hind

/ˈhaɪnd//haɪnd/

معنی: گوزن ماده، پشت پای گاو، عقبی
معانی دیگر: مخفف:، هندی، هندو، هندوستان، عقب، پشت، پسین، واپس (به ویژه درمورد چیزهای دوگانه)، (جانور شناسی)، گوزن ماده (بیش از سه ساله)، ماده گوزن، (در شمال انگلیس و اسکاتلند) کارگر خبره ی کشاورزی، مستخدم کارکشته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: at or near the back; rear; posterior.
مشابه: posterior

- hind paws
[ترجمه گوگل] پنجه های عقب
[ترجمه ترگمان] پنجه عقبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a female deer, esp. an adult red deer.

(2) تعریف: any of a number of fish that live in warm parts of the Atlantic Ocean and are related to groupers.

جمله های نمونه

1. near hind foot
پای چپ عقب (اسب)

2. on one's hind legs
(خودمانی) ایستاده،برپا

3. get on your hind legs and help me!
پاشو و بمن کمک کن !

4. the fore and hind wings of a dragonfly
بال های جلو و عقب سنجاقک

5. a horse's forelegs and hind legs
پاهای جلو و عقب اسب

6. get up on one's hind legs
(عامیانه) پرخاشگری کردن،براق شدن

7. Get up on your hind legs and do some work!
[ترجمه گوگل]روی پاهای عقب خود بلند شوید و کمی کار کنید!
[ترجمه ترگمان]پاشو روی پاهای عقبش بلند شو و کار کن ین!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The horse reared up on its hind legs.
[ترجمه محسن] اسب روی پاهای عقب خود بلند شد.
|
[ترجمه گوگل]اسب روی پاهای عقب خود بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]اسب روی دو پای عقبش بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The horse's hind legs had been hobbled.
[ترجمه گوگل]پاهای عقب اسب سوراخ شده بود
[ترجمه ترگمان]پاهای عقبی اسب پیچ خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The stallion upreared on its hind legs.
[ترجمه گوگل]اسب نر روی پاهای عقب خود بلند شد
[ترجمه ترگمان]نریان on روی پاهای عقبی اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A flap of skin between forelegs and hind legs, enlarged feet or a flattened body all help.
[ترجمه گوگل]بال زدن پوست بین ساق پاهای جلویی و عقبی، بزرگ شدن پاها یا صافی بدن همگی کمک کننده هستند
[ترجمه ترگمان]یک ضربه پوست بین پاهای جلو و پاهای عقب، پاهای بزرگ و یا بدن مسطح شده همه به آن کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hind limbs were strong and apparently adapted for scratch-digging, and Hyperodapedon could presumably dig up edible tubers and roots.
[ترجمه گوگل]اندام‌های عقبی قوی بودند و ظاهراً برای حفر خراش مناسب بودند، و Hyperodapedon احتمالاً می‌توانست غده‌ها و ریشه‌های خوراکی را کند
[ترجمه ترگمان]پاهای عقب قوی بود و ظاهرا برای خراش دادن مناسب بود، و Hyperodapedon می توانست tubers و ریشه های خوردنی را حفر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It snorted, and carefully raised its hind leg and straightened it as if to rid itself of an encumbrance.
[ترجمه گوگل]خرخر کرد و پای عقبش را با احتیاط بالا آورد و آن را صاف کرد که انگار می خواهد خود را از شر یک فشار خلاص کند
[ترجمه ترگمان]خر خر کرد و با احتیاط پای عقبش را بلند کرد و طوری قد راست کرد که انگار می خواست بار خود را خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A complicated pattern of basins and ridges hind the volcanic arc.
[ترجمه گوگل]الگوی پیچیده ای از حوضه ها و برآمدگی ها پشت قوس آتشفشانی است
[ترجمه ترگمان]یک الگوی پیچیده از حوضه ها و ridges بر روی دهانه آتشفشانی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our resident pranksters John Hind and Stephen Mosco offered a variety of campaign services to find out.
[ترجمه گوگل]جان هیند و استفان موسکو، شوخی‌های ساکن ما، خدمات کمپین مختلفی را برای یافتن این موضوع ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]pranksters جان هیند و استفان Mosco از ساکنین ما خدمات تبلیغاتی متنوعی برای کشف آن ارائه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The male platypus possesses on its hind legs a large, reversible spur.
[ترجمه گوگل]پلاتیپوس نر روی پاهای عقب خود یک خار بزرگ و قابل برگشت دارد
[ترجمه ترگمان]The مرد روی پاهای عقبی خود یک مهمیز نو و برگشت پذیر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوزن ماده (اسم)
hind, doe, roe

پشت پای گاو (اسم)
hind

عقبی (صفت)
back, rearward, hind, posterior, trailing, hinder, retral

تخصصی

[علوم دامی] عقبی، پسین، پشت پای گاو .

انگلیسی به انگلیسی

• female deer
close to the rear, posterior
the hind legs of an animal are at the back of its body.

پیشنهاد کاربران

Adjective:
مربوط به نیمه عقبی یک حیوان چهارپا
The hind legs of the donkey were not strong enough
پاهای پشتی الاغ به اندازه کافی قوی نبودند
Noun :
آهوی ماده
نوعی هیولا در سریال ها
■به عنوان صفت:
پشتی، عقبی ( مثلا پای عقبی گاو، در کل مربوط به حیوانات میشه )
■ به عنوان اسم:
گوزن ماده
hindbrain
پسین مغز.
ماده گوزن. آهو

بپرس