intricate

/ˈɪntrəkət//ˈɪntrɪkət/

معنی: پیچیده، بغرنج، مرکب، درهم و برهم، پیچاندن
معانی دیگر: بغرنج (به خاطر داشتن روابط یا جزئیات ظریف و درهم پیچیده)، (پر از جزئیات ظریف و درهم پیچیده) تو در تو، درهم بافته، ظریف و حساس، ریزآراسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intricately (adv.), intricateness (n.)
• : تعریف: having many complexly interrelated parts, angles, or aspects; involved; elaborate.
مترادف: complex, complicated, convoluted, involved
مشابه: Byzantine, complicate, detailed, elaborate, involute, knotty, labyrinthine, ornate, serpentine, sinuous, sophisticated, tortuous

- an intricate maze
[ترجمه گوگل] یک پیچ و خم پیچیده
[ترجمه ترگمان] یه هزارتوی پیچیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an intricate machine
[ترجمه گوگل] یک ماشین پیچیده
[ترجمه ترگمان] یه ماشین پیچیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an intricate problem
مسئله ی بغرنج

2. the intricate designs on a butterfly's wing
طرح های ظریف بال پروانه

3. the intricate structure of a computer chip
ساختار ریزآراسته ی یک تراشه ی کامپیوتر

4. The watch mechanism is extremely intricate and very difficult to repair.
[ترجمه نسترن] سازوکار ساعت بی نهایت پیچیده و تعمیر آن بسیار دشوار است.
|
[ترجمه گوگل]مکانیسم ساعت بسیار پیچیده است و تعمیر آن بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]تعمیر مکانیسم ساعت بسیار پیچیده است و تعمیر آن بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have a novel with an intricate plot.
[ترجمه گوگل]من یک رمان با طرح پیچیده دارم
[ترجمه ترگمان]من یک رمان با یک طرح پیچیده دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He sat on his heels, weaving an intricate cat's cradle of thread for the ship's rigging.
[ترجمه گوگل]روی پاشنه هایش نشست و گهواره ای از نخ پیچیده گربه ای را برای دکل کشتی می بافت
[ترجمه ترگمان]او روی پاشنه پا نشسته بود و یک گهواره ظریفی از نخ برای بادبان های کشتی می بافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The quilt has pretty, scalloped edges and intricate quilting.
[ترجمه گوگل]این لحاف دارای لبه های زیبا و گوشه ای و لحاف پیچیده است
[ترجمه ترگمان]لحاف خوب و چسبان و quilting پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He knows his way around the intricate maze of European law.
[ترجمه گوگل]او راه خود را در پیچ و خم پیچیده قوانین اروپا می داند
[ترجمه ترگمان]او راه خود را در میان هزارتوی پیچیده قانون اروپا می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His new play, Arcadia, is as intricate, elaborate and allusive as anything he has yet written.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه جدید او، آرکادیا، به همان اندازه پیچیده، مفصل و کنایه آمیز است که او تاکنون نوشته است
[ترجمه ترگمان]قرارگاه جدید او، قرارگاه ما، به مثابه چیزی پیچیده و استادانه است، به طوری که هنوز در آن نوشته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prisoners designed the intricate escape.
[ترجمه گوگل]زندانیان فرار پیچیده را طراحی کردند
[ترجمه ترگمان]زندانی ها نقشه فرار پیچیده رو طراحی کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The building has intricate geometric designs on several of the walls.
[ترجمه گوگل]این ساختمان دارای طرح های هندسی پیچیده ای بر روی چندین دیوار است
[ترجمه ترگمان]این ساختمان دارای طرح های هندسی پیچیده ای روی چندین دیوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The farmers use an intricate system of drainage canals.
[ترجمه گوگل]کشاورزان از یک سیستم پیچیده کانال های زهکشی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان از یک سیستم پیچیده از کانال های زه کشی استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Human behaviour is always an intricate blend of the universal and factors more specific to the individual.
[ترجمه گوگل]رفتار انسان همیشه ترکیبی پیچیده از چیزهای جهانی و عواملی است که مختص فرد است
[ترجمه ترگمان]رفتار انسان همیشه ترکیب پیچیده ای از عوامل و عوامل بسیار خاص فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A fine old wooden chest covered with intricate brass, nail-head designs was discovered, cleaned and placed in the hall.
[ترجمه گوگل]یک صندوق چوبی قدیمی که با طرح های سر میخ برنجی پیچیده پوشیده شده بود، کشف، تمیز و در سالن قرار داده شد
[ترجمه ترگمان]یک صندوق چوبی کهنه و کهنه که با ورقه های برنجی ظریف پوشیده شده بود، پیدا شد، تمیز شد و در سرسرا قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچیده (صفت)
abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate

بغرنج (صفت)
complex, intricate, involved, involute, complicated, obscurant, intangible

مرکب (صفت)
intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

درهم و برهم (صفت)
intricate, desultory, turbid, sloppy, topsy-turvy, untidy, unorganized, woebegone, tangly

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

انگلیسی به انگلیسی

• complex, complicated, involved, entangled
something that is intricate has many small parts or details.

پیشنهاد کاربران

complicated, complex, convoluted, elaborate, fancy, involved, labyrinthine, tangled, tortuousبغرنج. درهم برهم. پیچیده. آشفته. قاراشمیش. درگیر. گیرواگیر. قوزبالاقوز
intricate ( adj ) ( ɪntrɪkət ) =having a lot of different parts and small details that fit together, e. g. intricate patterns. intricately ( adv ) , intricacy ( n )
intricate
بغرنج. پیچیده
intricate= Having lots of small parts that are arranged in a complicated or delicate way
The specific activities of proteins result from their intricate three - dimensioinal structure
ریزنقش
با جزییات ظریف
✔️ پر از جزئیات ظریف و درهم پیچیده
✔️ منقوش و ریز آراسته
مثل این گلدون های منقوش و پر نقش و نگار از جنس چینی که دکور می زارن گوشه اتاق یا گل می زارن داخلش
e. g.
One object that I find particularly beautiful is a crystal vase that belonged to my grandmother
...
[مشاهده متن کامل]

She passed it down to my mother, who then gave it to me. The vase is made of clear crystal with ⭐intricate etchings⭐ all over the surface. It is quite heavy and has a classic shape that is both elegant and timeless
⭐⭐⭐
✔️ پیچیده
( دارای بار معنایی مثبت مثلاً در مورد بازی های فکری و آثار هنری )
✔️ پر از جزئیات
:SYN
sophisticated - complex
Why are some puzzles difficult?
Some puzzles can be difficult due to the level of complexity involved. For example, a jigsaw puzzle with ⭐many small, intricate pieces⭐ can be challenging to complete. Other puzzles, such as Sudoku or crossword puzzles, may be difficult due to the level of logic and problem - solving skills required

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intricacy
✅️ صفت ( adjective ) : intricate
✅️ قید ( adverb ) : intricately
سه کلمه intricate, compilcated, complex هر سه به معنی پیچیده میباشند اما بار معنایی هرکدام متفاوت است .
intricate بار معنایی مثبت داره برای مثال برای آثار هنری دارای جزییات ازش استفاده میشه درحالیکه complicated بار معنایی منفی داره برای مثال برای توصیف اوضاع یک کشور جنگ زده میتونیم استفاده کنیم the situation in Lebanon is complicated.
...
[مشاهده متن کامل]

و complex بار خنثی داره و برای شرایطی غیر قابل فهم و پیچیده ازش استفاده میشه مثل complex mechanism

پیچیده یا تو در تو
late Middle English: from Latin intricat - ‘entangled’, from the verb intricare, from in - ‘into’ tricae ‘tricks, perplexities’.
همون طور که میبینید از trick میاد ریشش
پر جزئیات
Humans lip have much more intricate muscles joint together
intricate ( adj ) = پیچیده، پرجزئیات، ظریف
معانی دیگر >>> بغرنج
Definition =داشتن بسیاری از قطعات کوچک که به صورت پیچیده یا ظریف مرتب شده اند/با بسیاری از جزئیات پیچیده که درک چیزی را دشوار می کند/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه : Complex ( adj ) به معنای پیچیده
examples:
1 - The intricate design of the vase made it a valuable piece for her collection.
طراحی پر جزئیات گلدان، آن را تبدیل به کالایی ارزشمند در مجموعه اش کرد.
2 - The watch mechanism is extremely intricate and very difficult to repair.
مکانیسم ساعت بسیار پیچیده است و تعمیر آن بسیار دشوار است.
3 - The tiled floor is installed in an intricate pattern.
کف کاشی کاری شده در یک الگوی پیچیده کار گذاشته شده است.
4 - Police officers uncovered an intricate web of deceit.
مأموران پلیس یک شبکه پیچیده فریب را کشف کردند.
5 - The novel’s intricate plot will not be easy to translate into a movie.
داستان پرجزئیات رمان به آسانی قابل ترجمه به فیلم نیست.
5 - She taught her grand - daughter the intricate art of weaving grass baskets.
او هنر ظریف بافندگی سبدهای حصیری را به نوه خود آموخت.
6 - Following the intricate plotline can be a challenge.
پیروی از خطوط پیچیده طرح می تواند یک چالش باشد.
7 - He describes an intricate system for charting progress.
او یک سیستم پیچیده را برای ترسیم پیشرفت توصیف می کند.

complex
entrap
پیچیده - پر از جزئیات ظریف و در هم پیچیده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس