instance

/ˈɪnstəns//ˈɪnstəns/

معنی: مثل، شاهد، مثال، نمونه، مورد، سرمشق، لحظه، بعنوان مثال ذکر کردن
معانی دیگر: مصداق، مرحله، گام، حالت، مثال آوردن، به عنوان نمونه ذکر کردن، نشانگر بودن، (در اصل) درخواست مصرانه، التماس شدید، (مهجور) علت، انگیزه، وضع، خصوصیات، (حقوق) دادخواست، اقامه ی دعوی، وهله

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: for instance
• : تعریف: an occasion, case, or example.
مترادف: case, example, occasion
مشابه: exemplar, illustration, model, occurrence, picture, sample, specimen, time, type

- Can you think of a single instance in which he offered to help?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید به یک مورد فکر کنید که او در آن پیشنهاد کمک کند؟
[ترجمه ترگمان] آیا می توانید به یک مورد خاص فکر کنید که در آن پیشنهاد کمک کرده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In this instance, I think you're overreacting.
[ترجمه محمد] در این مورد، فکر میکنم داری زیاده روی میکنی
|
[ترجمه گوگل] در این مورد، من فکر می کنم شما بیش از حد واکنش نشان می دهید
[ترجمه ترگمان] در این مورد، فکر می کنم داری زیاده روی می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The instance of treason that most of us are familar with is that committed by Benedict Arnold.
[ترجمه گوگل] نمونه ای از خیانت که اکثر ما با آن آشنا هستیم، خیانت توسط بندیکت آرنولد است
[ترجمه ترگمان] نمونه خیانت که اکثر ما با آن مواجهیم این است که به وسیله \"بندیکت\" \" (Benedict آرنولد)مرتکب شده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: instances, instancing, instanced
• : تعریف: to cite or mention as an example.
مترادف: refer to
مشابه: allude to, cite, mention, quote

- The guidance counselor instanced the case of a boy who had been a slow learner and yet ended up becoming a famous, respected scientist.
[ترجمه گوگل] مشاور راهنما مورد پسری را مثال زد که دیر یاد می‌گرفت و در نهایت به دانشمندی مشهور و معتبر تبدیل شد
[ترجمه ترگمان] مشاور راهنما، در مورد پسری که یاد گیرنده کند بوده و در عین حال تبدیل به یک دانشمند مشهور و محترم شده بود، پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an instance of true patriotism
نمونه ای از میهن دوستی واقعی

2. for instance
مثلا،برحسب مثال

3. record each instance of the use of this word
موارد کاربرد این واژه را یادداشت کنید.

4. we may instance the increase in crime
ازدیاد جرایم را می توان به عنوان نمونه ذکر کرد.

5. at the instance of
بنا به پیشنهاد،به خاطر درخواست

6. in this instance
در این مورد،در این حالت،در این موقعیت

7. in the first instance
در مرحله ی اول

8. I came here at the instance of Dr. Jekyll.
[ترجمه گوگل]من به عنوان مثال دکتر جکیل به اینجا آمدم
[ترجمه ترگمان] من به عنوان دکتر جکیل هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the first instance I was inclined to refuse, but then I reconsidered.
[ترجمه گوگل]در وهله اول تمایل به امتناع داشتم، اما بعد تجدید نظر کردم
[ترجمه ترگمان]در وهله اول میل داشتم رد کنم، اما بعد تجدید نظر کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An instance of this controversy occurred last year.
[ترجمه گوگل]نمونه ای از این جنجال در سال گذشته رخ داد
[ترجمه ترگمان]یک نمونه از این بحث در سال گذشته رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You cannot rely on her; for instance, she arrived an hour late for an important meeting yesterday.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به او تکیه کنید به عنوان مثال، دیروز برای یک جلسه مهم با یک ساعت تاخیر وارد شد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، شما نمی توانید به او اعتماد کنید؛ برای مثال او دیروز یک ساعت دیر به جلسه مهم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. North America provides the most striking instance of European settlement on a grand scale.
[ترجمه گوگل]آمریکای شمالی بارزترین نمونه از سکونت گاه های اروپایی را در مقیاس بزرگ ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]آمریکای شمالی بارزترین نمونه از توافق اروپا را در مقیاس بزرگ فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is a classic instance of Dostoevsky's writing operating on two levels.
[ترجمه گوگل]این یک نمونه کلاسیک از نوشته های داستایوفسکی است که در دو سطح عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه کلاسیک از نوشته های Dostoevsky است که در دو سطح عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What would you do, for instance,[Sentence dictionary] if you found a member of staff stealing?
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، [فرهنگ جملات] اگر یکی از کارکنان را در حال دزدی بیابید، چه می کنید؟
[ترجمه ترگمان]مثلا اگر شما یکی از کارکنان دزدی را پیدا کردید چه کار می کردید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the first instance your child will be seen by an ear, nose and throat specialist.
[ترجمه گوگل]در مرحله اول کودک شما توسط متخصص گوش، حلق و بینی معاینه می شود
[ترجمه ترگمان]در وهله اول کودک شما توسط یک متخصص ریه، بینی و گلو دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I cannot recall any other instance in modern times in which a huge and mighty state crumbled to dust.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم هیچ مورد دیگری را در دوران مدرن به یاد بیاورم که در آن یک دولت عظیم و قدرتمند به خاک تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]نمونه دیگری را در دوران معاصر به خاطر نمی آورم که در آن حالت بزرگ و مقتدر به گرد و خاک فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مثل (اسم)
adage, proverb, example, instance, maxim, exemplar

شاهد (اسم)
instance, affiant, witness, testator, testimonial, testifier, testate, looker on, theme, voucher, warranter

مثال (اسم)
saying, proverb, saw, example, instance, exemplar, parable, exemplum, apologue, praxis

نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality

مورد (اسم)
case, occasion, reason, instance, proper place, proper time, salvo

سرمشق (اسم)
example, instance, exemplar, pattern, fugleman, sample, model

لحظه (اسم)
spot, instance, minute, moment, instant, flash, second, trice

بعنوان مثال ذکر کردن (فعل)
instance

تخصصی

[حقوق] مورد، مثال
[ریاضیات] نمونه

انگلیسی به انگلیسی

• occurrence, occasion; example, illustration; prosecution of a case (law); (archaic) urgency, pressing importance; (in object oriented programming) specific object of a class (executable file)
refer to a case or occurrence to explain or prove a point; cite, mention, refer to as an example
you use for instance when giving an example of the thing you are talking about.
an instance is a particular example of an event, situation, or person.
you say in the first instance when mentioning something that is the first step in a series of actions.

پیشنهاد کاربران

instance: مثال، نمونه
( n ) : مورد، مثال، نمونه، رویداد، رخداد
در علوم کامپیوتر :
ماشین مجازی
An Instance is a virtual machine which runs our workloads in the cloud.
insist
beg
اصرار ورزیدن
اصرار کردن
التماس کردن
For instance=for exampleبعنوان نمونه بعنوان مثال
موردی - به عنوان صفت
At the instance of one of parties
به درخواست یکی از طرفین
مثل
معنی فارسی: مثال ، نمونه ، مورد
معنی انگلیسی: case

in some instances
در برخی موارد
به عنوان مثال، مثل، ذکر کردن، مورد، نمونه، شاهد،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس