grown

/ˈɡroʊn//ɡrəʊn/

معنی: رسیده، رشد کرده، سبز شده، روییده، جوانه زده
معانی دیگر: بالغ، به عمل آمده به طرز مخصوص، اسم مفعول فعل: grow

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having reached maturity.
مشابه: adult, big, grown-up, mature, ripe

- a grown woman
[ترجمه امیرحسین] یک زن بالغ
|
[ترجمه Xnxx] زنی بود بالغ
|
[ترجمه گوگل] یک زن بالغ
[ترجمه ترگمان] زن بالغی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
( verb )
• : تعریف: past participle of grow.

جمله های نمونه

1. a grown man
مرد بالغ

2. tomatoes grown in the open
گوجه فرنگی که در هوای آزاد (نه در گلخانه و غیره) پرورش یافته است.

3. a garden grown over with weeds
باغچه ای که پر از علف هرز بود.

4. she has grown out of her clothes
لباس هایش برایش تنگ شده است.

5. tehran has grown
تهران بزرگ شده است.

6. the cereal crops grown in iran
محصولات غلاتی که در ایران به عمل می آید

7. the trees have grown and are safe from trampling
درختان بزرگ شده اند و از خطر زیر دست و پا رفتن مصون هستند.

8. your son has grown a lot since last year
پسر شما از پارسال خیلی قد کشیده است.

9. the number of students has grown fivefold
شمار دانش آموزان پنج برابر شده است.

10. This is all locally grown produce.
[ترجمه گوگل]این همه محصول محلی است
[ترجمه ترگمان]این تمام محصولات کشت شده به صورت محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The old house has grown shabby with age.
[ترجمه گوگل]خانه قدیمی با افزایش سن کهنه شده است
[ترجمه ترگمان]خانه قدیمی در سنین پیری فرسوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Now he's grown up he no longer takes any interest in his stamp collection: he's lost all interest in it.
[ترجمه گوگل]حالا او بزرگ شده است و دیگر هیچ علاقه ای به مجموعه تمبرهایش ندارد: او تمام علاقه اش را به آن از دست داده است
[ترجمه ترگمان]حالا بزرگ شده است دیگر علاقه ای به کلکسیون stamp ندارد؛ همه چیز را در آن از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These trees are being grown for timber.
[ترجمه گوگل]این درختان برای الوار پرورش داده می شوند
[ترجمه ترگمان]این درخت ها برای الوار بزرگ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was astonished by how much she'd grown.
[ترجمه گوگل]من از اینکه چقدر او بزرگ شده بود شگفت زده شدم
[ترجمه ترگمان]از اینکه چقدر رشد کرده بود متحیر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had grown bitter as the years passed.
[ترجمه گوگل]با گذشت سالها تلخ شده بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که سال ها می گذشت، تلخ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The two halves of the main branch have grown apart.
[ترجمه گوگل]دو نیمه شاخه اصلی از هم جدا شده اند
[ترجمه ترگمان]دو نیمه شاخه اصلی از هم جدا شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسیده (صفت)
full, ripe, mellow, consummate, received, grown, headed, full-fledged

رشد کرده (صفت)
grown

سبز شده (صفت)
grown

روییده (صفت)
grown

جوانه زده (صفت)
shot, grown

انگلیسی به انگلیسی

• mature, adult, fully developed; covered; raised or developed in a particular place or way
grown is the past participle of grow.
a grown man or woman is an adult.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : grow
✅️ اسم ( noun ) : growth / grower
✅️ صفت ( adjective ) : growing / grown / growable
✅️ قید ( adverb ) : growingly
رشد یافته، بالغ
Grown childکودک بالغ
رسیده= ripe
بالغ،
بزرگسال
Grown men were moved to tears at the horrific scenes
بزرگسالان/آدمای بالغ تحت تاثیر قرار گرفتن از دیدن اون صحنه های دهشتناک
رفته رفته، کم کم. . he had grown to realized that she would never change. کم کم فهمید که او عوض بشو نیست!!
بالغ شده
پرورش یافتن
روییده
رشد
گنده؛ بزرگ
تبدیل شدن / کردن

بپرس