hobble

/ˈhɑːbl̩//ˈhɒbl̩/

معنی: پا بند، داد و بیداد، زنجیر، لنگیدن، شلیدن، لنگ لنگان راه رفتن، مانع حرکت شدن، دست و پای کسی را بستن، داد و بیداد کردن، خمیدن
معانی دیگر: لنگان لنگان رفتن، مکث کنان رفتن، با سختی حرکت کردن، شل کردن، لنگ کردن، جلو (پیشرفت و غیره را) گرفتن، بازداری کردن، کند کردن، راه رفتن بد (یا زشت)، (برای جلوگیری از فرار) دو پای اسب را بهم بستن، بخو کردن، (طناب یا تسمه برای بستن دو پای اسب) پابند، بخاو

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hobbles, hobbling, hobbled
• : تعریف: to walk awkwardly, unsteadily, or with difficulty; limp.
مشابه: hitch, limp, stagger
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to limp; make lame or cripple.
مشابه: lame, maim

(2) تعریف: to restrain by placing a rope, strap, or other device around two legs of (a horse, mule, or the like).

(3) تعریف: to interfere with the progress of.
مشابه: encumber, trammel

- His constant criticisms hobbled the planning.
[ترجمه محمد جواد] انتقادات مداوم او مانع پیشرفت طرح شد
|
[ترجمه گوگل] انتقادات مداوم او برنامه ریزی را مختل کرد
[ترجمه ترگمان] انتقادات مداوم او باعث لنگ شدن طرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: hobblingly (adv.), hobbler (n.)
(1) تعریف: an awkward, halting, or unsteady walk or gait; limp.
مشابه: hitch, limp, teeter

(2) تعریف: a rope, strap, or other device used to hobble an animal.
مشابه: trammel

جمله های نمونه

1. to have a hobble
لنگ بودن (لنگی داشتن)

2. the crippled ship managed to hobble into port
کشتی صدمه دیده به سختی خود را به بندرگاه رساند.

3. I hurt my foot, and had to hobble home.
[ترجمه گوگل]پایم صدمه دید و مجبور شدم به خانه بروم
[ترجمه ترگمان]پایم را زخمی کردم و مجبور شدم لنگ لنگان به خانه برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some of the runners could only manage to hobble over the finishing line.
[ترجمه گوگل]برخی از دوندگان فقط توانستند روی خط پایان حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از دوندگان فقط می توانستند لنگ لنگان از خط پایان عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was left with no alternative but to hobble to the nearest telephone box.
[ترجمه گوگل]او هیچ جایگزینی نداشت جز اینکه به نزدیکترین صندوق تلفن بپیچد
[ترجمه ترگمان]او چاره دیگری نداشت جز لنگ لنگان به نزدیک ترین جعبه تلفن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mistakes can hobble a deal from the start.
[ترجمه گوگل]اشتباهات می توانند یک معامله را از همان ابتدا مختل کنند
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات می توانند به سختی کار خود را از ابتدا انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The old man hobble along with the aid of his stick.
[ترجمه گوگل]پیرمرد با کمک چوبش لنگ می زند
[ترجمه ترگمان]پیرمرد لنگ لنگان با عصا راه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It would be easier for them to hobble to town a broken leg a broken pantaloon.
[ترجمه گوگل]برای آن‌ها راحت‌تر می‌توانستند پاهای شکسته و پانتالون شکسته را به شهر برسانند
[ترجمه ترگمان]برای آن ها آسان است که لنگ لنگان به شهر بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It would be easier for them to hobble to town with a broken leg than with a broken pantaloon .
[ترجمه گوگل]برای آنها راحت تر است که با پای شکسته به شهر بروند تا با یک پانتالون شکسته
[ترجمه ترگمان]برای آن ها آسان تر بود که با پای شکسته به شهر بروند تا با یک پای شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This may hobble the bull in the future. But first it needs to regain its virility.
[ترجمه گوگل]این ممکن است در آینده گاو نر را هول کند اما ابتدا باید قدرت خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]این ممکن است به سمت گاو در آینده حرکت کند اما اول باید مردانگی خود را بازیابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's a pity for me to see an old woman hobble away.
[ترجمه گوگل]برای من حیف است که ببینم پیرزنی در حال دور شدن است
[ترجمه ترگمان]حیف است که یک پیرزن لنگ لنگان از آنجا دور می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She turned her ankle on the rocks and had to hobble back to camp.
[ترجمه گوگل]او مچ پایش را روی سنگ ها چرخاند و مجبور شد به کمپ برگردد
[ترجمه ترگمان]او مچ پایش را روی صخره ها چرخاند و مجبور شد لنگ لنگان به اردوگاه برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The swelling had begun to go down, and he was able, with pain, to hobble.
[ترجمه گوگل]تورم شروع به پایین آمدن کرده بود و او با درد توانست هول کند
[ترجمه ترگمان]ورم کرده بود و او قادر بود لنگ لنگان لنگان راه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But if you could see me, you'd think me but a sorry object to hobble to an altar.
[ترجمه گوگل]اما اگر می توانستی من را ببینی، فکر می کنی که من چیزی متاسفم برای هول کردن به محراب
[ترجمه ترگمان]اما اگر تو مرا می دیدی، فکر می کردی من فقط یک شی متاسفم که لنگ لنگان به کنار محراب می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As the room fell suddenly, tensely silent, he began to walk, to hobble painfully and with difficulty towards Sabine.
[ترجمه گوگل]همانطور که اتاق ناگهان سقوط کرد، در سکوت شدید، او شروع به راه رفتن کرد، به سختی و دردناک به سمت سابین حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی که اتاق ناگهان خاموش شد، با ناراحتی به راه افتاد، لنگ لنگان و با زحمت به سوی ساب ین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پا بند (اسم)
anklet, trammel, shackle, clog, fetter, gyve, hindrance, hobble, jess

داد و بیداد (اسم)
uproar, riot, squabble, hubbub, broil, bawl, rampage, scrimmage, wrangle, hobble, jangle, free-for-all, vociferance, vociferation

زنجیر (اسم)
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow

لنگیدن (فعل)
halt, lag, limp, hobble, clop, stagger

شلیدن (فعل)
limp, hobble

لنگ لنگان راه رفتن (فعل)
hobble

مانع حرکت شدن (فعل)
hobble

دست و پای کسی را بستن (فعل)
hobble

داد و بیداد کردن (فعل)
bawl, wrangle, hobble, jangle

خمیدن (فعل)
decline, halt, cripple, bow, lean, hop, bend, limp, hobble, stoop

انگلیسی به انگلیسی

• limp, walk lamely; tie the legs of an animal
if you hobble, you walk in an awkward way because you are in pain.
if you hobble an animal, you tie its legs together so that it cannot run away.

پیشنهاد کاربران

دست و پا شکسته
لنگیدن , شلیدن ؛ محدود کردن
# He was hobbling around with a stick
# The horse's hind legs had been hobbled
# a long list of amendments have hobbled the new legislation
لنگ لنگان، لنگیدن ( در حالت اسم )
لنگ لنگان راه رفتن، به سختی راه رفتن
مانع شدن ( برای مثال مانع موفقیت، رسیدن به هدف، رشد اقتصادی، . . . شدن )

بپرس