insolent

/ˈɪnsələnt//ˈɪnsələnt/

معنی: جسور، خیره، گستاخ، غراب، خیره چشم
معانی دیگر: هرزه دهان، وقیح، بی حیا، دهان دریده، گستاخانه، وقیحانه، وقاحت آمیز، بی شرمانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insolently (adv.)
• : تعریف: rude, arrogant, or offensively forward in speech or manner.
مترادف: brash, cheeky, discourteous, disrespectful, forward, fresh, impolite, impudent, presumptuous, rude, sassy, uncivil, unmannerly
متضاد: deferential, polite
مشابه: arrogant, audacious, bold, brazen, flip, pert, saucy

- She wanted to slap him for making such insolent comments.
[ترجمه گوگل] او می خواست به او سیلی بزند که چنین اظهار نظرهای وقیحانه ای می کند
[ترجمه ترگمان] می خواست سیلی محکمی به او بزند و سیلی محکمی به او بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. insolent talk
صحبت گستاخانه

2. an insolent boy
پسر بی آزرم

3. At these insolent words her anger rose.
[ترجمه گوگل]با این کلمات وقیحانه عصبانیت او افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]با شنیدن این کلمات گستاخانه از جا برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His insolent manner really got my blood up.
[ترجمه masome ayazi] رفتارگستاخانه اوواقعا خون من را به جوش آورد
|
[ترجمه گوگل]رفتار وقیحانه او واقعاً خونم را درآورد
[ترجمه ترگمان]رفتار گستاخانه او واقعا خون مرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You insolent young puppy!
[ترجمه گوگل]ای توله سگ جوان گستاخ!
[ترجمه ترگمان]ای توله سگ گستاخ!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bandit bared his teeth in an insolent smile.
[ترجمه گوگل]راهزن با لبخندی گستاخانه دندان هایش را در آورد
[ترجمه ترگمان]راهزن با لبخندی گستاخ دندان هایش را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Well, he had shown the insolent fellow the door.
[ترجمه گوگل]خوب، او در را به هموطن گستاخ نشان داده بود
[ترجمه ترگمان]خوب، در را باز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The band is known for their insolent attitude.
[ترجمه گوگل]گروه به نگرش وقیحانه اش معروف است
[ترجمه ترگمان]گروه به خاطر رفتار insolent معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Joe was disciplined for being insolent toward the teacher.
[ترجمه گوگل]جو به دلیل وقاحت نسبت به معلم تنبیه شد
[ترجمه ترگمان]جو برای گستاخ شدن به سمت معلم تنبیه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rothschild : ( dying ) Insolent whelp ! Think you've outwitted me?
[ترجمه Edi.nozari] روتچیلد:[در حال مردن]توله گستاخ!تو فکر میکنی که منو فریب دادی؟
|
[ترجمه گوگل]روچیلد : ( در حال مرگ ) داماد گستاخ ! فکر می کنی از من فریب خوردی؟
[ترجمه ترگمان]عجب توله whelp! فکر می کنی من رو فریب دادی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Or as hot. Or as full of lazy insolent flies.
[ترجمه گوگل]یا به همان اندازه گرم یا پر از مگس های گستاخ تنبل
[ترجمه ترگمان]یا به همون اندازه که داغ بود یا مثل این که پر از پشه تنبل و تنبل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Onstage she's ever forthright: raunchy or plaintive, insolent or exalted, underlining her tone with well-timed gestures.
[ترجمه گوگل]او روی صحنه همیشه صریح است: بداخلاق یا شاکی، گستاخ یا سرفراز، و با حرکات به موقع زیر لحن خود تأکید می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه صریح و گستاخانه و گستاخانه، با حرکات و حرکات دست و پا صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are the more insolent, and it is the nearer ended.
[ترجمه گوگل]آنها گستاخ ترند و این به پایان نزدیکتر است
[ترجمه ترگمان]هر دو گستاخ هستند و به آخر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The officer stamped his boot. "Don't be insolent with me, mademoiselle. ".
[ترجمه گوگل]افسر چکمه اش را زد "با من گستاخ نباش، مادموزل "
[ترجمه ترگمان]افسر چکمه خود را به زمین کوفت و گفت: \" از من گستاخ نباش \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is the most insolent creature I ever put my eyes on.
[ترجمه گوگل]او گستاخ ترین موجودی است که تا به حال به آن چشم دوخته ام
[ترجمه ترگمان]او the جانور است که تا به حال چشمم به آن افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

غراب (صفت)
insolent, arrogant, haughty

خیره چشم (صفت)
defiant, insolent, impudent, cocky, graceless, cocksy, cynic, cynical

انگلیسی به انگلیسی

• contemptuous; rude; arrogant
an insolent person is very rude or impolite.

پیشنهاد کاربران

The word “insolent” is an adjective that describes someone who is rude or disrespectful in their behavior or speech. It can also be used to describe someone who is arrogant or overbearing.
صفت/ واژه ی insolent صفتی است که فردی که در رفتار یا گفتار خود بی ادب یا بی احترامی می کند، توصیف می کند. همچنین می توان از آن برای توصیف فردی که متکبر یا مغرور است استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

an insolent child/young man
an insolent gesture/remark
“The student’s insolent behavior got him suspended from school. ”
“The politician’s insolent remarks offended many people. ”
“The waiter’s insolent attitude ruined our dining experience. ”
“The boss’s insolent behavior towards his employees was unacceptable. ”
“The customer’s insolent tone made the salesperson feel uncomfortable. ”
Synonyms;
cheeky/ UK
disrespectful
fresh ( TOO CONFIDENT ) informal
impertinent
impudent

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/insolent
be insolent to sb به کسی بی حرمتی کردن - به کسی اهانت کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insolence
✅️ صفت ( adjective ) : insolent
✅️ قید ( adverb ) : insolently
متمرد، سرکش، نافرمان
گستاخ خیره سر
پر رو ، گستاخ
Someone who's insolent is either really doing her own thing, even if it goes against what everyone else is doing, or she’s mildly disrespectful
rude
گستاخ. جسور
An insolent boy

بپرس