guiding principle

جمله های نمونه

1. Fairness, rather than efficiency, is the guiding principle.
[ترجمه گوگل]انصاف، به جای کارآمدی، اصل راهنما است
[ترجمه ترگمان]عدالت، به جای بازدهی، اصل راهنما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Equality of opportunity has been the government's guiding principle in its education reforms.
[ترجمه گوگل]برابری فرصت ها اصل راهنمای دولت در اصلاحات آموزشی بوده است
[ترجمه ترگمان]برابری فرصت، اصل راهبردی دولت در اصلاحات آموزشی خود بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My mother, whose guiding principle in life was doing right, had a far greater influence on me.
[ترجمه گوگل]مادرم که اصل راهنما در زندگی او درست انجام دادن بود، تأثیر بسیار بیشتری روی من داشت
[ترجمه ترگمان]مادرم که اصول راهنمای او در زندگی درست انجام می شد، تاثیر بسیار بیشتری روی من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our guiding principle remains our commitment to the Total Quality Management process.
[ترجمه گوگل]اصل راهنمای ما تعهد ما به فرآیند مدیریت کیفیت جامع است
[ترجمه ترگمان]اصل راهنمای ما التزام ما به فرآیند مدیریت کیفیت کلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The guiding principle of the Okapi research is that the system must adapt itself to the user rather than the converse.
[ترجمه گوگل]اصل راهنمای تحقیق Okapi این است که سیستم باید خود را با کاربر وفق دهد تا برعکس
[ترجمه ترگمان]اصل راهنمای تحقیقات Okapi این است که این سیستم باید خود را به جای گفتگو با کاربر تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Almost all Davidson products work on the guiding principle that education comes easier if disguised as a game.
[ترجمه گوگل]تقریباً همه محصولات دیویدسون بر اساس این اصل کار می کنند که آموزش اگر به عنوان یک بازی مبدل شود، آسان تر می شود
[ترجمه ترگمان]تقریبا تمام محصولات دیویدسون در اصل راهبردی کار می کنند که در صورت تغییر لباس به عنوان یک بازی، آموزش آسان تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The guiding principle is that our minds are more active when we view with a purpose.
[ترجمه گوگل]اصل راهنما این است که ذهن ما زمانی فعال تر است که با هدف نگاه می کنیم
[ترجمه ترگمان]اصل راهنما این است که ذهن ما وقتی با هدف نگاه می کنیم فعال تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His presidency lacked an over-arching theme or a guiding principle.
[ترجمه گوگل]دوره ریاست جمهوری او فاقد یک موضوع فراگیر یا یک اصل راهنما بود
[ترجمه ترگمان]ریاست جمهوری وی فاقد یک موضوع خمیده یا یک اصل راهنما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Prudence would be the guiding principle.
[ترجمه گوگل]احتیاط اصل راهنما خواهد بود
[ترجمه ترگمان]احتیاط اصول راهنما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is guiding principle, abiding truth.
[ترجمه گوگل]این اصل راهنما است، حقیقتی پایدار
[ترجمه ترگمان]این یک اصل و اصل و اصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That principle is the guiding principle in the assessment of damages in personal injuries cases.
[ترجمه گوگل]این اصل، اصل راهنما در ارزیابی خسارات در موارد صدمات شخصی است
[ترجمه ترگمان]این اصل اصل راهنما در ارزیابی خسارات وارده به موارد آسیب های شخصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are the guiding principle in his life and work and must be clearly visible in any evaluation.
[ترجمه گوگل]آنها اصل راهنما در زندگی و کار او هستند و باید در هر ارزیابی به وضوح قابل مشاهده باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها اصول راهنما در زندگی و کار او هستند و باید به وضوح در هر ارزیابی قابل مشاهده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They take as their guiding principle that they will safeguard this right. 3
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان اصل راهنما خود را حفظ این حق می دانند 3
[ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان اصل راهنمای خود عمل می کنند که از این حق محافظت خواهند کرد ۳
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If that was the guiding principle of Salomon Brothers in the department of customer relations, then all was suddenly clear.
[ترجمه گوگل]اگر این اصل راهنمای برادران سالومون در بخش ارتباط با مشتری بود، پس همه چیز ناگهان مشخص شد
[ترجمه ترگمان]اگر این اصل راهنمای سالومون برادرز در بخش روابط مشتری بود، ناگهان همه چیز ناگهان روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Coincidentally, this guiding principle fits well with Gestalt psychology, which developed in Germany in the 1920 s.
[ترجمه گوگل]تصادفاً، این اصل راهنما به خوبی با روانشناسی گشتالت، که در دهه 1920 در آلمان توسعه یافت، مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]Coincidentally، این اصل راهنما متناسب با روان شناسی گشتالت است که در دهه ۱۹۲۰ در آلمان گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• principle which directs a course of action

پیشنهاد کاربران

در امور مربوط به سیاست و انتخابات می توان گفت :
شعار اصلی ، شعار انتخاباتی
اصول راهبردی
اصول راهنما

بپرس