handed


دست دار، تهى دست، دست و دل باز، با سخاوت
handed_
پسوند: - دست، - دستی [left-handed و two-handed]

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to the preference for or dexterity in using one hand rather than the other (usu. used in combination).

- left-handed golf clubs
[ترجمه گوگل] چوب گلف چپ دست
[ترجمه ترگمان] گلف به دست چپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pertaining to the number of participants engaged or required in an activity (usu. used in combination).

- a single-handed achievement
[ترجمه گوگل] یک دستاورد یک دست
[ترجمه ترگمان] یک موفقیت دست یابی به دست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a four-handed game of bridge
[ترجمه گوگل] یک بازی چهار دستی بریج
[ترجمه ترگمان] یک بازی چهار دست داده شده از پل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he handed in his resignation
او استعفای خود را تسلیم کرد.

2. he handed me the money
او پول را به من رد کرد.

3. he handed on the information to us
او اطلاعات را به ما می رساند.

4. it handed them a laugh
آن موجب خنده ی آنها شد.

5. his courage handed us victory
شجاعت او برایمان پیروزی آورد.

6. they came back from their forage empty handed
آن ها از جستجو برای آذوقه دست خالی برگشتند.

7. i had scarcely read the letter when they handed me another one
هنوز نامه را نخوانده بودم که یک نامه ی دیگر به دستم دادند.

8. She handed in her resignation following the dispute over company policy.
[ترجمه گوگل]او در پی اختلاف بر سر سیاست شرکت استعفای خود را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او استعفای خود را به دنبال اختلاف بر سر سیاست شرکت تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Campaigners handed out leaflets on passive smoking.
[ترجمه گوگل]کمپین ها اعلامیه هایی در مورد سیگار کشیدن غیرفعال پخش کردند
[ترجمه ترگمان]مبارزان برشورهایی را در مورد سیگار غیر فعال توزیع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Demonstrators handed out leaflets to passers-by.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان اعلامیه هایی را به عابران پخش کردند
[ترجمه ترگمان]تظاهرات کنندگان برگه های تبلیغاتی را به عابران تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They handed the flower around in quick order.
[ترجمه گوگل]آنها گل را سریع به اطراف دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها گل را به سرعت تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. John handed round the plate of sandwiches.
[ترجمه گوگل]جان بشقاب ساندویچ ها را گرد آورد
[ترجمه ترگمان]جان بشقاب ساندویچ را به دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The management handed back his few possessions.
[ترجمه گوگل]مدیریت دارایی اندک او را پس داد
[ترجمه ترگمان]مدیریت چند دارایی او را به او پس داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They handed the flower round in quick order.
[ترجمه گوگل]آنها گل را به ترتیب سریع تحویل دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها به سرعت گل را تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm supposed to have handed in a first draft of my dissertation.
[ترجمه گوگل]قرار است اولین پیش نویس پایان نامه ام را تحویل داده باشم
[ترجمه ترگمان]قرار بود مقاله اول of را به او بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She ogled me when handed me a glass of wine.
[ترجمه گوگل]وقتی لیوانی شراب به من داد نگاهم کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی یک لیوان شراب به دستم داد، چشمکی به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a hand or hands; of or pertaining to the use of a particular hand; pertaining to the number of participants in a game

پیشنهاد کاربران

دست به دست کردن
تسلیم کردن ، تحویل دادن
دست نگهداشتن

بپرس