hit home


(سخن) بردل نشستن، اثر کردن، تحت تاثیر قرار دادن

جمله های نمونه

1. She could see that her remark had hit home.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست ببیند که اظهارات او به منزله ضربه خورده است
[ترجمه ترگمان]می توانست ببیند که گفته او به خانه برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The full horror of the war only hit home when we started seeing the television pictures of it in our living rooms.
[ترجمه گوگل]وحشت کامل جنگ تنها زمانی به خانه رسید که ما شروع به دیدن تصاویر تلویزیونی آن در اتاق نشیمن خود کردیم
[ترجمه ترگمان]وحشت کامل جنگ وقتی به خانه رسید که ما شروع به دیدن تصاویر تلویزیونی ان در اتاق نشیمن کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her face went pale as his words hit home.
[ترجمه نرگس] زمانی که حرف هایش بر دل دیگران نشست، رنگ از رخسارش پرید
|
[ترجمه گوگل]وقتی کلماتش به خانه رسید، صورتش رنگ پرید
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه حرفش به خانه رسید صورتش رنگ پریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Within hours, the reality of the situation had hit home.
[ترجمه Rey] در عرض چند ساعت، واقعیت اوضاع قابل درک شد.
|
[ترجمه گوگل]در عرض چند ساعت، واقعیت وضعیت به خانه رسید
[ترجمه ترگمان]در عرض چند ساعت واقعیت اوضاع به خانه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His foot hit home, sinking deep into the little man's belly.
[ترجمه گوگل]پایش به خانه برخورد کرد و در اعماق شکم مرد کوچک فرو رفت
[ترجمه ترگمان]پایش به خانه اصابت کرد و به اعماق شکم مرد کوچک فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I hit home at a Liverpool city centre newsagent.
[ترجمه گوگل]در یک روزنامه فروشی مرکز شهر لیورپول به خانه رسیدم
[ترجمه ترگمان]من در یک مرکز شهر لیورپول در newsagent به خانه برگشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then her words seemed to hit home.
[ترجمه negin] به نظر میرسید کلماتش ( نحوه صحبت کردنش ) به دل مینشیند.
|
[ترجمه گوگل]سپس به نظر می رسید که سخنان او به خانه رسیده است
[ترجمه ترگمان]سپس به نظر می رسید که کلماتش به خانه باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And to go back to your start-up page hit Home.
[ترجمه گوگل]و برای بازگشت به صفحه شروع خود، صفحه اصلی را بزنید
[ترجمه ترگمان]و برگردیم به صفحه اول تان که به خانه ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His comment hit home for me, as both therapist and layperson.
[ترجمه گوگل]نظر او برای من، هم به‌عنوان درمانگر و هم به‌عنوان غیرمتخصص، به دردسر افتاد
[ترجمه ترگمان]اظهارات او برای من به عنوان درمانگر و هم با بیانی ساده برای من مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By the early 1970s, this realization had already hit home.
[ترجمه گوگل]در اوایل دهه 1970، این درک قبلاً به خانه رسیده بود
[ترجمه ترگمان]تا اوایل دهه ۱۹۷۰، این درک به خانه رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The reality of the war didn't hit home until someone from the neighborhood was killed.
[ترجمه گوگل]واقعیت جنگ تا زمانی که یکی از همسایه ها کشته نشد به خانه نرسید
[ترجمه ترگمان]واقعیت جنگ به خانه نرسید تا اینکه کسی از آن حوالی کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It should hit home to people to take precautions.
[ترجمه گوگل]این باید به مردم ضربه بزند تا اقدامات احتیاطی را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]باید به خانه ضربه زد تا مردم اقدام های لازم را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It finally hit home that he made a mistake.
[ترجمه گوگل]بالاخره به خانه رسید که اشتباه کرد
[ترجمه ترگمان]بالاخره به خانه رسید که اشتباه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That getting into Princeton isn't a life-or-death matter hit home years ago for Loren Pope, then the education editor of The New York Times.
[ترجمه گوگل]اینکه وارد شدن به پرینستون سال‌ها پیش برای لورن پوپ، سردبیر آموزش نیویورک تایمز، موضوع مهم مرگ یا زندگی نیست
[ترجمه ترگمان]رفتن به پرینستون یک موضوع زندگی یا مرگ نیست که سال ها پیش برای لورن پوپ اتفاق افتاد، سپس سردبیر آموزش نیویورک تایمز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His analysis really hit home. I had never seen myself in that light before.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل او واقعاً به نتیجه رسید من هرگز خودم را در آن نور ندیده بودم
[ترجمه ترگمان]تحلیل او واقعا به خانه رسید قبلا هرگز خودم را در آن روشنایی ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

کاملا فهمیده بشه
کاملا حس بشه
به هدف خوردن
متوجه عمق فاجعه شدن
🔴 to cause you to realize exactly how unpleasant or difficult something is
◀️ The full horror of the war only hit home when we started seeing the television pictures of it in our living rooms
◀️ The next time i go to sleep, i hope i won't wake up anymore
...
[مشاهده متن کامل]

This hits home
متوجه ی تلخی، سختی و ناخوشایند بودن چیزی شدن
فهمیدن - درک کردن ( یه چیز تلخ )

اثر گذاشتن روی فردی ، به دل فردی نشستن ، احساس همدردی کسی رو برانداختن
دو هزاری کسی افتادن
( idiomatic ) To be especially memorable, meaningful, or significant; to be fully understood, believed or appreciated. Do you think the message really hit home with him? Baked goodies can really hit home with a crowd.

بپرس