hound

/ˈhaʊnd//haʊnd/

معنی: سگ شکاری، سگ تازی، ادم منفور، با تازی شکار کردن، پاپی شدن، تعقیب کردن
معانی دیگر: (خودمانی) شیفته(ی کار بخصوص)، دیوانه ی چیزی، (سگ را) به حمله یا تعقیب واداشتن، به جان کسی (یا چیزی) انداختن، کیش کردن، پیگیری و آزار کردن، مرتب موی دماغ شدن، سیخونک زدن، ذله کردن، (عامیانه) هر سگ گوش آویخته و باریک اندام، آدم پست، آدم قابل تحقیر، آدم رذل، با سگ به شکار رفتن، (کشتی) گرز دکل، دکل گرز (هریک از دو برآمدگی سر دکل که طناب ها به آن گیر انداخته می شوند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a member of any of various breeds of hunting dogs, esp. one that has short hair, a deep voice, and long, drooping ears.
مشابه: basset, beagle, bloodhound, foxhound, greyhound, harrier, wolfhound

(2) تعریف: a dog of any kind.
مترادف: canine, dog
مشابه: pooch

(3) تعریف: (informal) a person who is enthusiastic about something; addict.
مترادف: addict, devotee, fanatic, nut
مشابه: enthusiast, fan

- a sports hound
[ترجمه رامین] یک دیوانه و شیفته ورزش
|
[ترجمه گوگل] یک سگ شکاری ورزشی
[ترجمه ترگمان] یه سگ تازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a contemptible person.
مترادف: dog
مشابه: blackguard, cad, scoundrel, villain
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hounds, hounding, hounded
مشتقات: hounder (n.)
(1) تعریف: to pursue or follow relentlessly.
مترادف: dog, hunt down
مشابه: chase, follow, pursue, trail

- The sheriff hounded the bandits through the desert.
[ترجمه شان] کلانتر سگ های تازی را ، به تعقیب راهزنان در صحرا ، واداشت.
|
[ترجمه رامین] کلانتر راهزنان را در سرتاسر بیابان دنبال کرد
|
[ترجمه گوگل] کلانتر راهزنان را در بیابان شکار کرد
[ترجمه ترگمان] کلانتر دزدان را در صحرا به دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to continuously harass or nag.
مترادف: badger, nag, pester
مشابه: annoy, beset, bother, worry

- He got his driver's license and now he's hounding his parents to buy him a car.
[ترجمه رامین] گواهینامه اش را گرفت و حالا به پدر مادرش پیله کرده براش اتومبیل بخرن
|
[ترجمه گوگل] او گواهينامه رانندگي اش را گرفت و حالا به دنبال پدر و مادرش است تا برايش ماشين بخرند
[ترجمه ترگمان] او گواهی نامه رانندگیش را گرفت و حالا به دنبال پدر و مادرش بود تا برای او ماشین بخرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The collection agency keeps hounding us for money.
[ترجمه گوگل] آژانس جمع آوری به دنبال پول ما را تعقیب می کند
[ترجمه ترگمان] اداره جمع آوری به دنبال پول ما را تعقیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The princess felt she was being hounded by the press wherever she went.
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم احساس می کرد که هر جا که می رود مورد تعقیب مطبوعات قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم احساس می کرد که هر جا که می رود تحت فشار قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a hound can wind a rabbit from far away
یک سگ تازی می تواند از راه دور رد بوی یک خرگوش را بگیرد.

2. a hound scenting game
سگ تازی که شکار را بو می کشد

3. to hound a dog at a rabbit
سگ را به دنبال خرگوش تازاندن

4. an autograph hound
دیوانه ی گردآوری امضا (بزرگان و مشاهیر)

5. The hound whipped out at the whistle.
[ترجمه Peter Strahm] سگ شکاری با صدای سوت بیرون امد.
|
[ترجمه گوگل]سگ شکاری با سوت شلاق زد
[ترجمه ترگمان]تازی در سوتش دمید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The hound nips at a rabbit.
[ترجمه Peter Strahm] سگ شکاری یک خرگوش را گاز میگیرد.
|
[ترجمه گوگل]سگ شکاری به خرگوش نیش می زند
[ترجمه ترگمان]سگ تازی سربه خرگوش نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My men have been sent everywhere to hound out the bastard.
[ترجمه گوگل]مردان من به همه جا فرستاده شده اند تا حرامزاده را شکار کنند
[ترجمه ترگمان]افراد من همه جا فرستاده شده اند تا آن حرامزاده را شکار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hound found the trail of the rabbit.
[ترجمه گوگل]سگ شکاری رد خرگوش را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]تازی رد خرگوش را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hound was quartering the woods.
[ترجمه Peter Strahm] سگ شکاری در جنگل ها تردد میکرد ( رفت و امد داشت ) .
|
[ترجمه گوگل]سگ شکاری در جنگل بود
[ترجمه ترگمان]آن تازی آن طرف جنگل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A hound was baying at the moon.
[ترجمه گوگل]یک سگ شکاری در حال تعلیق در ماه بود
[ترجمه ترگمان]یک سگ تازی در ماه پارس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A hound yelped briefly as a whip cracked.
[ترجمه گوگل]یک سگ شکاری با ترک خوردن شلاق کوتاهی داد زد
[ترجمه ترگمان]سگ شکاری زوزه کوتاهی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The police have promised to hound down those responsible for the explosion.
[ترجمه amir pasha zamani] پلیس قول داده است مسئولان انفجار را تعقیب و دستگیر کند
|
[ترجمه گوگل]پلیس وعده داده است که عاملان این انفجار را دستگیر کند
[ترجمه ترگمان]پلیس قول داده که آن کسانی را که مسئول انفجار بودند، نابود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hound bayed mournfully.
[ترجمه گوگل]سگ شکاری با اندوه کنار رفت
[ترجمه ترگمان]سگ تازی با حزن و اندوه از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The hound picked up the fox's smell and started to chase after it.
[ترجمه گوگل]سگ شکاری بوی روباه را گرفت و شروع به تعقیب آن کرد
[ترجمه ترگمان]تازی بوی روباه را بلند کرد و شروع به تعقیب آن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He ordered his hound to hark away when the fox was scurrying out of its cave.
[ترجمه گوگل]هنگامی که روباه از غار خود بیرون می‌رفت، به سگ شکاری خود دستور داد تا از آنجا فرار کند
[ترجمه ترگمان]دستور داد تا وقتی که روباه از غار خارج شد، آن تازی را صدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سگ شکاری (اسم)
gun dog, hound, ratch

سگ تازی (اسم)
hound, wolfhound

ادم منفور (اسم)
hound

با تازی شکار کردن (فعل)
hound

پاپی شدن (فعل)
persecute, hound, insist

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

انگلیسی به انگلیسی

• hunting dog; devotee, enthusiast, fan; scoundrel, villain
hunt down, pursue; bother, pester, nag, annoy
a hound is a type of dog used for hunting or racing.
if someone hounds you, they constantly disturb you or criticize you.

پیشنهاد کاربران

harass, badger, goad, harry, impel, persecute, pester, provoke
ایذا کردن دشمن، به ستوه اوردن اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، اذیت کردن، ( نظ ) . حملات پی درپی کردن، خسته کردن، علوم نظامی: ناراحت کردن دشمن. وادار کردن، بر ان داشتن، مجبور ساختن. اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن. تحریک کردن
...
[مشاهده متن کامل]

دامن زدن، برانگیختن، برافروختن، خشمگین کردن. تازی ( شکار ) ، سگ شکاری، سگ تازی، ادم منفور، باتازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن

● دست از سر کسی برنداشتن
تازی ( شکار ) ، سگ شکاری، سگ تازی، ادم منفور، باتازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن،
فردی که حریصانه/ مشتاقانه چیزی را تعقیب می کند.
he has a reputation as a publicity hound
بوی پرست. [ پ َ رَ ] ( نف مرکب ، اِ ) سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. ( برهان ) . سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی ، جانوران را پیدا کند و صید کند. و آن را یوزه نیز خوانند.
...
[مشاهده متن کامل]
چه یوزه نیز بمعنی جوینده و تفحص کننده باشد. ( آنندراج ) . سگی که بوی کرده ، جانور را بیابد و بوزه و بوزک نیز گویند. ( رشیدی ) . سگ شکاری و کلب معلم. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) . || پلنگ. || یوز. ( ناظم الاطباء ) . یوزپلنگ. ( فرهنگ فارسی معین ) . || کنایه از جن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ) . || کنایه از ملک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . فرشته. ملک. ( فرهنگ فارسی معین ) .

دامن گیر کردن
( خودمانی ) شیفته ( ی کار بخصوص ) ، دیوانه ی چیزی ، ( سگ را ) به حمله یا تعقیب واداشتن، به جان کسی ( یا چیزی ) انداختن، کیش کردن ، پیگیری و آزار کردن، مرتب موی دماغ شدن، سیخونک زدن، ذله کردن ، سگ تازی، سگ شکاری ، ( عامیانه ) هر سگ گوش آویخته و باریک اندام ، آدم پست، آدم قابل تحقیر، آدم رذل ، با سگ به شکار رفتن.
...
[مشاهده متن کامل]

( کشتی ) گرز دکل، دکل گرز ( هریک از دو برآمدگی سر دکل که طناب ها به آن گیر انداخته می شوند )

پی کسی یا چیزی رفتن
دنبال کسی یا چیزی رفتن
کسی یا چیزی را تعقیب کردن
عقب کسی یا چیزی رفتن
و معانی مشابه می توان ترجمه کرد
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید ❤️
A big fight between dogs
یه دعوا بین دوتا سگ
شخصی که مشتاق چیزی ست.
Information hound
شخصی که مشتاق فهمیدن اطلاعات است.
تحت فشار گذاشتن، روی کسی کلید کردن، قفلی زدن
سگ شکاری
A pack of baying hounds
یک دسته سگ شکاری

با پیله کردن به ستوه آوردن
To hound someone is to relentlessly pursue or pester them. . . . If people hound, they hunt, too, but just in an annoying way. A man can hound a woman by asking for a date 10 times. A hounding person is persistent and probably annoying.
اذیت کردن، مورد اذیت و آزار قرار دادن، رنجاندن
نام یکی از اشعار رابرت فرانسیس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس