
[ترجمه ترگمان]بعد، مدتی بی هدف نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She waited, idly turning the pages of a magazine.
[ترجمه گوگل]او منتظر ماند و بیکار ورق های مجله ای را ورق زد
[ترجمه ترگمان]او با تنبلی صفحات مجله را ورق زد و منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sat there idly turning the pages of a book.
[ترجمه گوگل]بیکار نشسته بود و کتابی را ورق می زد
[ترجمه ترگمان]بی کار نشسته بود و صفحات کتابی را ورق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She idly pulled at a loose thread on her skirt.
[ترجمه گوگل]بیکار نخ گشادی روی دامنش کشید
[ترجمه ترگمان]با تنبلی به نخی نرم روی دامنش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We were not idly sitting around.
[ترجمه گوگل]ما بیکار ننشستیم
[ترجمه ترگمان]ما بی کار ننشسته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We talked idly about magazines and baseball.
[ترجمه گوگل]ما بیکار در مورد مجلات و بیسبال صحبت می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد مجله و بیسبال حرف زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My mother prefers working to sitting idly.
[ترجمه گوگل]مادرم کار کردن را به بیکار نشستن ترجیح می دهد
[ترجمه ترگمان]مادرم ترجیح می دهد که بی کار بنشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She sat in the warm sun, idly sipping champagne.
[ترجمه گوگل]زیر آفتاب گرم نشسته بود و بیکار شامپاین می خورد
[ترجمه ترگمان]او در آفتاب گرم نشسته بود و بی هدف شام پانی می نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lazily, inactively, in an unproductive manner

پیشنهاد کاربران

همینطوری
with no particular purpose, reason, or foundation.
"‘How was the race?’ Kate asked idly"
بی حرکت
بیکار نشستن
بی خیال بودن
do not anything - بدون انجام هیچ کاری ( زمانی که شما از رفتاری در جایی ناراحت می شوید و بدون انجام کاری آنجا را ترک میکنید )
stand idly by بی تفاوت بودن، عین خیال نبودن
بی هدف

بپرس