heir

/ˈer//eə/

معنی: واری، اری بر، حاصل، میرای بر، اری بردن، جانشین شدن
معانی دیگر: وارث، میراث بر، ارث بر، ریگمند، مرده ریگ بر، (مجازی) جانشین، پیایند، وارک، میراک بر، ارک بر، ارک بردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: heirless (adj.)
(1) تعریف: a person who receives or has the right to receive, upon another's death, that person's rank or property.

(2) تعریف: a person perceived as continuing a particular tradition or style.

- an author's literary heir
[ترجمه گوگل] وارث ادبی یک نویسنده
[ترجمه ترگمان] * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. heir cruelty to animals filled me with nausea
ظلم آنها به حیوانات مرا منزجر کرد.

2. heir own house
خانه ی خودشان

3. heir to the throne
وارث تاج و تخت

4. an heir presumptive
وارث احتمالی

5. immediate heir
وارث بلافصل

6. a direct heir
وارث بلافصل

7. his sole heir
تنها وارث او

8. he considered himself the natural heir of the slain dictator
او خود را جانشین طبیعی دیکتاتور مقتول می دانست.

9. Her duty was to produce an heir to the throne.
[ترجمه امیرحسین] وظیفه اش این بود بچه برای وراثت تاج و تخت بیاورد
|
[ترجمه گوگل]وظیفه او ایجاد وارث تاج و تخت بود
[ترجمه ترگمان]وظیفه او این بود که وارث تاج و تخت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By producing an heir, the Queen effectively removed her cousin's hopes of succeeding to the throne.
[ترجمه گوگل]ملکه با ایجاد یک وارث، امیدهای پسر عموی خود را برای رسیدن به تاج و تخت از بین برد
[ترجمه ترگمان]ملکه با تولید یک وارث، به طور موثر امید دختر عمه اش را به جانشینی تخت از میان برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The treaty of Troyes made Henry V heir to the crown of France.
[ترجمه گوگل]معاهده تروا هانری پنجم را وارث تاج فرانسه کرد
[ترجمه ترگمان]پیمان of، هنری پنجم را وارث تاج و تخت فرانسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The only daughter took as heir.
[ترجمه گوگل]تنها دختر به عنوان وارث
[ترجمه ترگمان] تنها دخترش وارث شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The French finance minister is heir to a tradition of central control that goes back to Louis XIV's minister, Colbert.
[ترجمه گوگل]وزیر دارایی فرانسه وارث سنت کنترل مرکزی است که به وزیر لوئی چهاردهم، کولبر، برمی گردد
[ترجمه ترگمان]وزیر دارایی فرانسه وارث سنت کنترل مرکزی است که به سمت وزیر لویی چهاردهم، کولبر، برمی گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was the legal heir to the throne.
[ترجمه گوگل]او وارث قانونی تاج و تخت بود
[ترجمه ترگمان]اون وارث قانونی تخت پادشاهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has no heir to leave his fortune to.
[ترجمه گوگل]او وارثی ندارد که ثروتش را به او بسپارد
[ترجمه ترگمان]او وارث ثروت خود نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Richard was his father's only heir, as he had no brothers or sisters.
[ترجمه گوگل]ریچارد تنها وارث پدرش بود، زیرا او هیچ برادر یا خواهری نداشت
[ترجمه ترگمان]ریچارد تنها وارث پدرش بود، چون برادر یا خواهری نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The young prince is the heir to a vast estate in the west of the country.
[ترجمه گوگل]شاهزاده جوان وارث املاک وسیعی در غرب کشور است
[ترجمه ترگمان]شاهزاده جوان وارث یک ملک وسیع در غرب کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Who was the true heir to the throne?
[ترجمه گوگل]وارث واقعی تاج و تخت چه کسی بود؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی وارث تاج و تخت سلطنت بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. At the age of twenty he fell heir to a large estate.
[ترجمه گوگل]در سن بیست سالگی وارث یک املاک بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]در بیست سالگی، وارث ملک بزرگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واری (اسم)
devisee, heir, heritor

اری بر (اسم)
devisee, heir, heritor, legatee

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

میرای بر (اسم)
heir, legatee

اری بردن (فعل)
heir

جانشین شدن (فعل)
displace, surrogate, heir, inherit, supersede

تخصصی

[حقوق] وارث

انگلیسی به انگلیسی

• one who inherits the property or position of another, inheritor, successor, beneficiary
someone's heir is the person who will inherit their money, property, or title when they die.
if someone or something is the heir of a person or system that was important in the past, they continue to think or work in the way of that person or system.

پیشنهاد کاربران

/ˈer/
/eə/
لطفا به تلفظ توجه فرمایید .
/h/ تلفظ نمی شود
heir 2 ( n ) =a person who is thought to continue the work or a tradition started by sb else, e. g. the president's political heirs.
heir
heir 1 ( n ) ( ɛr ) heiress ( n ) ( ɛrəs ) =a person who has the legal right to receive sb's property, money, or title when that person dies, e. g. the heir to the throne.
heir
وارث، جانشین
با سلام
اشتباه تایپی در واژه نامه وجود دارد، لطفا اصلاح شود:
�معنی: واری، اری بر، حاصل، میرای بر، اری بردن، جانشین شدن�
به جای �واری، اری بر، میرای بر، اری بردن�
باید نوشته شود وارث، ارث بر، میراث بر، ارث بردن.
کاربر امیررضا درست گفته است
این کلمه فعل نیست و فقط اسم ( noun ) است. بنابراین ارث بردن ترجمه کاملا غلطی برای این واژه است
در حقوق اساسی جانشین پادشاه ودر حقوق مدنی وارث معنی می شود.

The rightful heir = جانشین راستین / وارث محقق
heir to throne = وارث تاج و تخت
. . . heir to = وارثِ. . .
فقط وارث، فعل نیست
جانشین، ولیعهد
وارث
ترجمه شما غلط نوشته شده. "ارث بردن" و "وارث" صحیح است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس