heterodox

/ˌhetərəˌdɑːks//ˈhetərədɒks/

معنی: گمراه
معانی دیگر: (به ویژه در مورد مذهب و اعتقاد) کژآیین، ناساز، ناهماندیش، کژ کیش، ارتداد آمیز، دگراندیش، نابروال (در برابر: راست کیش orthodox)، دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی، مرتد، زندیق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: deviating from an officially approved belief or doctrine, esp. in religion.
متضاد: orthodox

- Once her heterodox views on global warming came to light, she was viewed warily by the more conformist members of her circle.
[ترجمه گوگل] هنگامی که دیدگاه‌های دگرگرایانه او در مورد گرمایش جهانی آشکار شد، اعضای سازگارتر حلقه او با احتیاط به او نگاه کردند
[ترجمه ترگمان] هنگامی که دیدگاه های heterodox در مورد گرم شدن جهانی هوای کره زمین مطرح شد، او با احتیاط بیشتری از اعضای more دایره ای او به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: holding such deviating beliefs or opinions.
متضاد: orthodox

جمله های نمونه

1. a heterodox opinion
عقیده نابروال

2. a heterodox opponent of the country's official religion
مخالف کژ آئین مذهب رسمی کشور

3. a heterodox sermon
موعظه ی ارتداد آمیز

4. His opinions have always been distinctly heterodox.
[ترجمه گوگل]نظرات او همیشه به طور مشخص هترودوکسی بوده است
[ترجمه ترگمان]عقاید او همیشه distinctly است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His family were Alawites, a small, heterodox community.
[ترجمه گوگل]خانواده او علوی بودند، یک جامعه کوچک و هترودکس
[ترجمه ترگمان]خانواده او Alawites، یک جامعه کوچک و heterodox بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The challengers include two congressmen and a heterodox former Republican senator who stirs strong emotions on both sides of the political fence.
[ترجمه گوگل]رقبا شامل دو نماینده کنگره و یک سناتور سابق جمهوری خواه هترودکس است که احساسات شدیدی را در دو طرف حصار سیاسی برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]این کاندیدا شامل دو عضو کنگره و یک سناتور جمهوری خواه با سابقه جدید است که احساسات قوی را در هر دو طرف حصار سیاسی تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Like the sort of heterodox culture which Mapplethorpe incarnated.
[ترجمه گوگل]مانند نوعی فرهنگ هترودوکسی که مپلتورپ تجسم کرد
[ترجمه ترگمان]مانند نوعی فرهنگ heterodox که تجسم می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's lots of books with heterodox ideas published in China.
[ترجمه گوگل]کتاب‌های زیادی با ایده‌های هترودوکسی در چین منتشر شده است
[ترجمه ترگمان]کتاب های زیادی با ایده های جدید مطرح در چین وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He embraces the heterodox idea of monism, sometimes called animist materialism or vitalism, which is essentially a denial of any distinction between the body and the soul.
[ترجمه گوگل]او ایده هترودوکسی مونیسم را که گاهی ماتریالیسم آنیمیستی یا حیات گرایی نامیده می شود، می پذیرد، که اساساً انکار هر گونه تمایز بین بدن و روح است
[ترجمه ترگمان]وی ایده heterodox of را، که گاه animist materialism یا vitalism نامیده می شود، در آغوش می کشد که اساسا انکار هر گونه تمایز بین جسم و روح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Two teachers of Gnostic, heterodox repute, traveled abroad at different times during the middle of the second century AD.
[ترجمه گوگل]دو معلم گنوسی که شهرت هترودوکسی داشتند، در اواسط قرن دوم پس از میلاد در مقاطع مختلف به خارج از کشور سفر کردند
[ترجمه ترگمان]در طول قرن دوم بعد از میلاد دو معلم با نام Gnostic و heterodox به خارج از کشور سفر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A lot of his viewpoints, which were considered heterodox, were greatly influenced by Pre-Qin Confucianism, that is, they are either the succession, or development or continuation of Confucianism.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دیدگاه‌های او که هترودوکسی تلقی می‌شدند، بسیار تحت تأثیر کنفوسیوس گرایی پیش-کین بودند، یعنی یا جانشینی، یا توسعه یا ادامه کنفوسیوسیسم هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دیدگاه های او، که به عنوان heterodox مورد بررسی قرار گرفتند، تا حد زیادی تحت تاثیر Confucianism Pre قرار گرفتند، یعنی آن ها یا جانشینی یا توسعه یا ادامه Confucianism
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Duringthis period, can be seen holding heterodox intellectuals still have a certain survival"freedom" in.
[ترجمه گوگل]در این دوره، می‌توان دید که روشنفکران هترودکس همچنان از «آزادی» خاصی برخوردارند
[ترجمه ترگمان]دوره duringthis را می توان مشاهده کرد که هنوز هم روشنفکران برای حفظ بقا \"آزادی\" مشخصی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. None of these heterodox options are available to Ireland, say the wise heads.
[ترجمه گوگل]سران خردمند می گویند که هیچ یک از این گزینه های هترودوکسی در دسترس ایرلند نیست
[ترجمه ترگمان]سران خردمند می گویند: هیچ کدام از این موارد جدید برای ایرلند در دسترس نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet foreign support can not justify persecution of house churches and other heterodox sects.
[ترجمه گوگل]با این حال، حمایت خارجی نمی تواند آزار و اذیت کلیساهای خانگی و دیگر فرقه های دگرگرا را توجیه کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، حمایت خارجی نمی تواند آزار و اذیت کلیساهای خانه و دیگر فرقه های مختلف را توجیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Struggles aim at power and the imposition of a set of heterodox or orthodox norms and symbols.
[ترجمه گوگل]هدف مبارزات قدرت و تحمیل مجموعه ای از هنجارها و نمادهای هترودکس یا ارتدوکس است
[ترجمه ترگمان]هدف متعالی قدرت و تحمیل مجموعه ای از هنجارها و هنجارهای سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گمراه (صفت)
aberrant, perverse, astray, heterodox, devious, amiss, hell-bent, self-deluded

انگلیسی به انگلیسی

• unorthodox, different from commonly held beliefs or doctrines (especially pertaining to religion); holding an unorthodox belief or doctrine
heterodox beliefs, opinions, or ideas are different from the accepted or official ones; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دگراندیش ( شخص ) ( متفاوت از یا مخالف با باورها یا استانداردهای پذیرفته شده در جامعه یا نظام باورهای افراد )
زندیق، مرتد
( of beliefs, ideas, or activities ) different to and opposing generally accepted beliefs or standards
صفت، رسمی
( باورها، ایده ها یا فعالیت ها ) متفاوت و مخالف باورها یا استانداردهای پذیرفته شده عمومی
...
[مشاهده متن کامل]

هترودوکس، واژه ای یونانی به معنای نامتعارف و خلاف جریان اصلی و رایج است. بیشتر متفکران و مکاتبی که با صفت هترودوکس از آنها یاد می شود، رویکردی در تقابل آشکار با تفکرات متعارف و رایج زمان خود داشته اند. در اصل این صفت به افراد و تفکراتی گفته می شود که در پی بدعت گذاری در موضوعی برخلاف روال رایج بوده اند.
His opinions have always been distinctly heterodox.
Compare;
orthodox

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/heterodox
( عقیده ) نامتعارف
دگر اندیش
بدعت گذار

بپرس