hapless

/ˈhæpləs//ˈhæplɪs/

معنی: بی چاره
معانی دیگر: نگون بخت، بدبخت، فلک زده، بینوا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: haplessly (adv.), haplessness (n.)
• : تعریف: not favored by chance; unlucky; unfortunate.
مترادف: jinxed, luckless, unfortunate, unlucky
متضاد: lucky
مشابه: cursed, ill-fated, poor, star-crossed, unhappy

- He was a hapless fellow whose schemes never seemed to work out.
[ترجمه گوگل] او مردی بدبخت بود که به نظر نمی رسید نقشه هایش هرگز به نتیجه نرسید
[ترجمه ترگمان] او یک مرد بیچاره بود که هیچ وقت به نظر نمی رسید که این نقشه عملی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a hapless mother with four orphaned children
مادر سیه روزگار با چهار طفل یتیم

2. This hapless creature had never experienced a moment of pleasure.
[ترجمه گوگل]این موجود بدبخت هرگز یک لحظه لذت را تجربه نکرده بود
[ترجمه ترگمان]این موجود بیچاره هرگز یک لحظه لذت را تجربه نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The hapless passengers were stranded at the airport for three days.
[ترجمه گوگل]مسافران بدبخت سه روز در فرودگاه سرگردان بودند
[ترجمه ترگمان]این مسافران نگون بخت به مدت سه روز در فرودگاه به گل مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many children are hapless victims of this war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان قربانیان بدبخت این جنگ هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان قربانیان نگون بخت این جنگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All of them were hapless victims of this hurricane.
[ترجمه گوگل]همه آنها قربانیان بدبخت این طوفان بودند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها قربانیان بیچاره این طوفان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some were lost by hapless temps.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها به دلیل شرایط ناگوار گم شدند
[ترجمه ترگمان] بعضی از آدمای بیچاره گم شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hapless Sidney Barnett was found guilty of assault and severely reprimanded by the court.
[ترجمه گوگل]سیدنی بارنت بدبخت به جرم تجاوز مجرم شناخته شد و توسط دادگاه به شدت توبیخ شد
[ترجمه ترگمان]سیدنی بارنت hapless بدبخت در مورد حمله مجرم شناخته شد و به شدت توسط دادگاه مورد توبیخ قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hapless governor, who had vainly tried to uphold the sultan's authority, was beheaded by the janissaries in 180
[ترجمه گوگل]فرماندار بدبخت، که بیهوده تلاش کرده بود تا قدرت سلطان را حفظ کند، در سال 180 توسط ینیچرها سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]فرماندار نگون بخت که به عبث کوشیده بود قدرت سلطان را حفظ کند، در ۱۸۰ میلادی توسط the بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Several hapless hikers got caught in the snowstorm.
[ترجمه گوگل]چند کوهنورد بدبخت در طوفان برف گرفتار شدند
[ترجمه ترگمان]چندین کوهنورد دیگر در برف و بوران گیر افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Or, in keeping with theme week, the hapless Wile E. . Coyote in futile pursuit of the Roadrunner.
[ترجمه گوگل]یا، مطابق با هفته موضوعی، بدبخت Wile E کایوت در تعقیب بیهوده Roadrunner
[ترجمه ترگمان]یا، با نگاه داشتن در هفته تم، the Wile hapless، به طور بی هوده به دنبال the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The hapless matador eventually managed to leave the arena under heavy police protection; the fate of the bull was not documented.
[ترجمه گوگل]ماتادور بدبخت در نهایت توانست عرصه را تحت حفاظت شدید پلیس ترک کند سرنوشت گاو نر ثبت نشده است
[ترجمه ترگمان]The نگون بخت در نهایت توانست عرصه را تحت حمایت پلیس سنگین رها کند؛ سرنوشت این گاو ثبت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's like those alien stories where hapless travellers are beamed up by future scientists from other worlds.
[ترجمه گوگل]این مانند آن داستان های بیگانه است که در آن مسافران بدبخت توسط دانشمندان آینده از جهان های دیگر پرتو می شوند
[ترجمه ترگمان]مثل این داستان های فضایی است که مسافران بی نوا توسط دانشمندان آینده از دنیاهای دیگر می درخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Just as hapless as the plundering Norse overlord he'd been playing for the past few weeks!
[ترجمه گوگل]همانقدر بدبخت که ارباب اسکاندیناوی غارتگر او در چند هفته گذشته بازی می کرد!
[ترجمه ترگمان]درست مثل غارت overlord Norse Norse، او چند هفته گذشته مشغول بازی بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All went through him, and the hapless McCann, theoretically marking him, was out of his depth.
[ترجمه گوگل]همه از او گذشتند، و مک کان بدبخت، که از نظر نظری او را علامت گذاری می کرد، از عمق او خارج شد
[ترجمه ترگمان]همه از او گذشتند، و مکن پیر بیچاره که از لحاظ نظری او را علامت گذاری کرده بود، از اعماق وجودش خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی چاره (صفت)
forlorn, poor, shiftless, destitute, desperate, hapless, helpless, incurable, wretched

انگلیسی به انگلیسی

• unfortunate, unlucky, ill-fated
a hapless person is unlucky; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بخت برگشته
بد بیار ، بدشانس
یک کلمه ی رسمی هست و فقط قبل از اسم ها به کار می رود
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
( formal )
🔍 مترادف: unfortunate; unlucky
💡 معادل فارسی: بی چاره، بدبخت، فلک زده
✅ مثال: the hapless victims of the disaster were mostly children.
hapless
بیچاره
درمانده
بدبخت
فلک زده
پریشان روزگار
ill - starred, ill - fated, unlucky and, usually unhappy, deserving of pity luckless, unfortunate, lacking good fortune

مستمند
بی نوا
نا امید
دَرمانده

بپرس