hand down

/ˈhændˈdaʊn//hænddaʊn/

معنی: بتواتر رساندن، پشت درپشت چیزی را رساندن
معانی دیگر: 1- به ارث گذاشتن، ارزانی داشتن 2- اعلام کردن، (در دادگاه و غیره) داوری کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to give to one's children or successors.
مترادف: bequeath, leave, will

جمله های نمونه

1. Will you please hand down that book from the shelf?
[ترجمه گوگل]لطفاً آن کتاب را از قفسه تحویل می دهید؟
[ترجمه ترگمان]میشه لطفا اون کتاب رو از قفسه پایین بیاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She brought her hand down on the water with a smack.
[ترجمه گوگل]دستش را روی آب پایین آورد
[ترجمه ترگمان]با صدای محکمی دستش را روی آب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She smacked her hand down on to the table.
[ترجمه گوگل]دستش را روی میز کوبید
[ترجمه ترگمان]دستش را روی میز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is expected soon to hand down a ruling.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که او به زودی حکمی را صادر کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که او به زودی یک حکم صادر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Again he slapped his hand down on the book.
[ترجمه گوگل]دوباره دستش را روی کتاب کوبید
[ترجمه ترگمان]دوباره دستش را روی کتاب کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He reached his hand down to tilt her chin or did she raise it to anticipate him?
[ترجمه گوگل]دستش را پایین آورد تا چانه اش را کج کند یا او برای پیش بینی او آن را بلند کرد؟
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد تا چانه اش را کج کند، یا آن را بلند کرد تا او را پیش بینی کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He played with his hand down, he was a coverage guy, he pass-rushed.
[ترجمه گوگل]با دستش پایین بازی می کرد، آدم پوششی بود، رد می شد
[ترجمه ترگمان]اون با دست خودش بازی می کرد، اون یه آدم تحت پوشش بود، اون خیلی عجله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He put his hand down to the crutch of the camiknickers and he fumbled with the little buttons.
[ترجمه گوگل]دستش را روی چوب زیر بغل کامیکنیکرها گذاشت و با دکمه های کوچک دست زد
[ترجمه ترگمان]دستش را روی چوب زیر بغلش گذاشت و با تکمه های کوچک ورمی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He slammed his hand down on the top of the dressing table, causing some of the bottles to topple over.
[ترجمه گوگل]او دستش را روی میز آرایش به پایین کوبید و باعث شد تعدادی از بطری ها واژگون شوند
[ترجمه ترگمان]او دستش را روی میز توالت محکم کوبید و بعضی از بطری ها را برای واژگون کردن آن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The judge will hand down a verdict in January, the newspaper reported.
[ترجمه گوگل]این روزنامه گزارش داد که قاضی در ماه ژانویه حکم صادر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این روزنامه گزارش داد که قاضی در ماه ژانویه حکمی را صادر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He held his breath and pushed his hand down the bed to touch his night-gown.
[ترجمه گوگل]نفسش را حبس کرد و دستش را روی تخت فشار داد تا لباس شبش را لمس کند
[ترجمه ترگمان]نفسش را در سینه حبس کرد و دستش را روی تخت فشار داد تا لباس شبش را لمس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mrs Sweet reached her free hand down to his flies.
[ترجمه گوگل]خانم سویت دست آزاد خود را به سمت مگس هایش رساند
[ترجمه ترگمان]خانم Sweet دستش را به سوی مگس ها دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Geoffrey dropped his hand down and turned on the tumble drier, it jerked and rumbled behind Noddy.
[ترجمه گوگل]جفری دستش را پایین انداخت و خشک‌کن را روشن کرد، تکان خورد و پشت سر نادی غرش کرد
[ترجمه ترگمان]جفری دست او را پایین انداخت و به زمین فرو رفت و به عقب برگشت و غرشی کرد و از پشت سر غرغر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hand down please, mister Grant.
[ترجمه گوگل]خواهش می کنم، آقای گرانت
[ترجمه ترگمان] \"بشین، آقای\" گرنت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I am sure you can win the game hand down.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که شما می توانید بازی را با دست برنده شوید
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که میتونی دست بازی رو ببری پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بتواتر رساندن (فعل)
hand down

پشت در پشت چیزی را رساندن (فعل)
hand down

انگلیسی به انگلیسی

• bequeath, pass on, transmit in succession, will, transfer

پیشنهاد کاربران

دست به دست منتقل شدن ، سینه به سینه منتقل شدن
hand down = pass down
به میراث گذاشتن
به معنای تا اینجا کار و یا اختلاف فاحش هم هست
به ارث رسیدن چیزی مثلا رنگ چشم.
چیزی از کسی به کس دیگر رسیدن
from generation to generation
متواتر. تواتر
یکی از دلایل محکم بودن اسناد به ویژه در علوم دینی
مثل احادیث مبارکه الثقلین و سلسله الذهب که به دلیل متواتر بودن از احادیث موثق هستند.

تحویل دادن
تعیین کردن
از نسلی به نسل دیگر منتقل کردن
صادر کرد یا اعلام کردن ( مثلا قاضی در دادگاه )
The judge will hand down the final verdict in january
سینه به سینه منتقل کردن
اعلام کردن، ارائه کردن، واگذار کردن، اعطا کردن
انتقال دادن - منتقل کردن
دست به دست شدن چیزی، برای مثال مهارت یا رسمی که نسل به نسل دست به دست شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس