highbrow

/ˈhaɪˌbrɑːw//ˈhaɪbraʊ/

معنی: عالم ودانشمند، دارای ابرو و پیشانی بلند، روشن فکر، دارای سعه نظر
معانی دیگر: اهل فضل و هنر، اندیشمند، دارای طبع بلند و سلیقه ی خوب، (از نظر علمی و غیره) در سطح بالا، (عامیانه)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who has or pretends to have highly sophisticated intellectual and cultural interests and tastes (often used disparagingly).
متضاد: lowbrow

- He enjoyed Shakespeare and daytime soaps equally, so he could not be called a highbrow.
[ترجمه گوگل] او از شکسپیر و صابون‌های روز به یک اندازه لذت می‌برد، بنابراین نمی‌توان او را یک ابرو بزرگ نامید
[ترجمه ترگمان] او از شکسپیر لذت می برد و صابون روز را به همان اندازه دوست می داشت، بنابراین نمی توانست یک روشنفکر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My brother being such a highbrow, I knew he wouldn't appreciate my comic book collection.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که برادرم آنقدر باهوش بود، می‌دانستم که قدردان مجموعه کتاب‌های کمیک من نیست
[ترجمه ترگمان] برادرم این قدر روشنفکر بود، می دانستم که او از مجموعه کتاب های کمیک من خوشش نخواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: highbrowed (adj.), highbrowism (n.)
• : تعریف: of, concerning, or of interest to a highbrow.
متضاد: lowbrow, popular
مشابه: arty

- He doesn't consider movie themes to be highbrow music.
[ترجمه گوگل] او مضامین فیلم را موسیقی مهیج نمی داند
[ترجمه ترگمان] او موضوع فیلم را به عنوان موسیقی روشنفکر در نظر نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My taste in art is not particularly highbrow.
[ترجمه گوگل] ذائقه من در هنر به طور خاص برجسته نیست
[ترجمه ترگمان] ذوق و سلیقه من در هنر به طور خاص روشنفکر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a highbrow radio program
برنامه ی رادیو در سطح فکری بالا

2. He presents his own highbrow literary programme.
[ترجمه گوگل]او برنامه ادبی خود را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]او برنامه ادبی روشنفکر خود را عرضه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's better for you to highbrow her, but you have to read these two books beforehand.
[ترجمه گوگل]برای شما بهتر است که او را بالا بکشید، اما باید این دو کتاب را از قبل بخوانید
[ترجمه ترگمان]بهتر است her را روشنفکر کنی، اما باید از قبل این دو کتاب را بخوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Highbrow critics sniff that the programme was "too sophisticated" to appeal to most viewers.
[ترجمه گوگل]منتقدان Highbrow استشمام می کنند که برنامه "بیش از حد پیچیده" بود که برای اکثر بینندگان جذاب بود
[ترجمه ترگمان]منتقدان highbrow بو می کشند که این برنامه \"بیش از حد پیچیده\" برای جلب توجه بیشتر بینندگان بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The highbrow national monthly published his musings in the spring.
[ترجمه گوگل]ماهنامه ملی highbrow افکار او را در بهار منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]ماهنامه ملی روشنفکر افکار خود را در بهار منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Surprisingly, readers of the highbrow press found their papers scarcely any more useful than readers of the lowbrow press.
[ترجمه گوگل]با کمال تعجب، خوانندگان پرس ابرو، مقالات خود را به ندرت مفیدتر از خوانندگان مطبوعات کم ابرو یافتند
[ترجمه ترگمان]با کمال تعجب، خوانندگان روزنامه روشنفکر کاغذهای خود را به ندرت بیشتر از خوانندگان مطبوعات lowbrow پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her language may be a bit highbrow, but it strikes a chord with many of Britain's state school heads.
[ترجمه گوگل]زبان او ممکن است کمی پیشرو باشد، اما بسیاری از مدیران مدارس دولتی بریتانیا را به خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان]زبان او ممکن است کمی روشنفکر باشد، اما با بسیاری از سران مدارس دولتی انگلستان ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This leaves him precariously balancing his highbrow and lowbrow selves.
[ترجمه گوگل]این باعث می‌شود که او به‌طور نامطمئنی بین خود ابرویی و ابرویی خود تعادل ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این امر او را به حال خود رها می کند و highbrow و lowbrow خود را متعادل نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Third was a highbrow station, with a tiny proportion of the audience.
[ترجمه گوگل]سومین ایستگاهی بود که با تعداد کمی از مخاطبان روبرو بود
[ترجمه ترگمان]سوم، یک ایستگاه روشنفکر، با بخش بسیار کمی از حضار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Highbrow sources were clearly much more attractive to people who were particularly interested in politics.
[ترجمه گوگل]منابع Highbrow به وضوح برای افرادی که علاقه خاصی به سیاست داشتند بسیار جذاب تر بود
[ترجمه ترگمان]منابع highbrow به وضوح برای افرادی که به سیاست علاقه مند بودند، جذاب تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Highbrow publishers and small bookshops are the most resolute opponents.
[ترجمه گوگل]ناشران Highbrow و کتابفروشی های کوچک سرسخت ترین مخالفان هستند
[ترجمه ترگمان]ناشران highbrow و bookshops کوچک the رقبای خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But seriously, you say, how highbrow can tequila really get?
[ترجمه گوگل]اما به طور جدی، شما می گویید، تکیلا واقعا چقدر می تواند ابرویی داشته باشد؟
[ترجمه ترگمان]اما جدا، شما گفتید، چقدر روشنفکر هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He writes a couple of highbrow books about yuppies and faggots.
[ترجمه گوگل]او چند کتاب در مورد یوپی ها و فاگوت ها می نویسد
[ترجمه ترگمان]چند کتاب روشنفکر در مورد yuppies و هیزم می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What appeals to me in the highbrow papers are the books and film reviews.
[ترجمه گوگل]چیزی که برای من در روزنامه های ابرو جذاب است، کتاب ها و نقدهای فیلم است
[ترجمه ترگمان]آنچه در مقالات علمی روشنفکر وجود دارد، کتاب و بررسی های فیلم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Highbrow and popular culture meet at the Tennispalatsi with its museums and movie theaters.
[ترجمه گوگل]در تنیسپالاتسی با موزه‌ها و سالن‌های سینما با همدیگر و فرهنگ عامه آشنا می‌شوند
[ترجمه ترگمان]فرهنگ عامه و فرهنگ عامه در the با موزه ها و سالن های سینما دیدار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عالم و دانشمند (اسم)
highbrow

دارای ابرو و پیشانی بلند (اسم)
highbrow

روشن فکر (صفت)
liberal, illuminate, broad-minded, intellectual, highbrow, egghead, open-minded

دارای سعه نظر (صفت)
liberal, highbrow, tolerant

انگلیسی به انگلیسی

• intellectual, cultured person, refined person; pseudointellectual, snob
having a highly intellectual quality; highly cultured or refined; snobbish, haughty
something that is highbrow appeals to educated or cultured people and is often difficult to understand.
person of intellectual tastes, pretentious person; pretentious

پیشنهاد کاربران

( شخص ) فرهیخته
( فیلم، کتاب ) فاخر
چشم و گوش باز - کسیکه به همه جا سرک میکشه ( فضول )
( فیلم، کتاب ) روشنفکرانه،
( فیلم، کتاب ) که سخت میشودآن را فهمید
فراخ پیشانی ، اندیشمند، با کلاس، فرهیخته
Intellectual , snob, elite
عصا قورت داده، فاضل مابانه، کتابی، فرهیخته.
اندیشمند - متفکر - دانشمند

بپرس