headache

/ˈheˌdek//ˈhedeɪk/

معنی: سردرد، درد سر
معانی دیگر: (عامیانه) دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه، خشخاش وحشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a pain in the head.
مشابه: migraine

- I usually take aspirin when I have a headache.
[ترجمه مانی] معمولا وقتی سر درد دارم آسپرین میخورم
|
[ترجمه گوگل] من معمولا در هنگام سردرد آسپرین مصرف می کنم
[ترجمه ترگمان] وقتی سردرد دارم معمولا آسپرین می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- An intense headache often accompanies the flu.
[ترجمه مانی] سردرد شدید اغلب همراه با آنفولانزا می آید
|
[ترجمه گوگل] سردرد شدید اغلب با آنفولانزا همراه است
[ترجمه ترگمان] درد شدید اغلب همراه با آنفولانزا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Would you stop making that noise? You're giving me a headache!
[ترجمه مانی] میشه سر و صدا نکنید ؟ سرو صدا باعث سردرد من میشه
|
[ترجمه فرید] آیا سر و صدا را متوقف می کنید شما به من احساس سردرد می دهید!
|
[ترجمه Hosna] میشه سر و صدا نکنید؟ با اینکار باعث سردرد من میشید.
|
[ترجمه گوگل] آیا آن صدا را متوقف می کنی؟ داری سردردم میکنی!
[ترجمه ترگمان] میشه اینقدر سر و صدا نکنی؟ داری سرم درد می کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) an annoying or troublesome person or thing.
مترادف: pain
مشابه: bother, nuisance, peeve, pest, trial

- He can be a real headache when he's in one of his moods.
[ترجمه گوگل] او زمانی که در یکی از حالات روحی خود باشد می تواند یک سردرد واقعی باشد
[ترجمه ترگمان] وقتی در یکی از moods باشد می تواند سردرد واقعی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Filling out these forms is such a headache!
[ترجمه گوگل] پر کردن این فرم ها خیلی دردناک است!
[ترجمه ترگمان] پر کردن این فرم ها دردسر بزرگی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. headache is a symptom of many diseases
سردرد نشانه ی بسیاری از بیماری ها است.

2. headache vexed her all day
سردرد تمام روز او را رنج داد.

3. my headache is gone
سردردم خوب شده است.

4. a dull headache
سردرد خفیف

5. a splitting headache
سردرد شدید

6. a wicked headache
سردرد شدید

7. an awful headache
سردرد شدید (وحشتناک)

8. i shammed headache
وانمود کردم که سردرد دارم.

9. the morning-after headache
سردرد صبح بعد

10. aspirin helps a headache
آسپرین سردرد را چاره می کند.

11. he has a headache from the extended dissipating of the night before
به خاطر می خوارگی ممتد شب پیش سردرد دارد.

12. i have a headache and there is a dinning sound in my ears
سردرد دارم و گوشم صدا می دهد.

13. to have a headache
سردرد داشتن

14. the noise exacerbated my headache
سروصدا سر درد مرا بدتر کرد.

15. . . . one-sided love is a headache
. . . که یکسر مهربانی درد سر بی

16. all that commotion gave me a headache
از آن همه سرو صدا سرم درد گرفت.

17. pari said that she had a headache
پری گفت که سرش درد می کند.

18. this noise is conducive to a headache
این سروصدا باعث سردرد می شود.

19. that trip was nothing but a long headache
آن مسافرت چیزی جز دردسر طولانی نبود.

20. the negotiations continued without any hitch or headache
مذاکرات بدون هیچگونه گیر یا دردسر ادامه یافت.

21. he left earlier with the plea of a headache
به بهانه ی سردرد زودتر رفت.

22. the bustle of the airport gave me a headache
آمد و رفت و سر و صدای فرودگاه سرم را درد آورد.

23. listening to those women jabbering away gave me a headache
گوش دادن به ور ور آن زن ها به من سر درد داد.

24. She was suffering from a headache.
[ترجمه گوگل]او از سردرد رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از سردرد رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She has a headache and is rather indisposed.
[ترجمه گوگل]او سردرد دارد و نسبتاً بی قرار است
[ترجمه ترگمان]سرش درد می کند و کمی ناخوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He was constantly tormented with headache.
[ترجمه گوگل]مدام از سردرد رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او پیوسته از سردرد رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. His bad temper was aggravated by his headache.
[ترجمه گوگل]بدخلقی او با سردردش تشدید شد
[ترجمه ترگمان]از سردردش شدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I didn't attend the meeting owing to the headache.
[ترجمه گوگل]به دلیل سردرد در جلسه شرکت نکردم
[ترجمه ترگمان]من به خاطر سردرد به این جلسه حضور نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I'm going out to walk off this headache.
[ترجمه گوگل]من میرم بیرون تا از این سردرد خلاص بشم
[ترجمه ترگمان]می خواهم از این سردرد بیرون بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سردرد (اسم)
headache, migraine

درد سر (اسم)
inconvenience, headache

انگلیسی به انگلیسی

• pain in the head
if you have a headache, you have a pain in your head.
if you say that something is a headache, you mean that it causes you difficulty or worry.

پیشنهاد کاربران

headache: سردرد
دردسر that is not my headache
دردسرساز
وقتی چیزی خیلی اذیتت میکنه مثلاً یاد گرفتن گرامر انگلیسی headache است.
درد و سر و زحمت

Ache به معنای درد است و هر عضو بدن را قبلش بنویسی میشه . . . . . . درد. مثلا:
Headache سردرد
Stomachache دل درد

Headache/هِدِیْکْ/سر درد.
برای یادسپاری بهتر فرض کنید دو کلمه داریم به نام های هِد ( سر ) و کیک که ترکیب آن شده هِدِیْکْ، اما داستان آن به این صورت در نظر بگیرید که اگر فوتبالیستی قبل از مسابقه کیک بخورد و در طول بازی فقط یک بار هد بزند بعد از بازی دچار هدکیک که بطور خلاصه هِدِیْکْ می شود البته برای عمیق شدن یادگیری باید از تکنیک تصور کردن صحنه های داستان استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

به معنایی پرو خیلی شدی
دلمشغولی
سر درد گرفتم
سردرد
I have severe headaches
سر درد شدیدی دارم
سر درد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس