hypothesis

/haɪˈpɑːθəsəs//haɪˈpɒθəsɪs/

معنی: فرضیه، فرض، قضیه فرضی، نهشته، برانگاشت
معانی دیگر: (ظن یا پندار یا گمان اثبات نشده که موقتا برای دستیابی به برخی دانستنی ها یا برای بررسی بیشتر بکار می رود) فرضیه، پی نهشت، گمانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: hypotheses
مشتقات: hypothesist (n.)
(1) تعریف: a proposed explanation that accounts for observed phenomena or known facts and that can be used to guide further investigation.
مشابه: theorem, theory, thesis

- He put forward the hypothesis that dreams function to solve conflicts within the mind.
[ترجمه گوگل] او این فرضیه را مطرح کرد که رویاها برای حل تعارضات درون ذهن عمل می کنند
[ترجمه ترگمان] او این فرضیه را مطرح کرد که رویاها در حل اختلافات درون ذهن عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do the results of your research support your hypothesis?
[ترجمه گوگل] آیا نتایج تحقیق شما فرضیه شما را تایید می کند؟
[ترجمه ترگمان] آیا نتایج تحقیقات شما از فرضیه شما حمایت می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The evidence from their experiment forced them to reject their hypothesis.
[ترجمه گوگل] شواهد حاصل از آزمایش آنها آنها را مجبور کرد که فرضیه خود را رد کنند
[ترجمه ترگمان] شواهد آزمایش آن ها آن ها را مجبور کرد که فرضیه خود را رد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a proposition assumed to be true for the purposes of a particular argument; premise.
مترادف: premise, proposition, supposition
مشابه: assumption, axiom, postulate, presumption

- Let's start out with the hypothesis that these kinds of tests are fair.
[ترجمه گوگل] بیایید با این فرضیه شروع کنیم که این نوع آزمون ها منصفانه هستند
[ترجمه ترگمان] بیایید با این فرضیه شروع کنیم که این نوع آزمایش ها منصفانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in logic, the first member of a conditional proposition.
مشابه: condition

جمله های نمونه

1. null hypothesis
فرضیه ی صفر

2. a proven hypothesis becomes a theory and an established theory becomes a law
فرضیه ی اثبات شده تبدیل می شود به نگره و نگره ی بسیار محقق تبدیل می شود به قانون.

3. a working hypothesis
فرضیه ای که موقتا برای راه انداختن کارها به درد می خورد

4. to prove or disprove a hypothesis
فرضیه ای را اثبات یا رد کردن

5. Let me enumerate many flaws in your hypothesis.
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید ایرادات زیادی را در فرضیه شما برشمارم
[ترجمه ترگمان]بگذارید بسیاری از نقص ها را در فرضیه شما enumerate کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She wrote something to summarize her hypothesis.
[ترجمه گوگل]او چیزی نوشت تا فرضیه خود را خلاصه کند
[ترجمه ترگمان]او چیزی برای خلاصه کردن فرضیه خود نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The researcher sets up experiments to test the hypothesis.
[ترجمه گوگل]محقق آزمایش هایی را برای آزمایش فرضیه تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]محقق برای آزمایش این فرضیه آزمایش هایی را آغاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One hypothesis is that the victim fell asleep while driving.
[ترجمه گوگل]یک فرضیه این است که قربانی هنگام رانندگی به خواب رفته است
[ترجمه ترگمان]یک فرضیه این است که قربانی هنگام رانندگی به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is possible to make a hypothesis on the basis of this graph.
[ترجمه گوگل]بر اساس این نمودار می توان یک فرضیه ساخت
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که فرضیه ای را براساس این نمودار بسازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A hypothesis is tested by finding experimental evidence for it.
[ترجمه گوگل]یک فرضیه با یافتن شواهد تجربی برای آن آزمایش می شود
[ترجمه ترگمان]یک فرضیه با پیدا کردن شواهد تجربی برای آن مورد آزمایش قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Work will now begin to test the hypothesis in rats.
[ترجمه گوگل]اکنون کار برای آزمایش این فرضیه در موش ها آغاز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]کار در حال حاضر شروع به آزمایش این فرضیه در مورد موش ها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We have proved the hypothesis.
[ترجمه گوگل]ما فرضیه را ثابت کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما فرضیه را اثبات کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Clearly, the hypothesis does need some refinement, in the light of these surprising results.
[ترجمه گوگل]واضح است که با توجه به این نتایج شگفت‌انگیز، این فرضیه نیاز به اصلاح دارد
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که این فرضیه به مقداری پالایش در پرتو این نتایج شگفت انگیز نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The hypothesis predicts that children will perform better on task A than on task B.
[ترجمه گوگل]این فرضیه پیش‌بینی می‌کند که کودکان در تکلیف A بهتر از تکلیف B عمل خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]این فرضیه پیش بینی می کند که کودکان در وظیفه ای A بهتر از تکلیف B عمل خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرضیه (اسم)
accidentalism, hypothesis, supposition

فرض (اسم)
hypothesis, supposition, liability, assumption, duty, guess, supposal, presumption, obligation

قضیه فرضی (اسم)
hypothesis

نهشته (اسم)
hypothesis

برانگاشت (اسم)
hypothesis

تخصصی

[علوم دامی] فرضیه ؛ یک فرضیه درباره داده های که میتواند بطور آزمایشی تست شود .
[شیمی] فرضیه، پی نهشت ،برانگاشت، نهشته، گمانه (ظن یا پندار یا گمان اثبات نشده که موقتا براى دستیابی به برخی دانستنی ها یا براى بررسی بیشتر بکار می رود)
[برق و الکترونیک] فرض، فرضیه
[زمین شناسی] فرضیه توضیح اثبات نشده برای رخداد بعضی موضوعات.
[بهداشت] فرضیه
[صنعت] فرض، فرضیه، برانگاشت
[ریاضیات] فرض
[روانپزشکی] فرضیه. از ریشه یونانی در معنای "فرض" و "حدس" گرفته شده است. "فرضیه" عبارت از فرضی است در مورد قضیه ای مورد نظر که در حال حاضر با اثبات نرسیده ولی در زمینه آن شرح و استدلال صورت گرفته باشد
[آمار] فرضیه

انگلیسی به انگلیسی

• explanation which gives a reason for observed phenomena, theory (especially in the sciences); supposition, assumption
a hypothesis is an explanation or theory which has not yet been proved to be correct; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فرضیه
مثال: The scientist tested her hypothesis through experimentation.
دانشمند از طریق آزمایش فرضیه خود را آزمایش کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فرضیه ( اسم ) : توضیح پیشنهادی برای یک مشاهده یا نتیجه تجربی که سپس با بررسی بیشتر اصلاح یا رد می شود.
hypothesis = an idea or explanation for something that is based on known facts but has not yet been proved
EX: Several hypotheses for global warming have been suggested
یادمون باشه که این کلمه مفرده. یعنی �فرضیه� معنی میشه و نباید گول s آخرش رو بخوریم.
اگر بخواد جمع بشه میشه : hypotheses
که معنی �فرضیه ها� رو میده.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hypothesize
✅️ اسم ( noun ) : hypothesis
✅️ صفت ( adjective ) : hypothetical
✅️ قید ( adverb ) : hypothetically
فرضیه : پاسخ احتمالی و ثابت نشده به پرسش ( hypothesis )
نظریه : پاسخ حتمی و ثابت شده به پرسش ( theory )
⭐HYPOTHESIS⭐
an idea or theory that is not proven but that leads to further study or discussion
⭐THEORY⭐
an idea or set of ideas that is intended to explain facts or events
با توجه به تفاوت فرضیه و نظریه، این کلمه به صورت علمی فقط معنی "فرضیه" دارد
فرضیه
نظریه_تئوری
قضیه ریاضیات

بپرس