group

/ˈɡruːp//ɡruːp/

معنی: گروه، جمعیت، دسته، انجمن، غند، گروه بندی کردن، دسته دسته کردن، طبقه بندی کردن، جمع شدن
معانی دیگر: گروهه، جماعت، جرگ، جرگه، گروهک، زمره، دسته کردن، دسته بندی کردن، گروهی، دسته ای، دسته جمعی، همگانی، چند عدد، تعدادی، مشتی، یک دسته، یک مشت، (اجتماع) طبقه، دانشجویان خارجی، (آثار هنری) مجموعه، هم مسلک، هم مشرب، هم عضو، اکیپ، (شیمی) ریشه، رادیکال، عناصری که دارای خواص مشابه بوده و در یک ستون عمودی جدول مندلیف قرار دارند، عنصرهایی که دارای واکنش شیمیایی مشابه هستند، (زمین شناسی) طبقه، لایه، رگ، (ریاضی) گروه، (نیروی هوایی) هوا گروه، (ارتش) گروه رزمی، یکان، دو گردان (یابیشتر)، (نیروی دریایی) ناوگروهک، (زبانشناسی) خانواده، گروه گروه شدن، اجتماع کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a collection of things, ideas, or people that are assembled, connected, or related; body; cluster; set.
مترادف: assemblage, assortment, body, bunch, cluster, collection, congregation, set
مشابه: accumulation, armada, arrangement, array, assembly, band, batch, block, bracket, category, circle, class, classification, combination, community, company, conglomeration, family, gang, lot, pack, series

(2) تعریف: a small musical band, esp. of pop or jazz musicians.
مترادف: band, combo
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: groups, grouping, grouped
(1) تعریف: to select and arrange by classes or categories.
مترادف: bracket, categorize, class, classify, grade, rank, sort
مشابه: coordinate, marshal, organize, pigeonhole, size, type

(2) تعریف: to bring together into a group.
مترادف: assemble, bunch, cluster, collect, combine, gather, marshal, round up
مشابه: agglomerate, aggregate, bracket, organize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to form into or belong to a group.
مترادف: assemble, associate, bunch, cluster, collect, gather, organize
مشابه: agglomerate

- Several families grouped together to purchase a house they all could afford.
[ترجمه گوگل] چند خانواده دور هم جمع شدند تا خانه ای بخرند که همگی می توانستند بخرند
[ترجمه ترگمان] چندین خانواده با هم جمع شدند تا خانه ای بخرند که همگی استطاعت آن را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. group discussion
بحث گروهی

2. group tendencies
گرایش های گروهی

3. group insurance
بیمه ی گروهی،بیمه ی دسته جمعی

4. a group of devil-may-care sailors
گروهی از ناویان بی باک

5. a group of dishonorable men who did not turn away from stealing and killing
گروهی مردان بی آبرو که از دزدی و قتل روگردان نبودند

6. a group of fast women
دسته ای از زنان مل و مست

7. a group of houses
چند منزل

8. a group of indigents gathered in front of the office
گروهی مستمند جلو اداره ازدحام کردند.

9. a group of learned academics
گروهی از دانشگاهیان دانشمند

10. a group of miserable human beings who had been put to forced labor
گروهی از انسان های فلک زده که به بیگاری گرفته شده بودند.

11. a group of orderly students
یک دسته دانشجوی سر به راه

12. a group of people shackled by poverty and superstition
گروهی از مردمی که فقر و خرافات دامنگیر آنان شده بود

13. a group of rascals
یک مشت اراذل و اوباش

14. a group of sober merchants
گروهی بازرگان با وقار

15. breath group
گروه تک دمی،گروه نفسی

16. each group was over 50 strong
هر گروه بیش از 50 عضو داشت.

17. encounter group
گروه رویارویی

18. encounter group therapy
درمان با گروه رویارویی

19. his group spearheaded financial reforms
گروه او پیشتاز اصلاحات مالی بود.

20. peer group
گروه همسالان

21. quotient group
گروه بهری

22. the group represented a good cross section of the working class
آن گروه نمونه ی خوبی از قشرهای مختلف طبقه ی کارگر بود.

23. this group has lost its cohesiveness
این گروه همبستگی خود را از دست داده است.

24. this group is very closely knit
این گروه بسیار متحد است.

25. to group workers according to age
کارگران را از نظر سن گروه بندی کردن

26. transitive group
گروه انتقال پذیر،گروه ترایا

27. a commutative group
گروه تعویض پذیر،گروه جابجاپذیر

28. a consultative group
گروه کنکاشگر (مشورتی)

29. a dance group
گروه رقص

30. a deliberative group
گروه کنکاشی

31. a diplomatic group
هیئت سیاسی

32. a favored group
گروه مورد ترجیح

33. a little group of people
گروه معدودی از مردم

34. a motley group
یک گروه ناهمگون

35. a select group of poets
یک دسته شاعر برجسته

36. a superior group of students
یک گروه برتر از دانشجویان

37. an elect group of intelectuals and artists
گروه دستچین شده ای از اندیشمندان و هنرمندان

38. the ballet group was disbanded two years ago
گروه رقص گران باله دو سال پیش منحل شد.

39. the breakaway group in the party
گروه جدایی طلب (انشعابی) حزب

40. the circus group included two very comical dwarfs
گروه سیرک دارای دو کوتوله ی بسیار مضحک بود.

41. the kherchow group is one of the best known musical ensembles today
دسته ی خرجاو یکی از معروفترین گروه نوازندگان معاصر است.

42. the whole group was possessed by a fever for gambling
همه ی گروه دستخوش تب قمار بازی شده بود.

43. what blood group are you?
گروه خونی شما چیست ؟

44. he heads the group
او ریاست گروه را به عهده دارد.

45. to dominate a group
بر گروهی چیره شدن

46. to weld a group of warring tribes into a unified nation
دسته ای از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن

47. different members of your group can. . .
اعضای مختلف گروه شما می توانند . . .

48. foreign students tended to group together
دانشجویان تمایل داشتند که با هم محشور باشند.

49. he convened a small group to discuss the issue
او گروه کوچکی را برای بحث درباره ی موضوع گرد هم آورد.

50. his heroism saved the group from certain death
جانبازی او گروه را از مرگ حتمی نجات داد.

51. leader of the majority group
رهبر گروه اکثریت

52. the deliberations of a group of statesmen
کنکاش و ژرف اندیشی گروهی دولتمرد

53. those respectabilities that make group life bearable
آن ملاحظه کاری هایی که زندگی دسته جمعی را تحمل پذیر می کند

54. a chill spread over the group at the sad news
آن خبر بد موجب دلسردی گروه شد.

55. he lead violinist of the group
سر ویولونیست گروه

56. the common interests of the group
علایق مشترک گروه

57. the opposition (party) sent a group of hoodlums to heckle the prime minister
حزب مخالف عده ای اوباش را برای بهم زدن سخنرانی نخست وزیر فرستاد.

58. the paramount patriarch of that group
ریش سفید ارشد آن گروه

59. the semimonthly meeting of this group
گردهمایی دوبار در ماه این گروه

60. the voice of the opposition group
سخنگوی دسته ی مخالف

61. he was selected to lead the group
او برگزیده شد که گروه را رهبری کند.

62. his son was abducted by a group of terrorists
یک دسته تروریست پسر او را دزدیدند.

63. standing in front of a large group gives me the horrors
ایستادن در جلو یک گروه بزرگ مرا سخت دچار وحشت می کند.

64. their books were examined by a group of external auditors
دفاتر آنها توسط گروهی حسابرس مدعو مورد بررسی قرار گرفت.

65. he classified the letters and put each group in a separate folder
او نامه ها را دسته بندی کرد و هر دسته را در یک پوشه ی سوا قرار داد.

66. he is the acknowledged leader of the group
او رهبر شناخته شده ی گروه است.

67. his energy and cheerfulness infected the whole group
حرارت و شادی او به همه ی گروه سرایت کرد.

68. the club was a cover for a group of smugglers
گروه قاچاقچیان از آن باشگاه برای پنهان کردن اعمال خود استفاده می کرند.

69. the remedial measures taken by this medical group
اقدامات درمانی این گروه پزشکی

70. these songs are the creation of a group of kashani youths
این ترانه ها از نوآوری های گروهی از جوانان کاشی است.

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

غند (اسم)
group

گروه بندی کردن (فعل)
group

دسته دسته کردن (فعل)
sort, group, regiment, windrow

طبقه بندی کردن (فعل)
relegate, sort, assort, type, divide, arrange, grade, group, class, classify, categorize, subdivide, pigeonhole

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

تخصصی

[شیمی] گروه
[کامپیوتر] گروه، گروه بندی - 1- ( در یک برنامه ی ترسیم) عملی که موجی می شود تا کامپیوت با چند شیء مانند یک شیء واحد برخورد کند. هر یک از اشیای یاد شده، ویژگیهای خود را حفظ می کنند. نگاه کنید به combine که خلاف آن است . از همه ی مهمتر، اگر عنصر پیچیده ای از یک ترسیم دارید، گروه بندی اشیا طرح مناسبی است که به آنها امکان حفظ محل مربوط به خود را می دهد. اشتباه به وسیله ی ماوس و جابهجایی هر چیزی، امری آسان است ؛ در صورت نیاز می توان اشیای گروه بندی شده را دوباره از حالت گروهی خارج کرد . 2- ( در مدیر برنامه ی ویندوز 3.1) مجموعه ای از برنامه های کاربردی که تصاویر آنها دریک پنجره ی کوچک واحد قرار دارد همه ی آنها را میتوان در یک تصویر جای داد. گروه بندی برنامه ها به کاربربستگی دارد ؛ هر برنامه ای در هر گروهی می تواند قرار گیرد، گروه بندی تصاویر مرتبط به هم، در پیدا کردن آنها به شما کمک می کند. به طور پیش فرض، هر بسته ی نرم افزاری تجاری، تصاویر خود را در گروههای مختلفی قرار می دهد، از این رو تا زمانی که تصاویر را در اطراف صفحه به حرکت در نیاورده اید، نرم افزاری که با یکدیگر استفاده می کنید، با هم روی صفحه ظاهر نمی شوند . درویندوز 95، گروهها به وسیله ی cascading menus ( منوهای پی در پی ) جایگزین شده و از start menu ( منوی شروع ) آغاز می شوند ( گروهها تودر تو هستند ) . این حالت موجب قرار گرفتن موضوعات مرتبط با یکدیگر در یک گروه می شود. - گروه
[برق و الکترونیک] گروه
[ریاضیات] گروه، گروه تبدیل های سره، ناپیوسته، دسته

انگلیسی به انگلیسی

• bunch; ensemble, band; (computers) window which contains several application icons (in a windows environment)
divide into groups; assemble, gather; classify, sort
a group is a number of people or things which are together in one place at one time.
a group is a set of people or things which have something in common.
a group is also a number of musicians who perform pop music together.
a group is also a number of separate firms that all have the same owner.
when you group a number of things or people in a particular way, you arrange them in one or more sets or places.
see also grouping.
if people group together, they come together in one place or within one organization or system, often in order to achieve a particular aim.

پیشنهاد کاربران

در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�کروپ کروپ� به معنی گروه، جمع کردن و دسته دسته کردن است. این واژه وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، آلمانی، . . . ) شده وبه صورت �گروپgroup� در زبان انگلیسی به همان معنی به کار میرود. در اینجا تبدیل حرف کاف به گاف راداریم. و همچنین واژه گروه در پارسی از همین واژه کهن گرفته شده ودر لری نیز گورو هم میگویند. معمولا در لری برای دسته کردن محصولات کشاورزی به کار میرودمثل: مه درو منم تو پشت سر مه
...
[مشاهده متن کامل]

کروپ کروپشو کو یعنی من با داس دراز درو میکنم و تو پشت سر من بافه بافه یا کروپ کروپ وجمع کن ودسته دسته کن.

به این توجه کنید که به عنوان فعل هم استفاده داره.
- جمع کردن
- گروه بندی کردن
- دسته بندی کردن
group: گروهی
of a group of people : از گروهی از مردم
group: گروه
school n.
1. in terms meaning a group or gang.
( a ) a gang of beggars or thieves ( usu. pickpockets ) working as a team
Say and group منیش چیه میشه یکی بگه
واژه group به معنای گروه
واژه group به معنای گروه به تعدادی از افراد یا اشیا گفته می شود که کنار هم در یک مکان باشند یا اینکه به گونه ای با هم مرتبط باشند. مثلا:
i'm meeting a group of friends for dinner tonight ( من امشب گروهی از دوستان را برای شام ملاقات می کنم. )
...
[مشاهده متن کامل]

a group activity ( یک فعالیت گروهی )
واژه گروه در حالت جمع به مجموعه ای از شعبه های یک شرکت تجاری یا بازرگانی گفته می شود. مثلا:
the burton group ( گروه تجاری بورتون )
منبع: سایت بیاموز

بَکس = Group. Equipe. گروه. دسته.
احتمال می رود که نخست " بَر - و - بَچ" ( به چِم بچه ها، رفیق ها و دوستان ) بوده ولی بعد به "بَر - و - بَکس" ترادیسیده.
group ( ریاضی )
واژه مصوب: گروه 3
تعریف: [ریاضی] مجموعه‏ای با یک عمل دوتایی شرکت‏پذیر که دارای عنصر همانی باشد و هر عنصر آن وارون داشته باشد|||[علوم نظامی] یگانی راهکنشی و اداری انعطاف پذیری که از دو یا چند گردان تشکیل می شود و شامل یگان های پشتیبانی رزمی و پشتیبانی خدمات رزمی نیز هست
( به یک معنی ) کارگروه
دسته
جمع شدن. مترادفincrease
گروه. گروهی
فعل: گروه بندی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس