gummy

/ˈɡəmi//ˈɡʌmi/

معنی: چسبنده، صمغی
معانی دیگر: صمغ مانند، سفت و چسبناک، صمغ دار، پوشیده از صمغ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gummier, gummiest
مشتقات: gumminess (n.)
(1) تعریف: of or resembling gum in texture or consistency.

(2) تعریف: covered or clogged with gum or some other sticky substance.
مشابه: tacky

جمله های نمونه

1. The baby gave her a gummy smile.
[ترجمه گوگل]بچه لبخند لثه ای به او زد
[ترجمه ترگمان] بچه یه لبخند آدامس بهش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There was fire under the gummy icing that blood had formed on his forearm.
[ترجمه گوگل]زیر مایه لثه‌ای که خون روی ساعدش ایجاد شده بود، آتش بود
[ترجمه ترگمان]زیر چشمی که خون روی ساعد او شکل گرفته بود، آتش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only the gummy ancho chili sauce marred the beauty of the dish.
[ترجمه گوگل]فقط سس آنچو چیلی صمغی زیبایی غذا را مخدوش کرد
[ترجمه ترگمان]فقط the سس سویا سس chili را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The result was a gummy, rubbery cake with a slick of moisture on top.
[ترجمه گوگل]نتیجه یک کیک لطیف و لاستیکی با لکه‌ای از رطوبت در بالا بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بود که کیک طعم دار و طعم دار با لایه ای از رطوبت بر روی آن نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gave me a great, gummy grin which almost split her face in two.
[ترجمه گوگل]او یک پوزخند عالی و لثه ای به من زد که تقریباً صورتش را به دو نیم کرد
[ترجمه ترگمان]او لبخند بزرگی به من زد که تقریبا صورتش را به دو قسمت تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a gummy label attached to several sharp shards.
[ترجمه گوگل]یک برچسب صمغی به چندین تکه تیز چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]یک برچسب چسبناک به چند تکه چسب تیز وصل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My eyes are gummy.
[ترجمه گوگل]چشمام لثه دارن
[ترجمه ترگمان] چشمه ای من آدامس هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Slote took a spoonful of gummy Scotch broth.
[ترجمه گوگل]اسلوت یک قاشق آبگوشت اسکاچ صمغی گرفت
[ترجمه ترگمان]Slote یک قاشق سوپ ویسکی اسکاتلندی برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can I give Gummy Vites to my child that is under two years of age?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم Gummy Vites را به فرزندم زیر دو سال بدهم؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانم gummy را به بچه ام بدهند که زیر دو سال سن دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Score 250 points in Attack of the Gummy Dice.
[ترجمه گوگل]در بازی Attack of the Gummy Dice 250 امتیاز کسب کنید
[ترجمه ترگمان]امتیاز ۲۵۰ امتیاز در حمله به the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These gummy bears are so yummy.
[ترجمه گوگل]این خرس های صمغی خیلی خوشمزه هستند
[ترجمه ترگمان]این خرس های قطبی خیلی خوش مزه ان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Did she use the gummy - the three point program?
[ترجمه گوگل]آیا او از برنامه سه نقطه ای آدامس استفاده کرد؟
[ترجمه ترگمان]اون از لیزر استفاده کرد که سه امتیاز؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A soluble, gummy polysaccharide found in plant cell walls and yielding xylose upon hydrolysis.
[ترجمه گوگل]یک پلی ساکارید صمغی محلول که در دیواره های سلولی گیاه یافت می شود و پس از هیدرولیز زایلوز تولید می کند
[ترجمه ترگمان]محلول قابل حل، gummy polysaccharide در دیواره ای سلول گیاهی یافت شد و xylose را با هیدرولیز مقایسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Method: By using UV gummy of armillarisin a injection and survey its hue, PH and gummy.
[ترجمه گوگل]روش: با استفاده از صمغ UV آرمیلاریزین تزریقی و بررسی رنگ، PH و صمغی آن
[ترجمه ترگمان]روش: با استفاده از اشعه UV از armillarisin یک تزریق و بررسی رنگ آن، PH و gummy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چسبنده (صفت)
adhesive, sticky, gummy, gooey, viscid, tenacious, inherent, innate

صمغی (صفت)
gummy, resinous

تخصصی

[نساجی] چسبناک

انگلیسی به انگلیسی

• of or containing gum; resinlike, sticky; rubbery; resembling gum
something that is gummy is sticky.
a gummy smile or grin shows the gums of your mouth.

پیشنهاد کاربران

gummy ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: صمغی
تعریف: ویژگی گیاه دارای صمغ یا پوشیده از صمغ
یعنی چسبنده
در این ترکیب
gummy bear به معنای پاستیل خرسی!
پاستیل

بپرس