heed

/ˈhiːd//hiːd/

معنی: رعایت، اعتناء، توجه، مراعات، ملاحظه کردن، اعتناء کردن به، محل گذاشتن به
معانی دیگر: (به پند یا هشدار یا اخطار و غیره) گوش فرادادن، پروا کردن، اعتنا کردن، ارزش داد کردن، توجه کردن، باک داشتن، وقع گذاری، ارزش دادن، حرف شنوی، ملاحظه، اعتناکردن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heeds, heeding, heeded
• : تعریف: to give one's attention to; take notice of.
مترادف: attend, listen to, mark, mind, take note of
متضاد: disregard, neglect
مشابه: abide by, consider, obey, observe, regard, remark, take

- Heed my warning.
[ترجمه گوگل] به هشدار من توجه کن
[ترجمه ترگمان] به اخطار من گوش بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give one's attention, as to advice or direction.
مترادف: attend, mind, regard
مشابه: listen
اسم ( noun )
مشتقات: heedful (adj.), heedfully (adv.), heeder (n.), heedfulness (n.)
• : تعریف: careful notice; attention with consideration.
مترادف: attention, consideration, notice, thought
مشابه: care, caution, mind, observation

جمله های نمونه

1. take heed of what you do!
مواظب کارهای خود باش !

2. dear child, heed your mother's words!
بچه جان،حرف مادرت بشنو!

3. they didn't heed my warning and jumped into the roaring river
آنان به هشدار من اعتنایی نکردند و پریدند توی رودخانه ی خروشان.

4. he paid no heed to my repeated warnings
به هشدارهای مکرر من گوش نکرد.

5. we did not heed his admonition
به پند او توجهی نکردیم.

6. we did not heed his warning
به هشدار او توجهی نکردیم.

7. you can either heed my words or show boredom
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

8. but he paid no heed to what i said
اما به گفته های من توجهی نکرد.

9. those who did not heed the lessons of history came to grief
آنان که از درس های تاریخ عبرت نبردند به فلاکت رسیدند.

10. he was arrogant and would not heed the elders' advice
او گردن فراز بود و به پند پیران گوش فرا نمی داد.

11. Tom paid no heed to her warning.
[ترجمه گوگل]تام به هشدار او توجهی نکرد
[ترجمه ترگمان]تام اعتنایی به هشدار او نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I paid no heed at the time but later I had cause to remember what he'd said.
[ترجمه گوگل]من در آن زمان توجهی نکردم، اما بعداً دلیلی برای یادآوری آنچه او گفته بود داشتم
[ترجمه ترگمان]من به آن زمان توجهی نکردم، اما بعدا به خاطر می اوردم که چه گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She paid no heed to our warnings.
[ترجمه گوگل]او به هشدارهای ما توجهی نکرد
[ترجمه ترگمان]او اعتنایی به هشدارهای ما نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He didn't heed my advice.
[ترجمه گوگل]او به توصیه من توجه نکرد
[ترجمه ترگمان]او به نصیحت من توجه نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They failed to heed a warning about the dangerous currents in the river.
[ترجمه گوگل]آنها به هشدار در مورد جریان های خطرناک در رودخانه توجه نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند به یک هشدار در مورد جریان های خطرناک رودخانه توجه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She didn't heed my warning.
[ترجمه گوگل]او به هشدار من توجه نکرد
[ترجمه ترگمان]او به هشدار من توجه نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The government was taking little heed of these threats.
[ترجمه گوگل]دولت توجه چندانی به این تهدیدها نمی کرد
[ترجمه ترگمان]دولت به این تهدیدها اعتنا نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. But what if the government takes no heed?
[ترجمه گوگل]اما اگر دولت توجهی نکند چه؟
[ترجمه ترگمان]اما اگه دولت هیچ توجهی نداشته باشه چی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Small businesses would be wise to take heed of the warnings contained in the Chancellor's speech.
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای کوچک عاقلانه است که به هشدارهای موجود در سخنرانی صدراعظم توجه کنند
[ترجمه ترگمان]کسب و کاره ای کوچک عاقلانه است که به هشدارهای مربوط به سخنرانی وزیر توجه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رعایت (اسم)
regard, observance, heed, observation

اعتناء (اسم)
heed

توجه (اسم)
attention, tendency, remark, tent, advertence, consideration, regard, care, notice, advertency, favor, keep, notation, assiduity, tendance, heed, attendance

مراعات (اسم)
assistance, consideration, regard, observance, heed

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

اعتناء کردن به (فعل)
regard, mind, heed

محل گذاشتن به (فعل)
heed

انگلیسی به انگلیسی

• attention, consideration, thought
pay attention; listen
if you heed someone's advice, you pay attention to it; a formal word.
if you take heed of what someone says or if you pay heed to them, you consider carefully what they say; a formal word.

پیشنهاد کاربران

VERB
معنای آبادیس:
( به پند یا هشدار یا اخطار و غیره ) گوش فرادادن - اعتنا کردن - وقع گذاشتن - ارزش دادن - حرف شنوی داشتن - اعتناکردن به - محل گذاشتن به - اهمیت قائل شدن برای ( پند یا هشدار یا اخطار و غیره )
...
[مشاهده متن کامل]

SYN:
mind - pay attention to
💠 Biden inches away from Netanyahu as Israeli PM fails to heed US on Gaza
. . . We’re not dealing with the old Benjamin Netanyahu, ” said Aaron David Miller, a former state department analyst, negotiator and adviser on Middle East issues who has worked for several administrations. The risk - averse Israeli prime minister would take one step backward, one step forward and one step to the side.
We’re dealing with a different incarnation. He’s almost desperate to keep his coalition and prioritises it above all else even at the risk of incurring suspicion, mistrust, the anger of an American president. We’re five months into this and you’ve yet to see the administration impose any cost or consequence.

heed ( v, n ) ( hid ) =to pay careful attention to sb's advice, e. g. If only they had heeded his warnings. heedful ( adj ) =paying careful attention to sth sb, heedless ( adj ) , heedlessly ( adv )
heed
توجه، توجه دقیق
توجه کردن به، اعتنا کردن به، گوش کردن به، دقت کردن به، توجه، اعتنا، دقت
Sin:
1. pay attention to
2. Attention or notice
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : heed
✅️ اسم ( noun ) : heed
✅️ صفت ( adjective ) : heedful / heedless
✅️ قید ( adverb ) : heedfully / heedlessly
اعتنا کردن، توجه کردن به اخطار یا نصیحت ( v )
Heedless : به اعتنا و بی توجه به اخطار یا نصیحت ( adj )
Heedful : مواظب، متوجه و با اعتنا به اخطار و نصیحت ( adj )
to pay attention to someone’s advice or warning
توجه کردن
The will of the people has been heard, and the will of the people has been heeded.
جدی گرفتن هشدار و اخطار و ملاحظه کردن اون
اهمیت دادن، گوش کردن، تبعیت کردن، فرمانبرداری کردن
توجه، اعتنا کردن ( به ) ، محل گذاشتن، ملاحظه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس