1. he took the guts out of the game
دل و رودهی شکار را در آورد.
2. to hate someone's guts
(خودمانی) از کسی بیزار بودن
3. to have someone's guts for garter
سخت تنبیه کردن،دمار درآوردن
4. he didn't have the guts to yell at me
جرات نداشت سر من داد بزند.
5. to work (or scream) one's guts out
با تمام وجود کار کردن (یا فریاد کشیدن)
6. I agree. I hate his guts.
7. Barbara hasn 't got the guts to leave her mother.
[ترجمه ترگمان]باربارا جرات نداره مادرش رو ترک کنه
[ترجمه گوگل]باربارا آرزو داشت مادر را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I don't have the guts to say that to my boss.
[ترجمه ترگمان]جرات گفتن این حرف را به رئیسم ندارم
[ترجمه گوگل]من دلم برای سخن گفتن به رئیسم نیست
[ت ...