gravitation

/ˌɡrævəˈteɪʃn̩//ˌɡrævɪˈteɪʃn̩/

معنی: تمایل، گرایش، جاذبه، کشش، قوه جاذبه
معانی دیگر: (فیزیک) قوه ی جاذبه، گرانش (که کلیه ی اجسام را به سوی هم می کشد و نیروی آن به جرم بستگی دارد)، جذب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: gravitational (adj.), gravitationally (adv.)
(1) تعریف: the force of mutual attraction, as between planets, stars, or particles.
مشابه: gravity

(2) تعریف: the act or process of moving in response to this force.
مشابه: gravity

(3) تعریف: a movement toward something attractive.

- the gravitation of theater people to New York
[ترجمه گوگل] جاذبه اهالی تئاتر به نیویورک
[ترجمه ترگمان] جاذبه مردم تئاتر به نیویورک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gravitation is the main reason for ebb and flow
نیروی جاذبه سبب اصلی جزر و مد است.

2. the law of gravitation
قانون جاذبه

3. the force exerted by gravitation
نیرویی که توسط جاذبه ایجاد می شود

4. By gravitation the sun and planets act and react upon one another.
[ترجمه گوگل]با گرانش خورشید و سیارات بر روی یکدیگر عمل کرده و واکنش نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]با جاذبه خورشید و سیارات به یکدیگر عمل می کنند و نسبت به یکدیگر واکنش نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Gravitation is not responsible for people falling in love.
[ترجمه گوگل]جاذبه مسئول عاشق شدن افراد نیست
[ترجمه ترگمان]Gravitation مسئول افتادن افرادی که عاشق می شوند نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sun's gravitation was bending the beam of light.
[ترجمه گوگل]گرانش خورشید پرتو نور را خم می کرد
[ترجمه ترگمان]جاذبه خورشید پرتو نور را خم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is gravitation that causes the apple to fall.
[ترجمه گوگل]گرانش است که باعث سقوط سیب می شود
[ترجمه ترگمان]این جاذبه است که باعث سقوط سیب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The gravitation of country people to/towards the capital began in the 1920s.
[ترجمه گوگل]کشش مردم کشور به / به سمت پایتخت در دهه 1920 آغاز شد
[ترجمه ترگمان]جاذبه مردم کشور نسبت به پایتخت در دهه ۱۹۲۰ شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Newton worried about that when his theory of gravitation required apparently instantaneous interaction between two distant objects.
[ترجمه گوگل]نیوتن نگران این بود که نظریه گرانش او به تعامل ظاهراً آنی بین دو جسم دور نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]نیوتن در این باره نگران بود که نظریه جاذبه او مستلزم تعامل آنی بین دو شی دور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It sounds almost like an adumbration of gravitation.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تقریباً شبیه گرانش است
[ترجمه ترگمان]این تقریبا شبیه به یک جاذبه جاذبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. However, the parallel between a linear acceleration and gravitation is conceptually simpler.
[ترجمه گوگل]با این حال، موازی بین شتاب خطی و گرانش از نظر مفهومی ساده تر است
[ترجمه ترگمان]با این حال، موازی بین یک شتاب خطی و گرانش به لحاظ مفهومی ساده تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Newton's law of universal gravitation has been extremely useful.
[ترجمه گوگل]قانون گرانش جهانی نیوتن بسیار مفید بوده است
[ترجمه ترگمان]قانون جاذبه جهانی نیوتن بسیار مفید بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The universal gravitation field is described by imaginary number in the paper. It's energy density is negative real number. And it accord with conservation of energy.
[ترجمه گوگل]میدان گرانشی جهانی با عدد خیالی در مقاله توصیف شده است چگالی انرژی آن عدد واقعی منفی است و با حفظ انرژی مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]میدان جاذبه جهانی با اعداد موهومی در این مقاله توصیف می شود تراکم انرژی عدد حقیقی منفی است و این روش با حفاظت از انرژی سازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Who discovered the Law of Gravitation?
[ترجمه گوگل]چه کسی قانون جاذبه را کشف کرد؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی قانون gravitation را کشف کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Newton's law of gravitation refers to the force between two particles.
[ترجمه گوگل]قانون گرانش نیوتن به نیروی بین دو ذره اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]قانون جاذبه نیوتن به نیروی بین دو ذره اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

گرایش (اسم)
inspiration, orientation, tendency, trend, propensity, attitude, tropism, gravitation, ism

جاذبه (اسم)
attraction, gravitation

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

قوه جاذبه (اسم)
gravitation

تخصصی

[شیمی] قوه ى جاذبه، گرانش (که کلیه ى اجسام را به سوى هم می کشد و نیروى آن به جرم بستگی دارد)
[عمران و معماری] جاذبه - گرانش - ثقل
[مهندسی گاز] جاذبه، قوه جاذبه، کشش
[زمین شناسی] گرانش،ثقل،جاذبه، جاذبه متقابل بین اجرام و ذرات ماده در جهان .
[ریاضیات] ثقل، گرایش

انگلیسی به انگلیسی

• force of gravity, force of attraction between two masses; tendency to move toward
gravitation is the force which causes objects to be attracted towards each other; a technical term in physics.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : gravitate
✅️ اسم ( noun ) : gravity / gravitation
✅️ صفت ( adjective ) : gravitational
✅️ قید ( adverb ) : gravitationally
gravitation ( فیزیک )
واژه مصوب: گرانش
تعریف: نیروی ربایشی متقابل بین تمامی جِرم های موجود در عالم
به چراییِ هم ریشگیِ هر2زبان ، واژه - گرویدن - بهترین برابرش اَست

بپرس