idle time

جمله های نمونه

1. Key lock triggered manually, by idle time, and by other events.
[ترجمه گوگل]قفل کلید به صورت دستی، در زمان بیکاری و سایر رویدادها فعال می شود
[ترجمه ترگمان]قفل کلید به صورت دستی، با زمان بی کاری، و با رویداده ای دیگر ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In MFC this happens in the idle time processing.
[ترجمه گوگل]در MFC این در پردازش زمان بیکار اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]در MFC این اتفاق در پردازش زمان بی کاری رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Programs which make use of CPU Idle Time mean that they run at a low priority so as not to impact programs that run at normal priority.
[ترجمه گوگل]برنامه هایی که از CPU Idle Time استفاده می کنند به این معنی است که با اولویت پایین اجرا می شوند تا بر برنامه هایی که با اولویت معمولی اجرا می شوند تأثیر نگذارند
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی که از زمان بی کار CPU استفاده می کنند به این معنی است که آن ها در اولویت پایین اجرا می شوند تا برنامه های تاثیری که در اولویت عادی اجرا می شوند را تحت تاثیر قرار ندهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Increase idle time out if too many connections are being destroyed and re-created.
[ترجمه گوگل]اگر تعداد زیادی از اتصالات در حال از بین رفتن و ایجاد مجدد هستند، زمان بیکاری را افزایش دهید
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از حد اتصالات نابود شده و دوباره ایجاد شوند، زمان بیکاری را افزایش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Idle time, I like to go to the National Library.
[ترجمه گوگل]زمان بیکاری، دوست دارم به کتابخانه ملی بروم
[ترجمه ترگمان]زمان بی کاری، دوست دارم به کتابخانه ملی بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is the maximum idle time at temperature established for the plating line?
[ترجمه گوگل]آیا حداکثر زمان بیکاری در دما برای خط آبکاری تعیین شده است؟
[ترجمه ترگمان]آیا حداکثر زمان بی کار در دمای ایجاد شده برای خط plating است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many programs that use CPU idle time cause the CPU to always be 100% utilized, so that the time spent where the CPU would have been idle is instead spent performing useful computations.
[ترجمه گوگل]بسیاری از برنامه هایی که از زمان بیکار CPU استفاده می کنند باعث می شوند که CPU همیشه 100٪ مورد استفاده قرار گیرد، به طوری که زمان صرف شده در جایی که CPU بیکار بوده است در عوض صرف انجام محاسبات مفید می شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از برنامه ها که از زمان بی کاری CPU استفاده می کنند، برای CPU همیشه ۱۰۰ درصد استفاده می شوند، به طوری که زمان سپری شده در جایی که CPU اجرا می شود به جای انجام محاسبات مفید صرف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Extremely long stencil idle time and tack time offers a wide process window.
[ترجمه گوگل]زمان بیکاری و زمان چسبندگی بسیار طولانی استنسیل، یک پنجره فرآیند گسترده را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]از این stencil که به شدت از stencil استفاده می کنند و زمان tack یک پنجره فرآیند گسترده را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Crews, meanwhile, look for ways to fill idle time on long flights, sometimes leading to distractions.
[ترجمه گوگل]در همین حال، خدمه به دنبال راه هایی برای پر کردن زمان بیکاری در پروازهای طولانی هستند که گاهی اوقات منجر به حواس پرتی می شود
[ترجمه ترگمان]در همین حال، کارگران به دنبال راه هایی برای پر کردن وقت بی کار در پروازه ای طولانی هستند و گاهی اوقات منجر به حواس پرتی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Idle time is the part of operable time during which a functional unit is not operated.
[ترجمه گوگل]زمان بیکاری بخشی از زمان قابل اجرا است که در طی آن یک واحد عملکردی کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]زمان بی کاری بخشی از زمان حرکت است که در آن یک واحد عملیاتی عمل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Idle time often results from a random event, such as a power outage.
[ترجمه گوگل]زمان بیکاری اغلب ناشی از یک رویداد تصادفی، مانند قطع برق است
[ترجمه ترگمان]زمان بی کاری اغلب منجر به یک رویداد تصادفی مانند قطع برق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the lock mode the mouse and cursor are hidden after a certain idle time.
[ترجمه گوگل]در حالت قفل، ماوس و مکان نما پس از یک زمان بیکاری مشخص پنهان می شوند
[ترجمه ترگمان]در حالت قفل ماوس و مکان نما بعد از یک زمان بی کار مشخص پنهان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The alternative to this treatment would be to charge the cost of idle time to a particular job that happens to be in process when the idle time occurs.
[ترجمه گوگل]جایگزین این درمان این است که هزینه زمان بیکاری را برای یک کار خاص که اتفاقاً در زمان وقوع زمان بیکاری در حال انجام است، دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]جایگزین برای این درمان، هزینه زمان بی کاری برای شغلی خاص است که در هنگام رخ دادن زمان بی کاری رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The power supply of the source clock and the LPF can be shut off by system controller at idle time.
[ترجمه گوگل]منبع تغذیه ساعت منبع و LPF را می توان توسط کنترل کننده سیستم در زمان بیکاری قطع کرد
[ترجمه ترگمان]منبع تغذیه کلاک منبع و the را می توان با کنترل کننده سیستم در زمان بی کاری اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pallet loading systems represent another means of cutting down on machine idle time due to setup operations.
[ترجمه گوگل]سیستم های بارگیری پالت وسیله دیگری برای کاهش زمان بیکاری دستگاه به دلیل عملیات راه اندازی است
[ترجمه ترگمان]سیستم های بارگذاری Pallet ابزار دیگری برای کاهش زمان بیکاری ماشین به علت عملیات راه اندازی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] زمان بیکاری؛ دوره فترت ؛ دوره عطالت

انگلیسی به انگلیسی

• time in which one is inactive, time spent resting or relaxing

پیشنهاد کاربران

معطلی
idle time ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: زمان بیکارماندگی
تعریف: مدت زمانی در فرایند اجرای پروژه که در طی آن نیروی انسانی یا ماشین آلات کار مفید انجام نمی دهند
زمان بیکاری
دوره بیکاری

بپرس