guided

جمله های نمونه

1. guided missile destroyer
ناوشکن حامل موشک هدایت شونده

2. he guided me through the building
مرا در تمام ساختمان راهنمایی کرد.

3. the policeman guided the traffic
پاسبان ترافیک را هدایت می کرد.

4. the beacon light guided the ships to harbor
فانوس دریایی کشتی ها را به لنگرگاه راهنمایی کرد.

5. she took my hand and guided me step by step. . .
دستم بگرفت و پابپا برد. . .

6. Wealth is easier gained than guided.
[ترجمه داود] کسب ثروت راحت تر از مدیریت آن است.
|
[ترجمه گوگل]ثروت به دست آوردن آسان تر از هدایت شدن است
[ترجمه ترگمان]ثروت آسان تر از هدایت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The organizers guided them in orderly fashion out of the building.
[ترجمه گوگل]برگزارکنندگان آنها را با نظم و ترتیب به بیرون از ساختمان راهنمایی کردند
[ترجمه ترگمان]برگزارکنندگان آن ها را با نظم و نظم خارج از ساختمان هدایت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He guided her across the roads.
[ترجمه گوگل]او را در جاده ها راهنمایی کرد
[ترجمه ترگمان]او را به سوی جاده هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What guided your choice of destination or was it arbitrary?
[ترجمه گوگل]چه چیزی شما را در انتخاب مقصد راهنمایی کرد یا دلخواه بود؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی انتخاب شما را از مقصد هدایت می کند و یا آن را خودسرانه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our lawyer guided us through the more complicated questions on the form.
[ترجمه گوگل]وکیل ما ما را از طریق سؤالات پیچیده تر در فرم راهنمایی کرد
[ترجمه ترگمان]وکیل ما از طریق سوالات پیچیده تری به ما راهنمایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There will be guided walks around the site.
[ترجمه گوگل]پیاده‌روی با راهنمایی در اطراف سایت انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]مسیرهای راهنما در اطراف محل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You will be taken on a guided tour of the palace.
[ترجمه گوگل]شما را در یک تور با راهنما از کاخ می برند
[ترجمه ترگمان]شما را به تور راهنمایی قصر خواهید برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The army used precision - guided munitions to blow up enemy targets.
[ترجمه گوگل]ارتش از مهمات دقیق هدایت شونده برای منفجر کردن اهداف دشمن استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش از مهمات precision برای منفجر کردن اهداف دشمن استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We guided a ship through a storm.
[ترجمه گوگل]کشتی را از میان طوفان راهنمایی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یه کشتی رو با طوفان هدایت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] هدایت شونده کنترل شده یا کنترل شونده بر اساس مکانیزم های از پیش تعیین شده، فرامین رادیویی، یا مدارهای داخلی خودرو .

انگلیسی به انگلیسی

• instructed; directed; lead

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : guide
✅️ اسم ( noun ) : guide / guidance
✅️ صفت ( adjective ) : guided
✅️ قید ( adverb ) : _
توانایی که یک شخص برای ارزیابی احساسات، واکنش ها و انگیزه های خود از آن برخور دار است و اینکه چگونه این عناصر بر آنچه که او در یک موقعیت انجام می دهد و یا در ذهن وی جریان دارد تأثیر می گذارند.
در پرتو. . .
راهنما ، هدایت ، هدفمند ، هدایت شوندا
هدفمند
راهبردی
هدایت شونده
accompanied by a guide or conducted with the help of a guidebook; equipped with a guidance system

بپرس