horn in

/ˈhɔːrnɪn//hɔːnɪn/

معنی: تحمیل کردن، فرو کردن
معانی دیگر: فضولی کردن، دخالت بیجا کردن

جمله های نمونه

1. Don't try and horn in on our fun.
[ترجمه گوگل]سعی نکنید سرگرمی ما را تقویت کنید
[ترجمه ترگمان]سعی نکن با ما شوخی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. John has been trying to horn in on my club for years,but he hasn't gotten any chance given by me.
[ترجمه گوگل]جان سال‌هاست که سعی می‌کند به باشگاه من ضربه بزند، اما هیچ فرصتی به من داده نشده است
[ترجمه ترگمان]جان چند ساله که سعی می کرده تو باشگاه من شاخ بز نه، اما هیچ شانسی برای من پیدا نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In his failure to sound the horn in time there is tragedy, but it is not of a very complicated kind.
[ترجمه گوگل]در شکست او در به صدا درآوردن بوق به موقع، تراژدی وجود دارد، اما از نوع خیلی پیچیده نیست
[ترجمه ترگمان]در شکست خود برای صدای بوق در زمان تراژدی، تراژدی وجود دارد، اما از نوع بسیار پیچیده ای نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The horn in C sounded an octave lower than the written note.
[ترجمه گوگل]بوق در C یک اکتاو کمتر از نت نوشته شده به صدا درآمد
[ترجمه ترگمان]بوق در C یک اکتاو پایین تر از یادداشت نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was the jabber of a car horn in his ear.
[ترجمه گوگل]صدای بوق ماشین در گوشش بود
[ترجمه ترگمان]صدای بوق ماشین در گوشش می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Several companies have tried to horn in on the market for computer chips like Intel's.
[ترجمه گوگل]چندین شرکت سعی کرده‌اند در بازار تراشه‌های کامپیوتری مانند تراشه‌های اینتل حضور پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت ها سعی کرده اند از بازار برای تراشه های کامپیوتری مثل اینتل استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He whistled and sounded his horn in vain. The straggler paid no attention to the summons.
[ترجمه گوگل]بیهوده سوت می زد و بوق می زد سرگردان توجهی به احضار نکرد
[ترجمه ترگمان]سوتی زد و horn را بی هوده به صدا درآورد straggler توجهی به the نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He'd been playing the baritone horn in his school band and couldn't wait to perform "The Star-Spangled Banner" to kick off the games.
[ترجمه گوگل]او در گروه موسیقی مدرسه‌اش در حال نواختن بوق باریتون بود و برای شروع بازی‌ها نمی‌توانست صبر کند تا "The Star-Spangled Banner" را اجرا کند
[ترجمه ترگمان]او با بوق baritone در گروه مدرسه اش بازی می کرد و نمی توانست صبر کند تا \"پرچم Spangled استار\" را اجرا کند تا بازی را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He whistled and sounded his horn in vain ; the straggler paid no attention to the summons.
[ترجمه گوگل]بیهوده سوت می زد و بوق می زد سرگردان هیچ توجهی به احضار نکرد
[ترجمه ترگمان]او سوت زد و شاخ خود را بی هوده به صدا درآورد، straggler توجهی به the نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Surf froths around Cape Horn in Chile's Tierra del Fuego.
[ترجمه گوگل]در اطراف کیپ هورن در Tierra del Fuego شیلی کف موج‌سواری می‌کند
[ترجمه ترگمان]Surf froths در Cape دل Horn در شیلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't horn in on our conversation.
[ترجمه گوگل]در گفتگوی ما بوق نزنید
[ترجمه ترگمان]سر صحبت ما بوق نزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Never honk the car horn in the driveway.
[ترجمه گوگل]هرگز بوق ماشین را در راهرو نزنید
[ترجمه ترگمان] هیچوقت بوق ماشین رو بوق نزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Elephant Leon is learning blowing a horn in the school.
[ترجمه گوگل]فیل لئون در حال یادگیری بوق زدن در مدرسه است
[ترجمه ترگمان](فیل)در حال آموزش بوق در مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Alarm horn in place of solid state audible device.
[ترجمه گوگل]بوق زنگ در محل دستگاه صوتی حالت جامد
[ترجمه ترگمان]زنگ خطر به جای صدای محکم و محکم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Although he was not invited, Henry managed to horn in on Myra's wedding.
[ترجمه گوگل]اگرچه او دعوت نشده بود، هنری موفق شد در عروسی مایرا شرکت کند
[ترجمه ترگمان]اگر چه او دعوت نشده بود، هنری موفق شد وارد عروسی میرا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحمیل کردن (فعل)
burden, task, put on, impose, inflict, protrude, constrain, horn in, saddle

فرو کردن (فعل)
steep, embed, infix, imbed, poach, jam, thrust, horn in, inculcate, dig, detrude, hold down, implant

پیشنهاد کاربران

بپرس