grate

/ˈɡreɪt//ɡreɪt/

معنی: رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجرهای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، صدای تصادم، زندان، سابیدن، بزور ستاندن، ساییدن، ازردن، حبس کردن، رنده کردن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن، صدای خشن دراوردن
معانی دیگر: رنده کردن (خیار و هویج و غیره)، (شی را با صدای خش خش بر جسم زبری) مالیدن یا ساییدن، دندان قروچه کردن، دندان به هم ساییدن، آزردن، ناراحت کردن، عصبی کردن یا شدن، نرده یا دیواره ی آهنی، رنده (برای ریزه کردن خیار و پنیر و غیره)، شومینه، چهار پایه ی آهنی درون شومینه (که هیزم را روی آن قرار می دهند)، چهار پایه ی آهنی اجاق (که دیگ یا کتری را روی آن قرار می دهند)، منقل، آتشدان، اجاق، (معدن) ورقه ی آهن سوراخ دار یا سرند سیم کلفت (که سنگ معدن را با آن سرند می کنند)، زنبورک، نرده دار کردن، پنجره، میله های اهخنی، صدای تصادم نیزه و شمشیر، شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن، بهم سای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a framework of crossed or parallel bars that serves as a covering, guard, or the like.
مترادف: grating, grid, grille
مشابه: grill

- Water rushed through the storm sewer grate.
[ترجمه گوگل] آب از طریق شبکه فاضلاب طوفان سرازیر شد
[ترجمه ترگمان] آب از میان شعله های طوفان فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her key dropped through the grate over the hot air duct.
[ترجمه امیر] کلید او از طریق دریچه روی مجرای هوای گرم افتاد
|
[ترجمه گوگل] کلید او از طریق رنده روی مجرای هوای گرم افتاد
[ترجمه ترگمان] کلیدش روی دریچه هوای داغ افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a framework of metal bars that holds the fuel in a furnace, stove, or fireplace.
مشابه: grating

- She poked at the burning logs in the grate.
[ترجمه گوگل] او به کنده های سوخته داخل رنده کوبید
[ترجمه ترگمان] به چوب ها در بخاری دیواری ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a fireplace.
مترادف: fireplace
مشابه: hearth
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grates, grating, grated
• : تعریف: to provide with a grate.

جمله های نمونه

1. to grate carrots
هویج رنده کردن

2. There were red coals in the grate.
[ترجمه گوگل]زغال‌های قرمز در رنده وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در بخاری دیواری زغال سرخ دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their rude manners grate on us.
[ترجمه گوگل]اخلاق بی ادبانه آنها ما را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن آن ها بر ما زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Grate some nutmeg on top of the pudding.
[ترجمه گوگل]مقداری جوز هندی را روی پودینگ رنده کنید
[ترجمه ترگمان]یکم تو دسر جوز هندی بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Grate the carrot finely / into small pieces.
[ترجمه گوگل]هویج را ریز رنده کنید / به قطعات کوچک
[ترجمه ترگمان]carrot را به قطعات کوچک تقسیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A wood fire burned in the grate.
[ترجمه گوگل]آتش هیزمی در رنده سوخت
[ترجمه ترگمان]آتشی در بخاری می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Grate the cheese and sprinkle it over the tomatoes.
[ترجمه آرمین بخشنده] پنیر را رنده کنید و آن را روی گوجه بریزید
|
[ترجمه گوگل]پنیر را رنده کرده و روی گوجه فرنگی ها بپاشید
[ترجمه ترگمان]پنیر را روشن کنید و آن را روی گوجه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a fire in the grate.
[ترجمه گوگل]آتش در رنده بود
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Grate a tablespoonful of fresh ginger into a pan.
[ترجمه گوگل]یک قاشق غذاخوری زنجبیل تازه را در تابه رنده کنید
[ترجمه ترگمان]یک تکه از زنجبیل تازه را در ماهی تابه ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A fire was burning merrily in the grate.
[ترجمه گوگل]آتشی با شادی در توری می سوخت
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Red hot coals glowed in the grate.
[ترجمه گوگل]زغال های داغ قرمز در رنده می درخشید
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ سرخ در بخاری برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fire burnt in the grate.
[ترجمه گوگل]آتش در رنده سوخت
[ترجمه ترگمان]آتش در بخاری می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Grate the cheese into a mixing bowl.
[ترجمه گوگل]پنیر را در یک کاسه همزن رنده کنید
[ترجمه ترگمان]پنیر را داخل یک کاسه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'll dish up and you can grate the Parmesan.
[ترجمه گوگل]من غذا را درست می کنم و شما می توانید پارمزان را رنده کنید
[ترجمه ترگمان]من غذا می خورم و تو میتونی the رو خاموش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Grate the nutmeg into the mixture/over the pudding.
[ترجمه گوگل]جوز هندی را در مخلوط/روی پودینگ رنده کنید
[ترجمه ترگمان]درخت جوز را در مخلوط بریزید و بر روی پودینگ بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنده (اسم)
grate, shaver

میله های اهنی (اسم)
grate

شبکه (اسم)
grating, net, grate, trellis, netting, mesh, network, lattice, plexus, grille, meshwork, rete, reticule, reticulum, treillage, trelliswork

بخاری پنجره ای (اسم)
grate

بخاری تو دیواری (اسم)
grate

قفس اهنی (اسم)
grate

صدای تصادم (اسم)
grate, wham

زندان (اسم)
tolbooth, jail, coop, grate, prison, bridewell, dungeon, gaol, quod, house of correction, calaboose, hothouse, presidio, pokey, tollbooth

سابیدن (فعل)
grind, chafe, grate, wear off

بزور ستاندن (فعل)
grate, gouge

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

حبس کردن (فعل)
arrest, jail, tie up, incarcerate, embay, grate, mew, shut in

رنده کردن (فعل)
plane, grate, oblique, bevel, shave, chip, smoothen

با شبکه مجهز کردن (فعل)
grate

شبکه دار کردن (فعل)
net, grate

صدای خشن در اوردن (فعل)
grate

تخصصی

[عمران و معماری] پنجره مشبک - شبکه - صفحه مشبک
[زمین شناسی] پنجره مشبک، شبکه، صفخه مشبک
[نساجی] دروازه چنگال - صفحه زیر قلابهای ژاکارد

انگلیسی به انگلیسی

• metal framework which holds burning fuel (in a fireplace, furnace, etc.); network of parallel metal bars or wires, grating; fireplace
rub or scrape against; make a harsh sound; irritate, affect unpleasantly
a grate is a framework of metal bars in a fireplace.
when you grate food, you shred it into very small pieces using a grater.
if something grates or if you grate it, it rubs against something else, making a harsh, unpleasant sound.
if a noise grates on you, it irritates you.
see also grating.

پیشنهاد کاربران

grate 2 ( n ) =a frame of metal bars over the opening to a hole in the ground or a window
grate
grate 1 ( n ) ( ɡreɪt ) =a metal frame for holding the wood or coal in a fireplace, e. g. A huge log fire was burning in the grate.
grate
توری کفشور
grate on
اعصاب کسی را خرد کردن
ناراحت کردن
صدای گوشخراش درآوردن
رو مخ کسی رفتن
grate ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: زنبورک
تعریف: افزاره ای در کوره که از آن در فرایندهایِ خشک شدن و گیرانش و سوزاندن پسماند استفاده می شود
رنده کردن ؛ عصبی کردن , رو مخ بودن ؛ آتشدان ( شومینه )
# grated cheese
# Grate some cheese on top of the pizza
# Their rude manners grate on me
# After a while her voice really started to grate on me
# a huge log fire was burning in the grate
رنده
Grate : رنده کردن
Peel : پوست کندن
Chop : ریز ریز کردن
Beat : هم زدن
Cut up : تکه تکه کردن
Slice : ورقه ورقه کردن
Grease : چرب کردن کف ظرف
درپوش میله ای
شبکه میله ای
نرده
قفس آهنی
سازه میله ای برای نگه داشتن چوب در شومینه

رنده کردن
بخاری دیواری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس