insufficient

/ˌɪnsəˈfɪʃənt//ˌɪnsəˈfɪʃnt/

معنی: نابسنده، نارسا
معانی دیگر: ناکافی، غیرکافی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insufficiently (adv.)
• : تعریف: inadequate in number, degree, amount, or quality; not sufficient.
مترادف: deficient, inadequate, short
متضاد: adequate, ample, enough, sufficient, surplus
مشابه: exiguous, feeble, ill, incompetent, incomplete, lacking, lean, low, meager, poor, scant, scanty, scarce, spare, unsatisfactory, wanting

- an insufficient sum
[ترجمه گوگل] مبلغ ناکافی
[ترجمه ترگمان] مبلغ ناکافی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an insufficient idea
[ترجمه گوگل] یک ایده ناکافی
[ترجمه ترگمان] یک ایده کافی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. insufficient evidence
شواهد و ادله ی ضعیف

2. due to insufficient funds, my check bounced
به خاطر نبودن وجه کافی در حساب چکم واخواست شد (برگشت خورد).

3. this amount is insufficient
این مبلغ کافی نیست.

4. our information about the nature of matter is insufficient
دانش ما نسبت به ماهیت ماده کافی نیست.

5. he wore three different hats but his income was still insufficient
او سه شغل مختلف داشت ولی باز درآمدش کافی نبود.

6. His children were dwarfed by insufficient food.
[ترجمه حلما] بچه های او به خاطر مواد غذایی ناکافی کوتاه قد بودند
|
[ترجمه گوگل]فرزندان او به دلیل غذای ناکافی کوتوله شده بودند
[ترجمه ترگمان]بچه های او با کمبود آذوقه کم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He decided there was insufficient evidence to justify criminal proceedings.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که شواهد کافی برای توجیه دادرسی کیفری وجود نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]او به این نتیجه رسید که شواهد کافی برای توجیه اعمال مجرمانه وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The food was both bad and insufficient.
[ترجمه گوگل]غذا هم بد بود و هم ناکافی
[ترجمه ترگمان]غذا هم بد و هم ناکافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The unit has insufficient armament with which to do battle.
[ترجمه گوگل]این واحد تسلیحات کافی برای انجام نبرد ندارد
[ترجمه ترگمان]این واحد تسلیحات کافی برای مبارزه با آن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His salary is insufficient to meet his needs.
[ترجمه گوگل]حقوق او برای رفع نیازهایش کافی نیست
[ترجمه ترگمان]حقوق او برای برآورده کردن نیازهای او کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In diabetes the body produces insufficient insulin.
[ترجمه گوگل]در دیابت، بدن انسولین ناکافی تولید می کند
[ترجمه ترگمان]در دیابت بدن انسولین ناکافی را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the moment, there's insufficient evidence to arrest anyone.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، شواهد کافی برای دستگیری کسی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، مدرک کافی برای دستگیری کسی وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His injuries have returned as there was insufficient recovery time between matches.
[ترجمه گوگل]مصدومیت او بازگشته است زیرا زمان ریکاوری کافی بین بازی ها وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]جراحات او به این دلیل بازگشته اند که زمان بهبودی کافی بین مسابقات وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They gave insufficient help in this project.
[ترجمه گوگل]آنها در این پروژه کمک کافی نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در این پروژه کمک کافی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The case was dismissed because of insufficient evidence.
[ترجمه گوگل]این پرونده به دلیل ناکافی بودن شواهد منتفی شد
[ترجمه ترگمان]پرونده به دلیل ناکافی بودن مدارک، رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was tired because he had had insufficient sleep.
[ترجمه گوگل]او خسته بود زیرا خواب کافی نداشت
[ترجمه ترگمان]خسته بود چون خوابش نمی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نابسنده (صفت)
inadequate, insufficient

نارسا (صفت)
incommensurate, tuneless, puisne, unfledged, inexpressive, unexpressive, insufficient, inaudible

انگلیسی به انگلیسی

• inadequate, deficient, lacking
something that is insufficient is not enough for a particular purpose; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insufficiency
✅️ صفت ( adjective ) : insufficient
✅️ قید ( adverb ) : insufficiently
زودباور، ساده لوح
غیر قابل قبول، ناکافی، غیر استاندارد،
متضاد کلمه ی sufficient کافی استاندارد قابل قبول
ناکافی
Inadequate=not enough
ناکارآمد

بپرس