have something on the brain

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to be preoccupied with.

- He has girls on the brain.
[ترجمه زینب سرآمد] دائم به دخترا فکر می کند.
|
[ترجمه گوگل] او دخترانی روی مغز دارد
[ترجمه ترگمان] اون توی مغز دختر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

Think about something continually or too much
e. g. You've got cars on the brain. Can't we talk about something else for a change?
دائما روی چیزی فکر کردن، روی چیزی وسواس داشتن
مدام به چیزی فکر کردن
روی یه فکری قفل کردن
( غیر رسمی ) نمی تونی از فکر کردن یا حرف زدن در مورد چیزی دست برداری
مجذوب بودن

بپرس