haphazard

/hæpˈhæzərd//hæpˈhæzəd/

معنی: تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف
معانی دیگر: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not organized or based on reason or logic; without aim or purpose.
مترادف: erratic, illogical, unmethodical, unsystematic
متضاد: methodical
مشابه: aimless, arbitrary, careless, desultory, disordered, hit-or-miss, random, slapdash, sloppy

- She has a haphazard way of doing the job, but at least she gets it done.
[ترجمه گوگل] او روشی نامنظم برای انجام کار دارد، اما حداقل آن را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] اون یه راه تصادفی داره که کارش رو انجام بده، اما حداقل کاری که کرده رو انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The locker was filled with a haphazard pile of papers and books.
[ترجمه مرضیه] قفسه باکتابها وکاغذهای بهم ریخته پرشده بود
|
[ترجمه گوگل] کمد پر از انبوه کاغذ و کتاب بود
[ترجمه ترگمان] داخل کمد پر از کاغذ و کتاب و کتاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: by chance; haphazardly.
مترادف: erratically, illogically, unmethodically, unsystematically
مشابه: slapdash

- As he undressed, he threw his clothes haphazard on the floor.
[ترجمه گوگل] در حالی که لباسش را در می آورد، لباس هایش را به طور تصادفی روی زمین انداخت
[ترجمه ترگمان] وقتی لباسش را درآورد، لباس های خود را روی زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: haphazardness (n.)
• : تعریف: chance or accident.
مترادف: accident, chance, coincidence, happenstance
مشابه: fortune, luck, serendipity

جمله های نمونه

1. they met by the haphazard of chance
آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.

2. the selection of the team members was haphazard
گزینش اعضای تیم بدون حساب و کتاب انجام شد.

3. I continued my studies in a rather haphazard way.
[ترجمه گوگل]تحصیلاتم را به روشی نسبتاً تصادفی ادامه دادم
[ترجمه ترگمان]من به طور تصادفی به تحقیقات خود ادامه دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Files have been stored in such a haphazard manner that they are impossible to find.
[ترجمه arezoo] فایل ها بدون برنامه ذخیره شده اند به گونه ای که غیرممکن است که پیدا شوند.
|
[ترجمه گوگل]فایل ها به گونه ای تصادفی ذخیره شده اند که یافتن آنها غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]پرونده ها به گونه ای تصادفی ذخیره شده اند که پیدا کردن آن ها غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The TV series continues its haphazard meander around the globe - this week it will be in Portugal.
[ترجمه گوگل]این مجموعه تلویزیونی به پیچ و خم های تصادفی خود در سراسر جهان ادامه می دهد - این هفته در پرتغال خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این مجموعه تلویزیونی به مارپیچ haphazard در سرتاسر جهان ادامه می دهد - این هفته در پرتغال خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The town had grown in a somewhat haphazard way.
[ترجمه گوگل]شهر به شکلی تصادفی رشد کرده بود
[ترجمه ترگمان]شهر به طور تصادفی رشد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government's approach to the problem was haphazard.
[ترجمه گوگل]رویکرد دولت به این مشکل اتفاقی بود
[ترجمه ترگمان]رویکرد دولت به این مشکل، اتفاقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The investigation does seem haphazard.
[ترجمه گوگل]تحقیقات اتفاقی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]این تحقیقات بی هدف به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Educational provision in the country is haphazard.
[ترجمه گوگل]ارائه خدمات آموزشی در کشور اتفاقی است
[ترجمه ترگمان]مقررات آموزشی در این کشور تصادفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. New employees have to deal with a haphazard filing system.
[ترجمه گوگل]کارمندان جدید باید با یک سیستم پرونده تصادفی برخورد کنند
[ترجمه ترگمان]کارمندان جدید باید با یک سیستم بایگانی اتفاقی سر و کار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In between, I continued my studies in a haphazard way for they never really interested me, knowing in advance my fate.
[ترجمه گوگل]در این بین، من به طور تصادفی به تحصیل ادامه دادم، زیرا آنها هرگز واقعاً به من علاقه نداشتند، زیرا از قبل از سرنوشت من مطلع بودند
[ترجمه ترگمان]در بین آن ها، مطالعات خود را به شیوه ای تصادفی ادامه دادم، زیرا آن ها هرگز به من علاقه مند نبودند، و می دانستم که سرنوشت خود را پیش خواهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Because of the haphazard way infertility is managed, thousands of couples are in a similar situation.
[ترجمه گوگل]به دلیل روش های تصادفی مدیریت ناباروری، هزاران زوج در وضعیت مشابهی قرار دارند
[ترجمه ترگمان]به دلیل روش تصادفی ناباروری، هزاران زوج در یک وضعیت مشابه قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In this haphazard way we progressed into the afternoon, and started work on the long encircling fence.
[ترجمه گوگل]به این روش تصادفی تا بعدازظهر پیش رفتیم و کار را روی حصار دور طولانی شروع کردیم
[ترجمه ترگمان]در این راه تصادفی، ما به بعد از ظهر پیشرفت کردیم و شروع به کار بر روی حصار encircling کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Information about local candidates was fairly haphazard.
[ترجمه گوگل]اطلاعات مربوط به نامزدهای محلی نسبتاً تصادفی بود
[ترجمه ترگمان]اطلاعات درباره نامزدهای محلی تقریبا اتفاقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A track led her through haphazard planting into a clearing where three shacks listed companionably on limestone supports.
[ترجمه گوگل]یک مسیر او را از طریق کاشت تصادفی به داخل محوطه ای هدایت کرد که در آن سه آلونک به صورت همراه روی تکیه گاه های سنگ آهک فهرست شده بودند
[ترجمه ترگمان]یک مسیر او را از میان کاشت اتفاقی که در آن سه کلبه های چوبی نصب شده روی تکیه گاه سنگ آهک قرار داشت، به راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادفی (صفت)
chance, accidental, random, casual, fortuitous, contingent, haphazard, by-the-way, chanceful, circumstantial, temerarious

اتفاقی (صفت)
chance, accidental, casual, fortuitous, stochastic, haphazard, chanceful, chancy, chromatic, extrinsic, fluky

برحسب تصادف (قید)
haphazard, happy-go-lucky, hit-or-miss

انگلیسی به انگلیسی

• random, irregular; lacking order or direction
something that is haphazard is not organized according to a plan.

پیشنهاد کاربران

گاهی، گهگاهی، گاه گداری، هرازگاهی، هر چندوقت یکبار
شلخته
arbitrary
Haphazard record - keeping made it difficult for the agency
ًضبط اتفاقی کار رو واسه آژانس سخت کرد
haphazard ( adj ) ( h�pˈh�zərd ) =with no particular order or plan; not organized well, e. g. The books had been piled on the shelves in a haphazard fashion. haphazardly ( adv )
haphazard
Definition:
adj
1 ) lacking any obvious principle of organization.
2 ) not having an obvious order or plan
3 ) lacking order or purpose; not planned
4 ) happening by chance with no cause or reason
...
[مشاهده متن کامل]

🗣️ [هَپ هَزِرْد]
SYN:
unsystematic - random - unplanned
بی حساب و کتاب - الله بختکی - اتفاقی - شانسی - رندوم
e. g.
💠 How The Aging Process Can Affect Digestion?
As we age, the nerves and muscles in the gastrointestinal ( GI ) tract can start to glitch, resulting in changes to how our digestive organs function individually and work together — usually, this translates into the digestion process itself becoming sluggish and communication signals between digestive organs getting haphazard.
💠 He tackled the problem in a typically haphazard manner.
💠 Her cabinets were stuffed with a haphazard jumble of books, clothes, tins of soup, and papers.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : haphazardness
✅️ صفت ( adjective ) : haphazard
✅️ قید ( adverb ) : haphazardly
( صفت ) اتفاقی - تصادفی - سرسری - با بی نظمی و بی دقت - رندوم
By chance = By the haphazard
◀️ The selection of the team members was haphazard : گزینش اعضای تیم بدون حساب و کتاب انجام شد.
◀️ They met by the haphazard of chance : آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ Books were piled on shelves haphazardly : کتاب ها را بدون نظم و ترتیب روی میز انباشته کرده بودند.
◀️ We were given a haphazard tour of the city : یک تور ( گذشت و گذار ) تصادفی در شهر به ما داده شد.
◀️ a haphazard procedure : یک رویه تصادفی
HAPHAZARDLY به طور اتفاقی و تصادفی

بی نظم
هردمبیل
هر دم بیل دلقک تهران در عصر ناصری بود. او مردی خوش ذوق بود و کلمات و مطالب جالبی بر زبان می آورد. هرجا نمایان می شد، پیرامونش گرد می آمدند و از شوخی و متلک های او می خندیدند.
وی را جزو دلقک های سیار شهر طهران محسوب کرده اند. به نظر می رسد که دلقک های سیار دلقک هایی بوده اند که در نقاط مختلف شهر طهران و برای مردم عادی به لودگی و مسخرگی می پرداخته اند و آنها را راهی به دربار شاهان نبوده است. از جمله این قبیل دلقک های طهران قدیم، به جز هردمبیل، می توان به افرادی همچون پهلوان کچل، میرزا زکیخان، مهدی حمال و شغال الملک اشاره کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصر نجمی در کتاب طهران عهد ناصری می نویسد:
هرکجا که [هردمبیل] ظاهر می گردید، مردم پیرامونش جمع می شدند و از سخنان او که گاهی توأم با طنز و شوخی و متلک و حرف های نیشدار بود، بهره مند می گردیدند.
( ریشه شناسی ) =طبق لغت نامه دهخدا، مرکب از دو کلمه �هردن� به معنی گاهگاه و �بیر� به معنی یک است: یعنی بدون نظم. نه بترتیب نیکو. نه بنظم شایسته. بی رویه. بی معنی. نابجای. چرند. عوام هردمبیل و هردنبیل گویند.
الله بختی

سهل انگاری، بی دقتی
. susan completed the assignment in a haphazard way
سوزان تکالیفش را با سهل انگاری ( بی دقتی ) به اتمام رساند.
یلخی، کیلویی
اتفاقی. بدون قاعده
a hodgepodge of family photos haphazardly arranged on a table
Indiscriminate
بی دقت، بی نظم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس