instigator

/ˈɪnstəˌɡetər//ˈɪnstɪɡeɪtə/

انگیزنده، مفسد، شرراه انداز، انگیزه خواب، پیشینه خواب سابقه خواب

جمله های نمونه

1. He was accused of being the main instigator of the coup.
[ترجمه گوگل]او متهم بود که عامل اصلی کودتا بود
[ترجمه ترگمان]او متهم شده بود که محرک اصلی کودتا بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was the instigator of their quarrel.
[ترجمه گوگل]او محرک دعوای آنها بود
[ترجمه ترگمان]این زن از همه قهر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is not a and differs from instigator in nature.
[ترجمه عباس] در ماهیت چیزی مستقل و متفاوت از یک آغازکننده نیست.
|
[ترجمه گوگل]این یک ماهیت نیست و با محرک تفاوت دارد
[ترجمه ترگمان]این یک چیز نیست و در طبیعت با آن تفاوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If we are really the instigator, we are awaiting punishment.
[ترجمه بهروز مددی] اگه ما واقعا خلافکاریم، پس منتظر مجازات خواهیم موند.
|
[ترجمه گوگل]اگر واقعاً ما محرک هستیم، منتظر مجازات هستیم
[ترجمه ترگمان]اگر ما really باشیم، در انتظار مجازات هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Amory Lovins is cofounder of the Rocky Mountain Institute and the instigator of ingenious ideas to transform the energy and automobile industries.
[ترجمه گوگل]Amory Lovins یکی از بنیانگذاران مؤسسه کوه راکی ​​و محرک ایده های مبتکرانه برای تغییر صنعت انرژی و خودرو است
[ترجمه ترگمان]Amory Lovins یکی از بنیانگذاران موسسه کوه راکی و محرک ایده های مبتکرانه برای تبدیل صنایع انرژی و خودرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was accused of being an archfascist a saboteur and the instigator of a resistance movement.
[ترجمه گوگل]من را متهم کردند که یک آرشفاشیست، خرابکار و محرک جنبش مقاومت هستم
[ترجمه ترگمان]من متهم شده بودم که خرابکار و محرک یک جنبش مقاومت هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's unclear what the cops planned to had they happened to corner a Wall Street rally instigator at a Shanghai nightspot.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که پلیس ها چه برنامه ای داشتند تا یک محرک تجمع وال استریت را در یک مکان شبانه در شانگهای دستگیر کنند
[ترجمه ترگمان]معلوم نیست که مامورین پلیس چه نقشه هایی در سر داشتند که چگونه خیابان وال استریت را در یک rally شانگهای هدایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• inciter, one who urges or prods, agitator, one who stimulates
the instigator of an event or situation is the person who causes it to happen; a formal word.

پیشنهاد کاربران

آتیش به پا کن
کسی که شر درست میکنه
مفسد
محرک ، شوراننده
پایه گذار
آغازگر برابرِ بدی نیست ولی بار منفی نداره!
چه باید گفت پس؟ فتنه انگیز؟؟ شورانداز؟؟ آغازگر این کژراهی!!؟؟
( مانند عنکبوتی ام که گیر افتادم، می دانم اما نمی توانم! )
تحریک کننده
عامل
آغاز کننده
محرک
خلافکار
محرک، انگیزه، سبب، آشوبگر
محرک، آغازگر، فراخوان، شروع کننده

بپرس